متن و جملات

اشعار روز پزشک و مجموعه شعر برای تبریک و بزرگداشت روز پزشک 1 شهریور

اشعار زیبای تبریک روز پزشک

به مناسبت روز 1 شهریور که مصادف با روز پزشک است، در این بخش اشعار زیبای کوتاه و بلند تبریک روز پزشک را گردآوری کرده ایم.

 

شعر تبریک روز پزشک به دانشجویان پزشکی

ای پــــزشک ای آنکه می سوزی برای دیگرانکه از ســـلامت خلــــعتی دوزی برای دیگرانمی دهی نقــــد سلامت می خری بس درد تاعـامـل درمــــــان شوی روزی برای دیگرانمشعل آســـایش خود می کنی کم نــــــــور تاشعـــله ای آرامــش ا فـــروزی برای دیگرانمی گدازی جسم و جان در بوته هر آزمـونتا بیــــا بی راه بهــــروزی بــرای دیگرانصخــره هاخایی به نـاخن درره تحقیق تازآن نـوینــتر دانـــــش اندوزی برای دیگرانآبــدیـده گشته ای در کوره امراض چونداروی هردرد مــرمـــوزی برای دیگرانذوب می گردی که بنشانی مـگر سـوز تبــــیدل خنــک . لیکن که جانسوزی برای دیگرا نشـادمان گردی به درمانی چو فــائـق می شویچون یقیــن دانیش پیـــــروزی برای دیگرانشب نخوابیــهای تو همچون جهادی اکبر استدر دل شب ظـلـمت افـــروزی بـرای دیگراننخبـــــه اندر بین مخــلوق و خــدایی مسلکیمحــرم هر ســـازی و ســوزی برای دیگرانچشم بیماران همه بعد از خــــدا باشد به توزانکه امیــــد شب و روزی بـرای دیگرانلایق تقــــدیر بی حــدی خــــدایت یار بادکه از مــرامــت نکتــه آمــوزی بــرای دیگرانخلـــق شد چون شاکرت خـا لق موید داردتدیـــــده تا بـر لطف حق دوزی برای دیگرانرخ ( مهابادی ) به پایت گر بساید عیـب نیستچون کنـــی هــر روز نــوروزی برای دیگران

***

شعری به مناسبت تبریک روز پزشک به پسر یا دختر

دست هایم بوی خون میدادکودکی بیمار جون میدادمن تمام قدرتم این بودلحظه ها بوی جنون میداد

من لباسم خالی از اعجازمرگ در راه و طنین اندازمادری با قامتی پردردمنتظر :و لب به راز و نیاز

آخرین تک ضربه ی ماساژخط صاف و سردی دستاشکاش این هم فیلم و اکران بودتا تموم میشد با یک تیتراژ

اشک تلخی توی چشمامهکودکی مرده سر رامهمادری پشت در بخشهکه جگرگوشش تو دستامه

قورت میدم بغض را صدباربچه ها “مرسی:ختم سی پی آر”علت فوت هم توده ی مغزیدرج در پرونده ی بیمار

کاش میشد لحظه ای گم شمقاطی هر روز مردم شمکاش شغلم هم امان میدادقطره ای از این تلاطم شم

کاش کلش مثل بازی بودیا تمامش صحنه سازی بودبا یه شوک بیمار برمیگشتملتی هم شاد و راضی بود

من ولی اصلم:پر از دردممن پزشکم:خسته ام :سردم!کودکی مرده همین لحظه“لیدها “را من جدا کردم…

کاش میشد داد زد کاتمرگ اما امده:هیهاتکاش میشد رفت ازین اکرانبا تمام کادر و تشریفات

با هجوم اشک درگیرمساکتم سردم و دلگیرمبچه ای جون داده و در خودبارها مردم و میمیرماون نفس ها بوی خون می داد

بچه ای بیمار جون می دادمادرش پشت دره : ای کااااشزندگی یک دم امون می داد

***

شعر با مفهوم و پر معنا تبریک روز پزشک

ای پزشک با شرف روزت بسی فرخنده بادبر تو زیبد پیروی از بو علی زنده یادحرفه ای داری مقدس ای حکیم روزگارعلم الأبدانت بود در خدمت بیمار زارمی توان همیار ایزد بر شمردت ای طبیبچون حفاظت می کنی از جان که بخشیده مجیبثقل سوگند پزشکی را به جانت می خریعاشقانه می روی اندر پی درمانگرینسخه می پیچی چو بهر هر مزیضی در مطبمی شوی مشمول لطف عزشیان و لطف رب“قمی” اندر وزن و اندر قافیه شد ناتوانتا نماید گوشه ای از حق مطلب را بیان

***

بفرمود تا رفت پیشش پزشک که علت بگفتی چو دیدی سرشکسر دردمندی بدو گفت چیست که بر درد زان پس بباید گریستبدو گفت هر کس که افزون خورد چو بر خوان نشیند خورش ننگردنباشد فراوان خورش تن درست بزرگ آنک او تن درستی بجستبیامیزم اکنون ترا دارویی گیاها فراز آرم از هر سوییکه همواره باشی تو زان تن درست نباید به دارو ترا دست شستهمان آرزوها بیفزایدت چو افزون خوری چیز نگزایدتهمان یاد داری سخنهای نغز بیفزاید اندر تنت خون و مغزشوی بر تن خویشتن کامگار دلت شاد گردد چو خرم بهارهمان رنگ چهرت به جای آورد به هر کار پاکیزه رای آوردنگردد پراگنده مویت سپید ز گیتی سپیدی کند ناامیدسکندر بدو گفت نشنیده‌ام نه کس را ز شاهان چنین دیده‌امگر آری تو این نغز دارو به جای تو باشی به گیتی مرا رهنمایخریدار گردم ترا من به جان شوی بی‌گزند از بد بدگمانورا خلعت و نیکویها بساخت ز دانا پزشکان سرش برفراختپزشک سراینده آمد به کوه بیاورد با خویشتن زان گروهز دانایی او را فزون بود بهر همی زهر بشناخت از پای زهرگیاهان کوهی فراوان درود بیفگند زو هرچ بیکار بودازو پاک تریاکها برگزید بیامیخت دارو چنانچون سزیدتنش را به داروی کوهی بشست همی داشتش سالیان تن درستچنان شد که او شب نخفتی بسی بیامیختی شاد با هر کسیبه کار زنان تیز بودی سرش همی نرم جایی بجستی برشازان سوی کاهش گرایید شاه نکرد اندر آن هیچ تن را نگاهچنان بد که روزی بیامد پزشک ز کاهش نشان یافت اندر سرشکبدو گفت کز خفت و خیز زنان جوان پیر گردد به تن بی‌گمانبرآنم که بی‌خواب بودی سه شب به من بازگوی این و بگشای لبسکندر بدو گفت من روشنم از آزار سستی ندارد تنمپسندیده دانای هندوستان نبود اندر آن کار همداستانچو شب تیره شد آن نبشته بجست بیاورد داروی کاهش درستهمان نیز تنها سکندر بخفت نیامیخت با ماه دیدار جفتبه شبگیر هور اندر آمد پزشک نگه کرد و بی‌بار دیدش سرشکبینداخت دارو به رامش نشست یکی جام بگرفت شادان به دستبفرمود تا خوان بیاراستند نوازنده‌ی رود و می‌خواستندبدو گفت شاه آن چرا ریختی چو با رنج دارو برآمیختیورا گفت شاه جهان دوش جفت نجست و شب تیره تنها بخفتچو تنها بخسپی تو ای شهریار نیاید ترا هیچ دارو به کارسکندر بخندید و زو شاد شد ز تیمسار وز درد آزاد شدوزان پس ز داننده دل کرد شاد ورا گفت بی‌هند گیتی مبادبزرگان و اخترشناسان همه تو گویی به هندوستان شد رمهوزانجا بیامد سوی خان خویش همه شب همی ساخت درمان خویشچو برزد سر از کوه روشن چراغ چو دریا فروزنده شد دشت و راغسکندر بیامد بران بارگاه دو لب پر ز خنده دل از غم تباهفرستاده را دید سالار بار بپرسید و بردش بر شهریاریکی بدره دینار و اسپی سیاه به رای زرین بفرمود شاهپزشک خردمند را داد و گفت که با پاک رایت خرد باد جفت

***

من کیستم من دست حق روی زمینممن معجزاتی خفته زیر آستینم

من یک پزشکم همدم هر درد مندمهر لحظه یار و یاور بی چون و چندم

فرقی ندارد مرد زن پیر و جوانیچون اسب سرکش درداگرتازد به جانی

رامش نموده دست بر افسار بودمبهر مریضم شمع شام تار بودم

وقتی که عمرکودکی روبر زوال استمابین مرگ وزندگی اندرجدال است

اورابه کف بگرفته چون پرگاربودمجز او زهر فکر دگر بیزار بودم

گویی تمام فکرمن بهبودیش بودبرپایی و سر زندگی وشادیش بود

وقتی زشادی دوربیمارم سراسرپر می شد از آوازه ی الله اکبر

وقتی که یک مادر به چشم کاملا ترمی زد زشادی گردمن صد بار پرپر

آن لحظه آنجا شاهد اسرار بودمگویی تجلی حضور یار بودم

من خالق زیبایی این لحظه هایمصدها دعای خیر راهی در قفایم

هرچندمی گیرم به دستی دست بیماردست دگروصل است دردستان دادار

من واسط فیضم زحق بربندگانششافی شفا بخشدزمن بر جسم وجانش

من عاشق این راه پرسوزوگدازممن دست گیر دست دراوج نیازم

عاشق نباشی این ره دشوارسخت استتا صبح بربالین یک بیمارسخت است

من پاسخ چشمان پرسوزازسوالممن کیستم من همنشینی بی مثالم

من پاسخ نذر پدربر درد فرزنددرمانگر دردانه هایی آرزومند

دست خدابردست وذکرش برلبانمعهدی الهی بسته شد برجسم وجانم

غم با وجودم می شود گویی مرددهمچون نسیمی که گلی را می نوازد

من می زدایم اشک برهرگونه جاریلبخندبر لب می نشانم یادگاری

لطف الهی شامل هرتار و پودمهم بازدمهایم مسیحاییست هم دم

من یک پزشکم مست عشق لایزالمدراوج زیباییست شان و حس و حالم

آری مسیحا یی دمم من یک طبیبمآیینه دار جلوه ی روی زمینم

من کیستم من دست حق روی زمینممن معجزاتی خفته زیرآستینم

***

دست هایم بوی خون میداد

کودکی بیمار جون میدداد

من تمام قدرتم این بود

لحظه ها بوی جنون میداد

من لباسم خالی از اعجاز

مرگ در راه و طنین انداز

مادری با قامتی پردرد

منتظر :و لب به راز و نیاز

آخرین تک ضربه ی ماساژ

خط صاف و سردی دستاش

کاش این هم فیلم و اکران بود

تا تموم میشد با یک تیتراژ

اشک تلخی توی چشمامه

کودکی مرده سر رامه

مادری پشت در بخشه

که جگرگوشش تو دستامه

قورت میدم بغض را صدبار

بچه ها “مرسی:ختم سی پی آر”

علت فوت هم توده ی مغزی

درج در پرونده ی بیمار

کاش میشد لحظه ای گم شم

قاطی هر روز مردم شم

کاش شغلم هم امان میداد

قطره ای از این تلاطم شم

کاش کلش مثل بازی بود

یا تمامش صحنه سازی بود

با یه شوک بیمار برمیگشت

ملتی هم شاد و راضی بود

من ولی اصلم:پر از دردم

من پزشکم:خسته ام :سردم!

کودکی مرده همین لحظه

“لیدها “را من جدا کردم…

کاش میشد داد زد کات

مرگ اما امده:هیهات

کاش میشد رفت ازین اکران

با تمام کادر و تشریفات

با هجوم اشک درگیرم

ساکتم سردم و دلگیرم

بچه ای جون داده و در خود

بارها مردم و میمیرم

اون نفس ها بوی خون می داد

بچه ای بیمار جون می داد

مادرش پشت دره : ای کااااش

زندگی یک دم امون می داد

***

آبله ، وبا ، مخملک / جوش و کهیر و کورکجذام و گال و برفک / قند و فشار و سرخکطرح و کشیک و عینک ! / روز پزشک مبارک !

***

روزگاریست که من طالب دیدار توام

فکر من باش در این شهر گرفتار توام

گفته بودی که طبیب دل هر بیماری

پس طبیب دل من باش که بیمار توام

***

چو بیمار از شفا سرمست گرددطبیب از فرط شادی مست گرددخدا شافی و این خود افتخاری استکه دستی با خدا همدست گردد

***

دردمان بی دال درمان می شودآمدی ودردمان دیدی ودال درد را از آن میان برداشتی؛درمان شدیم !روزت مبارک ای پزشک

***

آهای پزشکها باشمایم

برای کسی که میگوید صداش گرفته ٬ سرش سنگیه ٬

و آب ریزش بینی دارد ٬ هی نسخه نپیچید !

شاید بغضی در گلویش ترکیده باشد . . .

همکار عزیزم روز پزشک مبارک

***

«پزشک» سزاوار تکریم و قدر است که بسی گرانقدر استبا افتخار ، ارزش علمی و انسانی اش را پاس می داریم«روز پزشک» مبارک دوست من

***

یکم شهریور ، زاد روز حکیم بوعلی سینا و روز پزشک

بر تمامی پزشکان دلسوز و زحمتکش مخصوصا همکار عزیزم مبارک باد

متن تقدیر از پزشک

با قلبی آکنده از احترام و سپاس از شما پزشک بزرگوار،بابت جراحی و درمان مادرم با توجه به اینکه نجات ایشان برای ما دور از انتظار بود،روز پزشک را به شما تبریک عرض نموده و از خداوند متعال برای شما درجات بالای موفقیت را خواستاریم.در پناه الطاف نجات بخش الهی موفق و پیروز باشید.

پرشکان عزیز و دکترهای عزیز :براتون آرزو می‌کنم دستان‌ توانبخش و سینه پر از مهرتون مانا و جاویدان باشه.هرجا که هستید ، در هر موقعیت جغرافیایی باز هم ما قدردان شما هستیممن و مردم سرزمین‌ام که هیچی ، کل دنیا به شما و بودنتون احتیاج داره

ممنون بابت فداکاری هایی که در درمان بیمارانتان از خود نشان می دهید،گاهی اوقات بی خوابی می کشید و مجبور می شوید برای دیدن بیمار، خانواده تان را ترک کنید.خداوند شاهد کار خوب شما هست و تنها اوست که می تواند کار خوب شما را جبران کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا