شعر

شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد~ من پشیمان نیستم من به این تسلیم می‌اندیشم

شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد را در گلستان فان بخوانید. شعرهای فروغ فرخزاد بسیار شخصی و صمیمی هستند. او با صداقت و بی‌پرده‌گویی، تجربیات خود را به تصویر می‌کشد و خواننده را به دنیای درونی خود دعوت می‌کند. این نوع بیان احساسات، ارتباط عمیقی با خواننده برقرار می‌کند و او را درگیر می‌سازد. همچنین شعر شماره ۵ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد؛ در حباب کوچک روشنائی خود را می‌فرسود را در سایت گلستان فان بخوانید.

شعر شماره ۴

من پشیمان نیستم

من به این تسلیم می‌اندیشم، این تسلیم دردآلود

من صلیب سرنوشتم را

بر فراز تپه‌های قتلگاه خویش بوسیدم.

در خیابان‌های سرد شب

جفت‌ها پیوسته با تردید

یکدگر را ترک می‌گویند

در خیابان‌های سرد شب

جز خداحافظ،خداحافظ، صدائی نیست.

من پشیمان نیستم

قلب من گوئی در آنسوی زمان جاریست

زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد

و گل قاصد که بر دریاچه‌های باد می‌راند

او مرا تکرار خواهد کرد.

آه، می‌بینی

که چگونه پوست من می‌درد از هم؟

که چگونه شیر در رگ‌های آبی پستان‌های سرد من

مایه می‌بندد؟

که چگونه خون

رویش غضروفیش را در کمرگاه صبور من

می‌کند آغاز؟

من تو هستم تو

و کسی که دوست می‌دارد

و کسی که در درون خود

ناگهان پیوند گنگی باز می‌یابد

با هزاران چیز غربتبار نامعلوم

و تمام شهوت تند زمین هستم

که تمام آب‌ها را می‌کشد در خویش

تا تمام دشت‌ها را بارور سازد

گوش کن

به صداهای دور دست من

در مه سنگین اوراد سحرگاهی

و مرا در ساکت آئینه‌ها بنگر

که چگونه باز،با ته‌مانده‌های دستهایم

عمق تاریک تمام خواب‌ها را لمس می‌سازم

و دلم را خالکوبی می‌کنم چون لکه‌ای خونین

بر سعادت‌های معصومانۀ هستی

من پشیمان نیستم

با من ای محبوب من،از یک من دیگر

که تو او را در خیابان‌های سرد شب

با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت

گفتگو کن

و بیاد آور مرا در بوسۀ اندوگین او

بر خطوط مهربان زیر چشمانت.

تفسیر این شعر

این شعر، اثر شاعر معاصر ایرانی، فروغ فرخزاد است و به موضوعاتی چون عشق، پشیمانی، درد و تسلیم می‌پردازد. در ادامه، شعر را به زبان ساده توضیح می‌دهم:

1. پشیمانی و تسلیم: شاعر در ابتدا می‌گوید که او پشیمان نیست و به تسلیم فکر می‌کند. این تسلیم ممکن است دردناک باشد. او به سرنوشت خود و چالش‌هایی که با آن روبه‌رو شده، اشاره می‌کند و از صلیب سرنوشتش یاد می‌کند که نشان‌دهنده‌ی بار سنگین زندگی‌اش است.

2. جدایی و خداحافظی: در بخش بعدی، شاعر به خیابان‌های سرد شب اشاره می‌کند که جفت‌ها با تردید از یکدیگر خداحافظی می‌کنند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تنهایی و جدایی در روابط انسانی است.

3. جریان زندگی: شاعر بیان می‌کند که قلب او در جایی فراتر از زمان جاری است و زندگی دوباره او را تکرار خواهد کرد. این نشان‌دهنده‌ی امید به ادامه‌ی زندگی و عشق است.

4. درد و تغییر: شاعر به احساسات عمیق خود اشاره می‌کند و از دردهایی که در وجودش حس می‌کند، صحبت می‌کند. او از تغییرات درونی‌اش و از اینکه چگونه عشق و ارتباطات انسانی در او تأثیر گذاشته‌اند، سخن می‌گوید.

5. پیوند با دیگران: او همچنین به پیوندهای ناگسستنی که با دیگران دارد، اشاره می‌کند. این پیوندها ممکن است ناشناخته باشند، اما برای او بسیار عمیق و واقعی هستند.

6. زایش و باروری: شاعر به زایش و باروری اشاره می‌کند و بیان می‌کند که تمام احساسات و تجربیاتش مانند آب‌هایی هستند که دشت‌ها را بارور می‌کنند.

7. صدای دور: او از صداهای دوردست خود سخن می‌گوید و به سحرگاه و لحظات سکوت اشاره می‌کند. این بخش نشان‌دهنده‌ی جستجوی عمق وجود و حقیقت در زندگی است.

8. خودشناسی: شاعر از تلاش برای درک خود و لمس عمق خواب‌ها و آرزوهایش صحبت می‌کند. او به دنبال شناخت خود و احساساتش است.

9. دعوت به یادآوری: در انتها، شاعر از محبوبش می‌خواهد که او را به یاد بیاورد و با یادآوری لحظات عاشقانه‌ای که با هم داشته‌اند، گفتگو کند.

در کل، این شعر تأملاتی عمیق درباره‌ی عشق، درد، جدایی و جستجوی هویت انسانی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و احساسات واقعی، خواننده را به دنیای درونی خود دعوت می‌کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا