
بهار نقاسی خداست. شاهکار طبیعت. زمانی که گل و جنگل و ابر و … به زیباترین حالت خود درمیآیند. ما نیز در این بخش از سایت بزرگ گلستان فان چندین متن درباره سر سرسبزی بهار را برای شما دوستان قرار دادهایم. تا انتهای این مقاله همراه ما باشید.
چندین شعر و متن درباره سر سبزی بهار
پیراهن از شکوفه
که پوشیده ای
باد عاشقت میشود ..
محبوبکم گلبرگ ها
هم مال تو بیا تا برویم……
بهار
جشن طبیعت است
در پایان هر روز بهار،
باید خاک را بوئید.
حواست به حالِ بهار هست؟!
نه باران می خواهد
نه موسیقی و شعر
ذاتش انگیزه دل دادن است
حواست به ساعت روی دیوار هست؟!
این روزها برای حرف های عاشقانه
زود هم که بجنبی باز دیر می شود
حواست به حالِ بهار هست؟!
نه باران می خواهد
نه موسیقی و شعر
ذاتش انگیزه دل دادن است
حواست به ساعت روی دیوار هست؟!
این روزها برای حرف های عاشقانه
زود هم که بجنبی باز دیر می شود
بهار زمانی است که تو با منی
و شکوفه های احساسم
کنار تو شکفته شود
عشق من !
بهار تکرار لحظه های بودن توست …
دلم می خواهد باران ببارد
و صدای پاهایت را
قطره های باران
به خانه ام بیاورند
بهار بیا …
که من بی تاب
شقایق های توام
هنوز منتظرم
با بهار برگردی
اگرچه رنگ زمستان گرفته
سالِ خودم……
قهوه ات را بنوش بی دغدغه ی فردایی
که آمدنش را هیچ تقویمی تضمین نکرده است !
قهوه ات را بنوش و فکر کن از گندمزارهای دیروز چه مانده است؟
از باغ های سیب شهریور؟ از شکوفه های انار؟
قهوه ات را گرم بنوش بی خیال فصلی که در راه است
دیگر زمستان چه می تواند بکند با برگ هایی که طعم پاییز را چشیده اند
سلام بهار زیباسلام سبزی دل پاکتونسلام مهربانانامروزتان پرازلبخندخداارزو میکنمامروز پراز انرژےو شاد باشینوخبرهای عالی هدیهامروزتون باشه
یار، هی یار، یار…اینجا اگرچه گاهگل به زمستان خسته، خار میشوداینجا اگر چه روزگاه چون شب تار میشوداما بهار میشود!من دیدهام که میگویم …
به پیرامون خود مینگرم
و درختان پر ازشکوفه را میبینم
غروب صورتی رنگ
و کودکان خندان وپرنشاط را
کاش با تو نسبتی داشتم…
مثل بهار، که با شکوفه پرتقال
بوی خاک، که با قطره های باران
یا اندوه، که با سکوتِ ماه
کاش با تو نسبتی داشتم…
بهار همین جاست
حوالی عطر گیسویش
روی این گونه های گل کرده
و دور و بر همین دست های لطیف
می دانی!
بهار همین کنار هم بودن هاست
فصل ها را بهم ریخته ای!
مگر موعد آمدنت
زمستان نیست؟
پس چرا دلم
پر از شکوفه های بهار شده!…
آرزو کردمبهار در بزند وخانهات همین نزدیکیها باشدآرزو میکنم…در را که باز میکنیکسی با شکوفهها شگفتزدهات کنددر را که باز میکنی…آرزویت پشتِ در باشد…!!!آرزو کردم…🌸🍃سیزده ات بدربه امید باز شدنتمام گره های زندگیت☘️🍀
این همیشه ها و بیشه هااین همه بهار و این همه بهشتاین همه بلوغ باغ و بذر و کشتدر نگاه من ،پر نمی کنندجای خالی تو را
بهار را ببین چگونه
از خود می تکاند برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
سبز شو!
بهار ادامه لبخندهای تو خواهد بود …
بهار می تواند
نام تو باشد
وقتی که در همهمه ی سبزِ دلم
دوستت دارم هایت شکوفه می زنند…
بهار که از راه میرسد
جوانه سر میزند، شکوفه می شکفد
باران نمنم می بارد آسمان نفس می کشد
بهار که از راه میرسد
زمین سبز میشود بلبل نغمه خوان میشود
روز نو میشود سال نکو میشود
اما… تو چطور؟
اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟
اگر زمین زمین سبز شود
و هنوز برگهای پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟
اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟
اگر روز روز نو شود
ولی چشمهایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟
اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟
اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند
تا… بهار شوی
بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن
که بهار میآید و میرود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهار آفرین خواهی شد
بیا و تو بهار آفرین باش
تا دشت دشت مهربانی بروید
هزار هزار خنده بشکفد
باران باران محبت ببارد
تـــــو بــــهار آفریـــن بـــــاش
دوست می دارم من ایننوروز فرخ فال راتا کنم نو بر جبین خوبرویانسال راخواهی ار با فال میمونبگذرد روز تو خوشبرگشا هر صبحدم از دفتر گلفال را
بـــهار را ببین
چگونه از خود می تــکانَد برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
ســبز شـــو
بـهـار
ادامه لبخندهای تو خواهد بود …
𝐼 𝓁𝑜𝓋𝑒 𝒴𝑜𝓊
بهار که رفتن اسفند و آمدن فروردین نیست !
بهار یعنی
جای بوسه های مردی که تو باشی
روی گونه های زنی که من باشم
شکوفه بدهد..!
قرارمان همین بهار زیر شکوفههای شعر
آنجا که واژهها
برای تو گل میکنند
آنجا که حرفهای زمین افتادهام
دوباره سبز میشوند
وَ دستهای عاشقمان
گره در کارِ سبزهها میاندازند
قرارمان زیرِ چشمهای تو!
طنز
هر ایرانی تو تابستون: چیه این گرما، باز سرما رو میشه یکاریش کرد؛
هر ایرانی تو زمستون: چیه این سرما، باز گرما رو میشه یکاریش کرد؛
هر ایرانی تو بهار: چیه این حساسیت فصلی، چقدر فروردین طولانی شد؛
هر ایرانی تو پاییز: وای آدم نمیدونه چی بپوشه، با کاپشن گرمه با تیشرت سرد؛
60 متن عاشقانه و بسیار زیبا در مورد بهار
تو اگر بهار را صدا کنی
می آید
حتی اگر دلش
جا مانده باشد میان برف ها
دستانت بهار است
زنده می کند مرا
هر کلام تو
شعر است که بر من می بارد
و نگاهت قشنگ ترین آواز جهان است
که مرا به خود می خواند عِشـ∞ـق من
تو را که می بینم عطر بهار نارنج در تمام شهر می پیچید
قدم که بر می داری هر درخت شکوفه می زند و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می دود
دوستت دارم عشقم
با هم به تماشای رقص گیسوان رها در بادِ بید مجنون نشستیم،
دل های مان بی قرار بود،
بهار بود،
کنار تو همیشه بهار بود محبوب من
The day the Lord created hope was probably the same day he created Spring
روزی که خداوند امید را خلق کرد احتمالا همان روزی بود که بهار را نیز آفرید
با شکفتن اولین شکوفه در بهار بود که عشق به خانه من آمد
اینک در بهاری دیگر سرشار از حس زیستنم کنار تو همسر دوست داشتنی من
زیبای من
به شوق تو قدم در خیابان می گذارم
درختان بهاری را تماشا می کنم و مست می شوم از بوی شکوفه و سبزه و باران
کافی ست دلت بهار باشد
از اشک تو سبز می شود خار
از خنده ات آب می شود برف
در دشت تو لانه می کند سار
I glanced out the window at the signs of spring. The sky was almost blue, the trees were almost budding, the sun was almost bright
به بیرون از پنجره، به نشانه های بهار نگریستم. آسمان تقریبا نیلگون بود، درختان تقریبا جوانه زده بودند، و خورشید تقریبا درخشان بود
طبیعت هنگامی زیبا است که در ما همان تأثیر هنر را نداشته باشد، به این طریق، زیبائی چه در طبیعت و چه در هنر ممکن است به وسیله همآهنگی و شورانگیزی و مخصوصأ اتحاد درونی آن دو باهم، توصیف گردد.
بین رنگ های مختلف رنگین کمان هیچ غبطه، حسادت و نفرتی وجود ندارد
هیچ ترسی وجود ندارد
زیرا هر یک از آن ها به وجود می آیند تا عشق دیگران را زیباتر کنند
طبیعت را دوست دارم…
چون رنگ طبیعی خودش را دارد…
«اینها که گفتید بهخوی ما نمیخواند. ما آزاد زندگی کردهایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب راندهایم، در دشتش که اطراق کردهایم، زیر آسمانش که چادر زدهایم. نمیشود ما را در خانه زندانی کرد.»
طبیعت به تو چهره ای را می دهد که در بیست سالگی داری؛ این به تو بستگی دارد که شایستگی چهره ای که در پنجاه سالگی داری را داشته باشی.
«من در طبیعت وحشی، احساس ارزشمند و آشنایی را درک کردهام که در خیابانها و دهکدهها هرگز به آن دست نیافتهام. در دشتهای آرام، به ویژه در مرزهای افق دوردست، انسان شاهد دلانگیزترین و باشکوهترین زیباییها که با سرشت او همگون است، میباشد.»
آمیختن طبیعی رنگ ها چون پیوند عاشقانه انسان ها زیباست
رنگ آبی رنگ خاکی را در آغوش می گیرد
چنانکه آسمان زمین را
و از این پیوند ،درخت و سبزه و گل و گیاه و دریاچه و جویبار پدید می آید
نقاش همچون باد بر رنگ های گزیده خویش می وزد
و از این وزش بر دریای کوچک رنگ ، موج ها و حباب ها پدید می آید
و دشت و صحرا و برف و بوران و طوفان نقش می شود
چنانکه در طبیعت
نقاش نقطه ای از رنگ را همچون موج وسعت می دهد
و چشمی پدیدار می شود، چشمی بر آسمان کویر
چشمی در زیر زمین
چشمی بر لب دریا
ویا چشمی که چون خورشید از زمین می روید
ا قلم موی باد و باران
و جنبش خاک و گردش افلاک
هر دم هزاران نقش بر بوم زمین و آسمان می آفریند
که مدرنترین آبستره کاران یا انتزاع گرایان جهان در آن حیران می شوند
کدام نظم و هماهنگی مرموز و پنهان
منحنی ابرها و نیمرخ پردندانه کوهها
و رقص گستاخ و بی خیال امواج را زیبایی بخشیده است
چه نظامی بر بی نظمی کوه ،ابر و دریا فرمان می راند
که هزار مانی نقاش را در سلسله گیسوی پریشان خود اسیر کرده است
آیا می توان آنچه را باد بر بوم کویر نقش می کند
گاهی وارد طبیعت شو و بگذار که نسیمی خنک و زیبا چهره ات را نوازش کند. اگر کمی با خود بیندیشی، می بینی که تمام زیبایی های زندگی در همین است. عده ای همواره به دنبال ثروت هستند، عده ای به دنبال جای و مقام هستند و عده ای هم کامل از همه چیز بریده اند و دیگر امیدی به زندگی ندارند. آنها زیبایی های زندگی را فراموش کرده اند. همینکه گاهی اوقات وارد طبیعت شوی و از زیبایی های آن لذت ببری، خود یک نعمت بزرگ است. همینکه بگذاری آن نسیم خنک صورتت را نوازش کند، خود یک ثروت بزرگ است. ثروت ها همین ها هستند که گاهی نادیده گرفته می شوند.
زمین را دیده ای؟ زمانی که خشک خشک است، خداوند بر آن بارانی می باراند و آن را سیراب می کند. این زمین هیچوقت آنقدر خشک نخواهد ماند که ماهیت وجودی خود را از دست بدهد. خداوند در لحظه ای که فکرش را نمیکنید، به فریادتان خواهد رسید. به زمین خشک تان نگاه نکنید، به آسمانتان بنگرید که بارانیست. آن موقع خواهد بود که باران نعمت خداوند زندگی شما را غرق خواهد کرد و در نعمت و ثروت او، آرامش خواهید یافت.
در طبیعت که قدم می زنی، می فهمی که خداوند چقدر کنترل همه ی امور در دستش است. به قول همان مثل معروف که میگوید برگی از به اذن خداوند روی زمین نمی افتد، اگر به دور و اطرافت نگاه کنی، می بینی که همه چیز طبق یک سیستم خاص پیش می روند. درختان آرام آرام، شکوفه داده و سپس به بار می نشینند؛ هوا گرم بوده و کم کم شور و حال هوای زمستانی خود را نشان می دهد و … . در همه ی اینها نشانه هایی از قدرت خداوند نهفته است. کاش ما هم بدانیم که اگر خداوند به همه ی اینها نظارت می کند، پس قطعا زندگی ما که روح او در وجودمان نهادینه شده است هم برایش اهمیت دارد و هیچ وقت ما را وا نمی گذارد. پس کاش تنها به او توکل کنیم و برای اجابت خواسته هایمان به دنبال غیر از خدا نرویم.
بیاییم از طبیعت درس زندگی بگیریم. طبیعت در بهار آغاز می شود و سرسبز و خوش و خندان است! اما به آن تکیه نمی کند و دوست دارد که باز هم تجربه کند. سپس به تابستان وارد می شود و بعد از آن هم پاییز. بعد از سه بار تجربه کردن، باز هم می خواهد چیزهایی جدیدی را تجربه کند و به همین خاطر وارد زمستان می شود. کاش ما انسان ها هم همینطور بودیم. تنها به داشته های خود اکتفا نمی کردیم و سعی می کردیم که زندگی را به معنای واقعی زندگی کنیم و همواره به فکر تجربه چیزهایی جدید باشیم. درست است که طبیعت سرسبزی اش را در زمستان از دست می دهد، اما در عوض زیبایی های زمستان را تجربه می کند که این فوق العاده با ارزش است.