معرفی کتاب

بریده‌هایی از کتاب محکم در آغوشم بگیر سو جانسون (برای رابطه زناشویی بهتر)

در این بخش از سایت ادبی و هنری گلستان فان قصد داریم بریده‌هایی از کتاب محکم در آغوشم بگیر را برای شما دوستان قرار دهیم. این کتاب در سال 2022 عنوان پُر فروش‌ترین کتاب سال را کسب کرده و یکی از بهترین کتاب‌های حال حاضر است. در ادامه و با خواندن بریده و خلاصه این کتاب، قطعا بخش عمده‌ای از تفکرات این کتاب را درک کرده و همچون خواهد بود که کتاب را مطالعه کرده‌اید. با ما باشید.

این کتاب درباره چیست؟

کتاب محکم در آغوشم بگیر با زیرعنوان «هفت گفت‌وگو برای یک عمر زندگی با عشق» نوشته‌ی سو جانسون راهنمایی تمام‌وکمال برای بهبود و ساختن رابطه‌ای امن و سرشار از زیبایی است. سو جانسون، روان‌شناس مطرح بریتانیایی است و با این کتاب به هزاران زوج در سرتاسر دنیا کمک کرده تا رابطه‌‌شان را بهبود ببخشند و به آرامش و شادی برسند. این اثر از مطرح‌ترین و پرفروش‌ترین آثار در زمینه‌ی روابط زناشویی است.

نویسنده با تجربه‌های ارزشمندی که در زمینه‌ی زوج‌درمانی دارد، در این کتاب گام‌به‌گام پیش می‌رود تا خواننده بتواند نقاط ضعف خودش را پیدا کند و برای برطرف کردنشان ایده بگیرد. سو جانسون سعی می‌کند سوءتفاهم‌ها و برداشت‌های اشتباهی را که معمولاً بین زوج‌ها فاصله می‌اندازد شناسایی و تعریف کند و به شما نشان دهد که گاهی‌اوقات اختلاف‌های عمیق ناشی از این مسئله‌اند که ما نمی‌توانیم از دیدگاه طرف مقابلمان به مسئله نگاه کنیم.

نکته‌ی مثبت کتاب محکم در آغوشم بگیر این است که در عین استفاده از مطالب علمی و مستند، لحنی روان و ساده دارد و می‌تواند برای مخاطبان قابل‌لمس و قابل‌اجرا باشد. تجربه‌ی نویسنده در مقابل زوج‌های متعدد باعث شده طیف مختلف مشکلات و شخصیت‌ها در این اثر پوشش داده شوند و کتاب بتواند به ابهام‌های بسیاری پاسخ دهد.

بریده­ هایی از این کتاب مهم و عالی

«وقتی کسی شما را دوست دارد، اسم‌تان را به‌شکل متفاوتی صدا می‌زند؛ طوری‌که می‌دانید جای اسم‌ تان در دهانِ او امن است.»

«ما به جای ایجاد عشقی کامل، وقتِ خود را با جست‌وجوی معشوقی کامل، هدر می‌دهیم.» ـ تام رابینز

«انسان وقتی کسی را دوست دارد، از هر زمانِ دیگری آسیب‌پذیرتر است.»

«همه می‌گویند بخششْ اقدامی ستودنی‌ست، تا زمانی‌که نوبت به خودشان می‌رسد.» ـ سی.اس.لوئیس

من “حمایت” می‌خواستم نه یه مشت انتقاد

اریکا جونگ نوشته: «عشق همه‌چیز است و واقعاً ارزشش را دارد که برایش بجنگی، برایش شجاعت به خرج بدهی و همه‌چیز را به خطر بیندازی… و اگر چیزی را برایش به خطر نینداختی، بزرگ‌ترین خطر را کرده‌ای.»

ارتباطِ ما با کسی که او را دوست داریم و با او زندگی می‌کنیم، مثل کسی است که با ما بندبازی می‌کند. وقتی بادِ ترس و تردید بر ما می‌وزد و ما را می‌لغزاند، نباید به‌خاطر سراسیمگی به یکدیگر بیاویزیم یا سعی کنیم از یکدیگر رو برگردانیم تا دست‌مان را به جایی بند کنیم و سقوط نکنیم. با این کار تنشِ طناب بیش‌تر می‌شود و ارتباطِ بین طرفین، شکننده‌تر. اگر می‌خواهیم روی طناب بمانیم باید با حرکاتِ یکدیگر تغییر وضعیت بدهیم و به عواطف یکدیگر پاسخگو باشیم.

«ما در پناهِ یکدیگر زندگی می‌کنیم.»

اما برای بیش‌ترِ آدم‌ها، عشق احساسی مرموز و مبهم بوده و هنوز هم هست؛ احساسی که می‌گذارد توصیفش کنی، اما زیر بار تعریف خاصی نمی‌رود.

حرکاتِ کوچک و منظمی که حاملِ پیامِ “تو برایم مهم هستی” هستند، نقشِ مهمی در حفظِ سلامتِ یک رابطه دارند

با ناراحتی بهم نگاه کرد و گفت “خب ترجیح می‌دم از دستم عصبانی بشی تا این‌که اصلاً بهم توجه نکنی. وقتی عصبانی هستی، لااقل می‌دونم برات ارزش دارم”

برای همهٔ ما، کسی که بیش‌تر از همه در این دنیا دوستش داریم، کسی‌ست که می‌تواند ما را به اوج شادی برساند و درعین‌حال باعث سقوط‌مان از عرش به فرش شود.

«پشتِ ماسکِ بی‌تفاوتی، بدبختیِ نامحدودی است و پشتِ بی‌عاطفگیِ ظاهری، یأس.»

نظریهٔ پیوند به ما می‌گوید کسی که او را دوست داریم در زندگی پناهگاه ماست. وقتی آن شخص از نظر عاطفی در کنار ما نباشد، حس می‌کنیم در این جهانْ بی‌دفاع و تنها رها شده‌ایم.

درکِ ما از واقعیت، از خودِ واقعیت مهم‌تر است.

برای بعضی از ناظرانِ بی‌عاطفه، عشق اتحادی‌ست که برای دو طرف سود دارد و بر پایهٔ لطف‌هایی‌ست که ردوبدل می‌شوند و یک چانه‌زنیِ بده‌بستانی‌ست.

ما حالا می‌دانیم که عشق، اوج تکامل و قاطع‌ترین مکانیزم بقا برای بشر است، نه به این دلیل که ما را تحریک می‌کند تا جفت‌گیری و تولیدمثل کنیم، ما بدون عشق هم قادر به این کار هستیم! بلکه چون عشق ما را به سمتی می‌کشانَد که از نظر احساسی با اندک‌افرادِ ارزشمندِ دیگری پیوند بخوریم که به ما پناهگاهی امن در برابر طوفان‌های زندگی عرضه می‌کنند. عشقْ محافظِ ماست و طراحی شده تا حفاظتِ احساسی فراهم کند و ما بتوانیم با ناملایماتِ زندگی کنار بیاییم.

تمام دعواهای زن‌وشوهری بازپردازیِ این چند سؤال است: آیا حواست به من هست؟ آیا به من اهمیت می‌دهی؟ آیا وقتی صدایت کنم یا به تو نیاز داشته باشم به کمکِ من می‌آیی؟

امکان ندارد دو نفر با هم زندگی کنند و هیچ‌وقت به حساسیت‌های یکدیگر ضربه نزنند. آزردگی از کسی که این‌قدر به ما نزدیک است، یک اتفاق طبیعی‌ست. بهتر است حساسیت‌های یکدیگر را بشناسیم و سعی کنیم در مورد آن‌ها با هم صحبت کنیم تا روزبه‌روز به هم نزدیک‌تر شویم

یکی از مطالعاتِ درخشانِ تد هیوستون از دانشگاه تگزاس نشان می‌دهد دلیلِ اصلیِ مشکل‌دارشدنِ روابطِ زناشویی دعوا و درگیری نیست، بلکه کم‌شدنِ محبت و پاسخ‌های عاطفی‌ای است که به یکدیگر می‌دهند. درواقع نبودِ پاسخ‌های عاطفی مهم‌تر از درگیری‌های بین زن‌وشوهرهاست و بررسیِ این شاخصْ بهتر می‌تواند نشان دهد پنج سال دیگر اوضاع روابط بین زن‌وشوهرها چگونه خواهد بود. زوال ارتباط زناشویی زمانی‌ست که پاسخ‌های صمیمی و محبت‌آمیز بین زن‌وشوهرها قطع می‌شود، نه وقتی‌که با هم دعوا می‌کنند.

تنها چیزی‌که می‌تواند آن‌ها را آرام کند این است که طرف مقابل فاصله‌اش را کم کند و در کنار همسرش قرار بگیرد و او را از توجه خود مطمئن کند. هیچ راه دیگری برای حل این مشکل نیست. تا زمانی‌که یکی از طرفین این کار را انجام ندهد، دعوا و درگیری به قوت خود باقی‌ست و تا ابد یکی از طرفین سعی می‌کند با تحریکِ دیگری او را به عکس‌العمل وادارد و طرف مقابل هم احساس می‌کند در کارهایی که باید می‌کرده ناموفق بوده و دچار بی‌عملی و دلسردی می‌شود

سبکِ بیانِ نادرست یا مخرب سه نوع دارد: این‌که دنبال مقصر بگردیم، این‌که بدون توجه به مشکلات خودمان به طرف مقابل اعتراض کنیم، و این‌که به حرف یکدیگر گوش ندهیم و از موقعیت فرار کنیم.

با خانواده‌هایی کار کردم که عاشقِ یکدیگر بودند اما نه می‌توانستند در کنار هم زندگی کنند و نه جدا از هم. و عشق یک معما باقی ماند.

پیوند احساسیْ رابطهٔ جنسیِ ایده‌آل، و رابطهٔ جنسیِ ایده‌آلْ پیوندِ احساسیِ عمیق‌تری ایجاد می‌کند.

“وقتی شک داری، هیچ حرفی نزن و هیچ کاری نکن”

وقتی بدانیم کسی که او را دوست داریم به ما نزدیک است یا هر وقت او را بخواهیم به ما نزدیک می‌شود، احساس ارزشمندی و اعتمادبه‌نفس می‌کنیم. تا وقتی کسی باشد که بتوانیم روی او حساب کنیم و احساس تنهایی نکنیم، جهان هم برای ما امن‌تر و آرام‌تر است.

«وقتی قلب‌تان با شما حرف می‌زند، از حرف‌هایش یادداشت بردارید.»

همهٔ ما در عشقْ آسیب‌پذیریم، این آسیب‌پذیری جزئی از عشق است. ما از نظر احساسی در برابر آن‌هایی که دوست‌شان داریم، بی‌دفاعیم و به همین دلیل گاهی‌اوقات به‌طرز اجتناب‌ناپذیری با کلمات یا رفتارهای نسنجیده یکدیگر را می‌آزاریم. با وجود گزنده‌بودنِ این موقعیت‌ها، رنجْ معمولاً سطحی و گذراست. اما تقریباً همهٔ ما حداقل یک حساسیتِ عمیقِ اضافی داریم ـ نقطهٔ حساسی در پوستهٔ احساسی‌مان ـ که در لمس‌کردنْ حساس و لطیف است، به‌آسانی آزرده می‌شود و عمیقاً دردناک است. وقتی این نقطهٔ حساس آزرده می‌شود، می‌تواند در سرتاسر رابطه‌مان خونریزی کند. ما تعادل احساسی‌مان را از دست می‌دهیم و درگیر گفت‌وگوهای ویرانگر می‌شویم.

جامعه‌شناسی از دانشگاه میشیگان اظهار می‌کند که انزوای احساسی برای سلامتی خطرناک‌تر از سیگارکشیدن یا فشار خون بالاست، درحالی‌که ما دربارهٔ این دو خطرِ آخر به همه هشدار می‌دهیم! شاید این یافته‌ها بازتاب‌دهندهٔ این گفتهٔ قدیمی باشد: «رنجْ مسلم است… و رنج‌کشیدن به‌تنهایی، غیرقابل‌تحمل.»

بی‌اعتنایی عشق را می‌کُشد. عشق به توجه نیاز دارد. آگاهی از نیازهای مرتبط با دلبستگیِ خود و پاسخ‌دادن به نیازهای شریک زندگی‌تان می‌تواند کاری کند که این رابطه ـ تا زمانی‌که مرگ شما را از هم جدا کند ـ طول بکشد.

در بیش‌ترِ مواردی که زوج‌ها یکدیگر را متهم می‌کنند، درواقع دارند از سرِ ناامیدی یکدیگر را به مراعات و محبت فرا می‌خوانند و از این‌که از هم دور افتاده‌اند، ابراز ناراحتی می‌کنند. تنها چیزی‌که می‌تواند آن‌ها را آرام کند این است که طرف مقابل فاصله‌اش را کم کند و در کنار همسرش قرار بگیرد و او را از توجه خود مطمئن کند. هیچ راه دیگری برای حل این مشکل نیست. تا زمانی‌که یکی از طرفین این کار را انجام ندهد، دعوا و درگیری به قوت خود باقی‌ست و تا ابد یکی از طرفین سعی می‌کند با تحریکِ دیگری او را به عکس‌العمل وادارد

حرف‌زدن با کسی که صدات رو نمی‌شنوه، ناامیدکننده‌ست.

مرزِ بین مضطرب‌شدن و عصبانیت باریک است

وقتی با سربازها و همسران‌شان صحبت می‌کنیم، هر دوِ آن‌ها را جنگجو می‌بینیم؛ یکی در میدان جنگ جنگیده بود و دیگری در خانه.

در خونِ زن‌ها اکسی‌توسین یا هورمونِ آغوشِ بیش‌تری وجود دارد. به همین دلیل وقتی از طرف کسی توجه کم‌تری می‌بینند، بیش‌تر به او توجه می‌کنند.

عشقْ محافظِ ماست و طراحی شده تا حفاظتِ احساسی فراهم کند و ما بتوانیم با ناملایماتِ زندگی کنار بیاییم.

هیچ ترومایی بزرگ‌تر و شدیدتر از زخم‌خوردن از طرف کسانی که انتظار داریم از ما محافظت و پشتیبانی کنند، نیست.

پیوندِ عشق، یک چیزِ کاملاً زنده است. اگر به آن توجهی نشود، به‌تدریج از بین می‌رود.

همیشه برایم جالب است که وقتی کودکی گریه می‌کند، او را در اولویت قرار می‌دهیم و به او واکنش نشان می‌دهیم. بچه‌هامان ما را تهدید نمی‌کنند و ما می‌پذیریم که آن‌ها آسیب‌پذیر بوده و به ما نیاز دارند. درواقع آن‌ها را در چارچوب دلبستگی می‌بینیم. اما به ما آموخته‌اند که بزرگ‌ترها را این‌شکلی نبینیم.

روابطِ دلبستگی تنها پیوندهایی هستند که در آن‌ها هر گونه واکنشی بهتر از عدم واکنش است. وقتی ما از فرد محبوب‌مان واکنشی احساسی نمی‌گیریم، به‌سمت اعتراض می‌رویم.

وقتی بدانیم کسی که او را دوست داریم به ما نزدیک است یا هر وقت او را بخواهیم به ما نزدیک می‌شود، احساس ارزشمندی و اعتمادبه‌نفس می‌کنیم. تا وقتی کسی باشد که بتوانیم روی او حساب کنیم و احساس تنهایی نکنیم، جهان هم برای ما امن‌تر و آرام‌تر است.

زوال ارتباط زناشویی زمانی‌ست که پاسخ‌های صمیمی و محبت‌آمیز بین زن‌وشوهرها قطع می‌شود، نه وقتی‌که با هم دعوا می‌کنند. چون دعوا معلولِ بروزِ بی‌محبتی و سردی است، نه علتِ آن.

ارتباط ایمن با فرد موردعلاقه باعث افزایش قدرت است. میکولینسر در مجموعه‌مطالعاتی نشان داد که وقتی ما حس می‌کنیم به‌شکل امنی با دیگران در ارتباط هستیم، خودمان را بهتر درک می‌کنیم و بیش‌تر خودمان را دوست داریم.

در دههٔ اول قرن هجدهم، بنجامین فرانکلین که دانشجویی دانا در حوزه‌های مختلف بود، فقط توانست تصدیق کند عشق «قابل تغییر،‌ ناپایدار و تصادفی» است.

باید به زوج‌ها بینش و اطلاعاتی بدهیم تا مثلاً متوجه شوند که الگوی ارتباطی‌ای که از والدین‌مان دیده‌ایم همیشه بین ما و همسرمان تکرار می‌شود و باید جلوی این اتفاق را گرفت،

هری هارلو که روانشناسی در دانشگاه ویسکانسین بود، با گزارشِ تحقیقِ دراماتیکِ خودش روی بچه‌میمون‌هایی که موقع تولد از مادران‌شان جدا شده بودند، توجه را به قدرتِ آن‌چه “راحتیِ ارتباط” می‌نامید، جلب کرد. او کشف کرد که نوزادانِ منزوی آن‌قدر تشنهٔ ارتباط بودند که وقتی از آن‌ها می‌خواستند تا بین مادری که با سیم ساخته شده بود و غذا می‌داد و مادری با لباس نرم که غذا نداشت، یکی را انتخاب کنند، تقریباً هر بار مادری با لباس نرم را انتخاب می‌کردند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا