متن و جملات

اشعار خیال باطل با مجموعه شعر عاشقانه درباره خیال

در این قسمت اشعار خیال باطل را با گزیده مجموعه شعر عاشقانه در مورد خیال و خیال باطل را از شاعران مختلف ارائه کرده ایم.

مجموعه اشعار خیال باطل احساسی

پایان راه من بود وقتى ازم گذشتىآغاز گریه زارى وقتى دلو شکستىچشماتو بستى انگار بردى منو تو از یادتو این خیال باطل عشقو تو دادى بر بادانگار نبودم انگار یک لحظع تو وجودتساده گذشتى از من سخته برام نبودتلحظه به لحظه فریاد از درد بى وفایىخستم از این جدایى اى واى از این جدایى

شاعر شاهین حداد

دلم گرفته از خیال راهی به ما نمی دهددر این زمان بی کسی راهی نشان نمی دهدبه این غریب بی کسم کسی ندا نمی دهدلب تشنه عشق است و دل اما امان نمی دهدچرا زمان سنگ است دلش ،کمی زمان نمی دهدبر این من شوریده دل ،چرا که جان نمی دهدیارم جفا دارد به دل ،جواب ما نمی دهدازاین همه صفای دل ،جزئی به ما نمی دهددانم که او هم عاشق است اما نشان نمی دهدیاری دگر دارد به سر بر ما خبر نمی دهداین بازی زمانه است کس را خبر نمی دهدبر عاشقان واقعی یک دم خوشی نمی دهدای ساده دل بیدارشوهرگزخیال راهی نشان نمی دهدزهی خیال باطل است هرگز خیال خام تو عشقی به تو نمی دهد

شاعر اصغر حسین زاده

اشعار خیال باطل عاشقانه

نفس کم آوردم

نایی باقی نیست

رفتن به فرداها

یک خیال باطل است

من هنوز خسته ی

د

ی

ر

و

ز

م…

شاعر بهنوش سلگی

نفهمیدم که عشقِ تو، خیالِ باطل من بودخیال شوم تو حتما، فقط در خاطرِ تن بود

با اینکه نقشه های تو، مثه یه خوابِ تاریکهدلم بازم تو رو می خواد، نیازش رو به تو می گه

چرا این قصه کابوسه؟ چرا اینقدر غم انگیزه؟کجا چشمم خطا رفته؟ که هر دم اشک می ریزه

نشد حتی یه بار از من، بپرسی حال و احوالمکه تو اوجِ غم و غصه، بگم که خوب و خوشحالم

خدا می دونه که الان، کجایی با کی می خندیقسم های دروغت رو، تو به جونِ کی می بندی

تو عقلت قد نمی داد، که بتونی لایقم باشیو گرنه از خدات بود که بمونی عاشقم باشی

پرستیدم تو رو اما، پرستویی و هر سوییهمین کوچ کردنت از دل، نشون می ده تو ترسویی

زمستونی نبود این عشق، چرا فکرت به کوچ افتاد؟بهاری بود دلم اما، به دام هیچ و پوچ افتاد…

شاعر مرتضی مراد‍‍‍‍‍‍‍‍‍پور

شعر بلند در مورد خیال عاشقانه

در خیال شعر من جای تو محفوظ است وبس

جز خیالت در  وجودم  جا  ندارد  هیچکس

کی شود یکسو تو باشی سوی دیگر من شوم

یکنفس مستانه با چشمان مستت همنفس

هر غزل  از  روی  تو  گیرد نمک شیرین شود

نکته دان  قافله  اسرار  خواند  از  جرس

مرغ عشق از بند. یا آزادی و بی همد می

بر گزیندحبس راباعشق خود اندر قفس

هرچه دیدم یاکه گفتم نیکی وحسن توبود

همچوزنبورعسل.ننگست باشم چون مگس

حیفم آید وصف تو سازم رقم با غیر دوست

حرمت  گل  حفظ   باید در میان خار و خس

پیش روی دلبران از درس و مشق و مدرسه

عشق در کار آید وهر کوشش دیگرعبس

<ذیفر>ازحسن جمالت بس سخنها گفته است

باز گوید تا به جان دارد نشانی از نفس

مولانا

سودای احتضار تورابرصحنه بی عطوفتنامردمیبه انتظار نشسته استمدعیذهی خیال باطلکه خاکستر ققنوس رااز این آتش سردبرچیندبدین بزم پلشتتو استوار باش به راستیکه بهشت را به بها دهندپارسی مغموم

شاعر علی رفیعی (پارسی)

شعر خیال باطل عشق

امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام

بس شب درین امید ، رسیانیده ام به روز

بس روز از این خیال ، بدل کرده ام به شام

آیا شود که روزی از آن روزهای گرم

بی بهانه با یک خیال باطل

می رود این رود به بی کرانه ها

به دوردست ها.به یک خواب عمیق

می شنود صدای خشک گلی

که از عمق صحرا می خواند رود را

بی بهانه با یک خیال باطل

به کجا می روی ای خروشان رود؟؟؟

به چه دلسته ای؟؟؟

این دنیا فانیست. از چه می روی؟؟؟

بگذار تصویر کنند زیبا صدایت را

بر دیوار خاطره هایشان

کوتاست عمر عشق دیدار خار

همه را بی عشقان گویند

***

چه عشقی در توست!!!

چه شجاعانه می روی!!!

از هیچ نمی ترسی!!!

سنگ را می بری!

کوه را دور می زنی!

جنگل را می شکافی!

هر گز خسته نمی شوی!

عشقت را شناختی افرین بر تو ای خورشان رود

از حضورت شاد می شوم

از عجب عشقی که تورا خروشان کرد

دلت از هر چه هست جدا

قلبت خانه یک خار

دوستت دارم ای خروشان رود

بی بهانه با یک خیال باطل رو

که مردمان تورا دیوانه پندارند و من عاشق

شاعر پدرام نیک روش

در مکتب عشق تو ببین طالب شورم

با برق نگاهت همه شب غرق سرورم

این رونق شبهای من از خواب و خیال است

در خواب ولیکن که وصالت چه محال است

خیال باطل

باورودت ای پریوش که نشد وصال حاصلدل ودین وعقل وهوشم همه شد دُچار مشکل

من که عمردر فراقت سپری نموده بودمبا حضور تو دوباره شدم از زمانه غافل

قلب در بلا غریقم به حریق بال وپر دادهمه سوخت تار وپودم به تب خیال باطل

ای غزال مُلک عرفان که بدام من نشستیاز مسیر دیگری رو که بُوَد به عشق مایل

تو غرور و فخر بحری ،صدفی گرانبهایمنهم از بهانه جوئی من ماسه های ساحل

من نه آن منم که از تو بتوانم عشق جویمنه تو آن منی که از من بخری قرار ؛ بادل

شاعر قاسم پیرنظر

اصلا خیال کن

که همین الان

از آسمان

یک تکه سنگ بیفتد پایین

چه فرقی برای تو دارد

آسمان تو که همیشه همین رنگ است

سیاه مثل خود من!!!

شعر احساسی خیال باطل

مرور میکنم تو را، دوباره باز در خیال

کشیده ام به بسترت، شبی دراز در خیال

میان بازوان من، تن تو گرم گرم گرم

و رفته عشق بین ما، به خواب ناز در خیال

چو بره آهوان گهی، نگاه تو به دام من

و یا به چنگ میکشد، مرا چو باز در خیال

ترک ترک دلم و بعد صدای چکه های تو

که میچکد به روی من، چه پر نیاز در خیال

و بعد رقص دست تو، به روی شانه های من

که شور میشد و نوا، بدون ساز در خیال

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا