متن و جملات

کپشن مهتاب و جملات احساسی عاشقانه درباره نور ماه و مهتاب

در این مطلب گلستان فان کپشن مهتاب (ماه زیبا) را به همراه جملات احساسی عاشقانه در مورد نور ماه و مهتاب گردآوری کرده ایم که امیدواریم این متن ها نیز مورد توجه شما قرار بگیرند.

فهرست موضوعات این مطلب

کپشن مهتاب و ماهمتن زیبای ادبی ماه و مهتابمتن عاشقانه مهتابجملات ادبی برای ماهمتن زیبای احساسی مهتابکپشن مهتاب و ماه

هرشب خودم را در آسمان…چند قدم مانده به ماه…در آغوش ستاره ای کوچک و کم سوزانو در بغل…با موهایی آشفتهو چشمان غم آلودِ خیره به مهتاب…و لبخند بی رمقدر انتظار تو نشسته ام…!بیا و پریشان حالیِ مرا مرحمی باش…بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی

شهر می خوابد به لالایی سکوت،اختران نجوا کنان بر بام شبنرم نرمک باده ی مهتاب را،ماه می ریزد درون جام شب …!

.فریدون مشیری

برایم ستاره می چیدی و من خوشحال بودممیان شب و تاریکی تو ، مهتاب بودمهر آن غرق تماشای تو بودم آری …فارغ از ستاره های دنیا بودم

رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)

متن زیبای ادبی ماه و مهتاب

چقدر مندیدنت را دوست دارم.در خوابدر غروب

در مهتابدر همیشه‌ی هر جا،هر جایی که بتوان تو را دید،صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کردچه ‌قدر من دیدن تو را دوست دارم….

.شبتون مهتابی.

???? مرا با سفرهایم بشناس!از آسمان ها و زمین زیر پایت درباره ی من بپرس!مهتاب نیمه شب را ببین و مرا به یاد بیاور!به تو خواهند گفت که من چه کسی هستم!آنها هم به کاشف بودن من اقرار خواهند کرد!آنها گاهی مرا به اشتباه بزرگسال خطاب می کنند. اما تنها خدا می داند که چهار سال بیشتر ندارم!نام مرا به تو خواهند گفت:گالیور????????????

دلم فقط تو را می خواهدشب های با تو بودن رامهتاب راو ستاره ها رابا تو می خواهمآن قدر ستاره بچینمکه میان ستاره هایم، پنهانت کنمتا تو هیچ وقت از کنارم نروی…

.شبتون خوش.

متن عاشقانه مهتاب

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عطر گل شب بو را بگیرمو با نسیم میهمان خوابت شویم!تو بخوابمن تماشایت میکنمنفس هایت را می نویسم!این ناب ترین شعر عاشقانه ی جهان خواهد بود.

زیاده‌خواه نیستم …جاده‌ی شمالیک کلبه‌ی جنگلی‌یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلیکمی‌ هیزم، کمی‌ آتشمه‌ِ جنگلکمی‌ تاریکی‌ِ محضکمی‌ مستی، کمی‌ مهتابو بوی یار وبوی یار وبوی یار…

باز هم محو تماشا شده امسروپا خیره ب ه رویِ مهتابشاید اینبار تو را من دیدم…شاید از دورشاید در خواب !!

آرزوی هَر شَب مَن؛مبادا که مهتاب امشَبدیگری تـو را آرزو کندو خدا،او را به مَن ترجیح دَهَد..!

شبتون مهتابی.

مثل عکس رخ مهتابکه افتاده در آب،در دلم هستی وبین من و #تُ فاصله هاست

جملات ادبی برای ماه

هر چه زیبایی و خوبیکه دلم تشنه اوستمثل گل ، صحبت دوستمثل پرواز کبوترمی و موسیقی و مهتاب و کتابکوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحراین همه یک سو ، یک سوی دگرچهره همچو گل تازه تودوست دارم همه عالم را لیکهیچ کس را نه به اندازه ی تو

شنیدم، که بی من خوابت نمیبرددر آن شبه مهتابی ،چشم دوختی به ستارهفدای چشم های زینتیت بگردمکه در گرد زمین همتا نداردرو کردی به گلشن و باغآواز ،سر دادی در آن عشق بلبلسر دستم بگیر ،من تاب ندارمبه باغ گلشنت در رو ندارمبه باغ گلشنت گل هست و ریحونخدا میداند شبها خواب ندارم …

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودم !در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها دست برآورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگیادم آید : تو بمن گفتی :ازین عشق حذر کن !لحظه ای چند بر این آب نظر کنآب ، آئینة عشق گذران استتو که امروز نگاهت به نگاهی نگران استباش فردا ، که دلت با دگران استتا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !با تو گفتنم :حذر از عشق ؟ندانمسفر از پیش تو ؟هرگز نتوانمروز اول که دل من به تمنای تو پَر زدچون کبوتر لب بام تو نشستمتو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستمباز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتمتا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتمحذر از عشق ندانمسفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !اشکی از شاخه فرو ریختمرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !اشک در چشم تو لرزیدماه بر عشق تو خندیدیادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه کشیدمنگسستم ، نرمیدمرفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر همنه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر همنه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

آنچه تاریک کرد ،شب مهتاب مرا“چشم” تو بود …..

#لیلا_حاجتمند

متن زیبای احساسی مهتاب

مهتاب معلق مانددر پنجرهوقتی که منطق آسمانزمستان شدو اشک ماه یخ بستدر گرمی شراب

شب تنهایی ومهتاب وغم وبیداری …من که بی خوابم عزیزم– تو چه حالی داری ؟!

#مجید_احمدی

دوستت دارم …و هراسانم دقایقی بگذرندکه بر حریر دستانت دست نکشمو چون کبوتری بر گنبدت ننشینمو در مهتاب شناور نشومسخنت شعر استخاموشیت شعرو عشقت آذرخشی میان رگ‌هایمچونان سرنوشت …

کمیعمیق تر نگاهم کن.مثل مهتابزل بزن توی چشمهایم…و قشنگ تریناتفاق شب هایم باش !

.شبتون مهتابی.

من چه قدر شعر برای تو بگویم کافیست؟بیت هایم که به اندازه ی یک دیوانندمن تو را می نگرم قافیه را می بازم\ در نظربازی ما بی خبران حیرانند\ هرچه قدر دور شوی باز به چشمم آییمثل مهتاب که قفلی به دل دریا بستماه من! روی مگردان از این دیوانههرچه پنهان بشوی باز شب چهارده است

بی تو یک کالبد بی نفس و بی جانممثل یک روح که افتاده میان دو بدنپای خسته به در قلعه ی مصر آمده امیوسف از چشم پدر غائب و تو از تن من

تو کمان می کشی و جان مرا می گیریمن تو را دیدم و آسان سپر انداخته امدور شهری که تو فرعون زمانش باشیسنگری از دل و شریان خودم ساخته ام

آنچه من پای تماشای نگاهت دادمهمه ی زندگی و تاب و توانم بوده ستدر نگاه تو اگر حاصل من باختن استاین قمار بر سر بخشیدن جانم بوده ست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا