
پدر قهرمان بی سکو است. کسی که تمام زندگیاش را صرف فرزندانش میکند و در این راه پیر میشود. از همین رو مهم است که با متنهایی زیبا کمی از محبتهای او را جبران کنیم. پس اگر شما نیز چنین قصدی دارید، در ادامه متن همراه سایت بزرگ گلستان فان باشید چرا که ما شعر، متن، جملات، دلنوشته و… درباره پدر را قرار دادهایم تا آن را با قهرمان خود به اشتراک بگذارید.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر درباره پدرشعر کوتاه درباره پدرشعر نو درباره پدرمتن درباره پدرمتن پدرم دوست دارممتن تبریک روز پدرمتن انگلیسی درباره پدردلنوشتههایی درباره پدرمتن دلتنگی پدرشعر درباره پدر
در اولین بخش از این مقاله، شعرهایی درباره پدر را برای شما عزیزان قرار دادهایم که امیدواریم مورد پسندتان واقع شود.
مظهرِ بر صبر و وفا ای پدرم، ای پدرم
فخر منی من به فدایت، گهرم ای پدرم
پیرشدی باز که شیری تو پناهم شدهای
گر تو نباشی به خدا در خطرم ای پدرم
پای توبوسم که ببخشی تو خطایم ز کرم
نیک بدانم که ترا، بد پسرم، ای پدرم
گرچه خودم یک پدرم، صاحبِ بر یک پسرم
باز تویی قوّت دل، تاج سرم، ای پدرم
شاد شوی شاد شوم، خنده کنی خنده کنم
باغم واندوهِ تو من خون جگرم ای پدرم
دست نوازش به سرم چون بکشی، غصّه رود
کاش تو باشی همه عمرم به برم ای پدرم
مهرِ تو باجان بخرم بی تو فقیرم به جهان
با تو ولی صاحبِ هر سیم و زرم ای پدرم
خسته زِ هر سو که بیایم بنشینم به برت
راحت و آسوده، زِ هر دردِ سرم ای پدرم
گرچه نگفتی که چرا خون جگری خسته دلی
من پدرم، راز تو را، باخبرم ای پدرم
پیرِ فداکارِ جفا دیده چو بینم، به خدا
چهره زیبای تو آید نظرم، ای پدرم
“روح اله فردی شکراب”
” پدر” اسطورهای از آسمان است
پدر افسانه ای در این جهان است
پدر معنای هستی ، رمز ِ بودن
چو خون در بستر ِ جانم روان است
پدر صندوقی از اسرار پنهان
پدر سنگِ صبور و امتحان است
سیه فامش نموده تیغِ خورشید
خمیده پیکرش همچون کمان است
سپیدش کرده موی و صورتش چین
گذرگاهی که عنوانش زمان است
پدر در عکسِ خود بر طاقِ ایوان
سیه موی است و زیبا و جوان است
پدر نجوای ذِکر شامگاهی
صلاتی هم نشین با کهکشان است
به عَرش سجاده اش فرش است و دائم
خدایَش جاری و وردِ زبان است
پدر در دیده ام زیباترین شعر
پدر در باورم یک قهرمان است
بدیدم خویش در آئینه ای نیک
به رخ دیدم که تصویرش عیان است
نظر کردم به دقت خویش و وی را
دو جسمی دیدم و روحی در آن است
ندیدم جز پدر در کُنهِ ذاتم
که وصفش خارج ازشرح و بیان است
اگر کفر است گویم خالق ، اما
پدر با خالقم همداستان است
پدر زیباترین تصویرِ دنیا
میانِ قابِ قلبم در نهان است
گوش کن تا که برای تو کنم وصف پدر
باز کن دیده دل درپس آن خوب نظر
میوه زندگی او بود اولاد نکو
بهر حفظ ثمر خویش کند سینه سپر
در تلاش از پی روزی کند او جهد زیاد
اندر این ره نهراسد پدر از خوف و خطر
نگران است از آینده فرزند بسی
در ره تربیتش میخورد او خون جگر
روز و شب در طلب از نزد خداوند حفیظ
که تن سالمش از درد و بلا باد حذر
صبر بسیار نماید به ره تربیتش
سالها بگذرد از دیده او شمس و قمر
قامتش خم شود از غصه و غم در این ره
تا که بیند جگر پاره خود تاج به سر
گر گزندی رسد از خار به پایش فرزند
بینی او را که بود غمزده با دیده تر
رنج بسیار در این ره نکند نومیدش
زانکه داند بود اندر پی هر صبر ظفر
هان تو فرزند گر انقدر من رحمانی
همه دانند که باشی تو مرا نور بصر
از تو خواهم که زنی صفحه ی تاریخ ورق
حال اسلاف و نیاکان کنی از دیده عبر
آنکه نیکی به پدر کرد خدا شد یارش
سرکش از امر پدر زد به تن خویش شرر
پدر ای تکیه گاهم ای امیدم
پدر ای منبع بود و نبودم
پدر ای بودنت گرمی به محفل
نباشی یک دمی از من تو غافل
خمیده قامتت گردد بَرِ من
که تا قائم شود این پیکر من
کنی مویت سفید از بهر فرزند
سراپای وجودت یاد دلبند
پدر تو تاج سر من خاک پایت
پدر من نوکری اندر سرایت
قسم بر موی تو بر من نشانست
نشان از مردیت اندر جهانست
پریشان خاطــرت آرام آن دم
که بینی میوهات خندان دمادم
نهان گنجی تویی اندر زمانه
بود نامت پدر زیبا ترانه
ازل تا رفتنم نامت به من بود
به هر جا میروم اندر دهن بود
به پایت می زنم زانو زمین را
تویی شیرین تر از هر انگبین را
پدر بوسم که دست و پایت از جان
زیارتگاه من آن پا و دستان
پدر افکار تو نوری به راهم
که تا بینا شود بر ره نگاهم
تو باشی مایه ی شعر و غرورم
پناه امنمی سنگ صبورم
خدا را می دهم سوگند دوچندان
تو باشی بر فراز چون ماه تابان
(اسم شما – محمد) نوکر کوی پدر شد
که باغم با پدر افزون ثمر شد
دودستم آسمان این دل دعا خوان
مبارک روز تو باشد پدر جان
“مهرداد امیری”
پدر معنا ، پدر درک است
پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است
پدر بی مدعا،اما پراز عشق است
پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست
پدر هردم زتنهایی کسی دارد
پدر با زخم دل هم، همرهی دارد
پدر در عمر خویش خود راندیده
پدر با عشق بسیار غم خریده
پدر بی احترام کز ما، پدر باشد
پدر در تاب این دنیا پدر باشد
پدر خسته ، ولی امید به هر ترفند
پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند
پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک
پدر سرور، رود کز بین ما در خاک
پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات
پدر بخشش ز تو باشد، زما دراین همه ظلمت
پدر نیست هیچ کسی جایت
پدر الله نگهدارت
… پدرم بنده قدیم تو بود
عمر در بندگی به سر بردست
بندهزاده که در وجود آمد
هم به روی تو دیده بر کردست
خدمت دیگری نخواهد کرد
که مرا نعمت تو پروردست…
(بخشی از یک قصیده در مدح)
“سعدی”
… چندان که بدین قصه فرو مینگرم
یک ذرّه نمیرسد ز جائی دگرم
هرچند که شایسته و زیبا پسرم
نه کار من است این و نه کار پدرم…
(در مقام حیرت و سرگشتگی)
“عطار”
بار دگر زنده شد کودکیم پشت در
خانه ما منتظر، چشم به راه پدر
خسته نباشی پدر رنج و ملالت مباد
گرچه هیاهوی ما کاهش دردت نداد
باز پدر آمد و باز عطر خوش نان رسید
باز پدر معنی آرامش و ایمان رسید
زین سو و آن سو شدن کاهش دردت نبود
این که پسر بودمت پاسخ رنجت نبود
باز خیال تو بود از پس این سالها
آمده بوی که باز زنده کنی حالها
باز پدر دیدمت از پنجره آسمان
بوی تو را میشنوم از در و دیوارمان
“ساعد باقری”
پسری را پدر سلاح آموخت
هم کمربست و هم کلاهش دوخت
چون پسر شد به زور پنجه دلیر
هوس بیشه کرد و کشتن شیر
نوجوان هم چو سرو بستانی
رفت یکروز در نیستانی
ماده شیری بدیدش از ناگاه
حمله کرد و گرفت به روی راه
تیر برنا نکرد در وی کار
به سر پنجه در کشیدش زار
پدرش را چو شد ز حال خبر
زود در بیشه شد که: وای پسر!
پسر او از جگر بر آورد آه
گفت: ازین بد مرا نبود گناه
با من، ای مهربان، تو بد کردی
چه توان کرد چون تو خود کردی؟
چون نیاموختی بمن پیشه
بمن آموخت شیر این بیشه
تو بجای آر آنچه بتوانی
تا نباشد ترا پشیمانی
اولین حقت این بود به درست
که کنی در سیه سپیدش چست
دومین پیشهای بیاموزد
که کفافی از آن بر اندوزد
سوم آن کش مدد شوی از مال
تا شود جفت همسری به حلال
دهی از قرب نیکوان نورش
کنی از صحبت بدان دورش
چون تو این احتیاطها کردی
گر بر آورد سر به نامردی
دان که آن را به ظلم کاشتهاند
وز خدا و تو غم نداشتهاند
چون نیاید سبو ز آب درست
آن ز جای دگر به باید جست
زان مبدل شدست آیینها
که جهان موج میزند زینها
مردم اینند؟ چیست چاره ما
جز خموشی و جز کناره ما
شیر مردی به دست مینکنند
که برو صد شکست مینکنند
نتواند شنید نام درست
آنکه مهرش شکسته باشد و سست
جرم بخشا، به حرمت پاکان
که بگردان بلای ناگاهان
پرده عصمتت تو باز مگیر
به خداوندی از جوان وز پیر
از دم گرگ بگسل این رمه را
پرورش ده به حفظ خود همه را
“اوحدی مراغهای”
گر پدر دعوی خدائی کرد
من خدا دوستم خرد پرورد
هست بسیار فرق در رگ و پوست
از خدا دوست تا خدائی دوست
من به جرم نکرده معذورم
کز بزهکاری پدر دورم
پدرم دیگر است و من دگرم
کان اگر سنگ بود من گهرم
صبح روشن ز شب پدید آید
لعل صافی ز سنگ میزاید
نتوان بر پدر گوائی داد
که خداتان از او رهائی داد
گر بدی کرد چون به نیکی خفت
از پس مرده بد نباید گفت
هرکجا عقل پیش رو باشد
بد بد گو ز بد شنو باشد
هرکه او در سرشت بد گهرست
گفتنش بد شنیدنش بترست
بگذرید از جنایت پدرم
بگذارید از آنچه بیخبرم
(پاسخ بهرام گور به ایرانیان/ هفت پیکر)
“نظامی”
پدرم بوی خاک و گندم داشت
دست در دستهای مردم داشت
روی لبهای خستهاش یک عمر
تاول زندگی تبسم داشت
شطی از آفتاب در چشمش
تا دم واپسین تلاطم داشت
با دهان سپیده میخندید
او که با سوختن تفاهم داشت
یاد باد آن سپیده، آن امید
آفتابی که بوی گندم داشت
شعر کوتاه درباره پدر
مباش جان پدر غافل از مقام پدر
که واجب است به فرزند احترام پدر
اگر زمانه به نام تو افتخار کند
تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر
“رهی معیری”
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
“حافظ”
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
“حافظ”
مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم
“مولانا”
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست
که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
“مولانا”
هنوز ترک نصیحت نمیکند پدرم
چه میکند پدر مشفق از چنین فرزند
“نزاری قهستانی”
پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد
خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد
گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا
چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد
“نزاری قهستانی”
این چنین زار که امروز منم در غم عشق
قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
“عبید زاکانی”
دو جهان میکنم فدای یکی
چه کنم این رسیده از پدرم
“شاه نعمت الله ولی”
گفتهام بارها و میگویم
بیوجودش حیات مکروه است
همه عمر تکیهگاهم بود
پدرم نام کوچکش کوه است
“امید صباغ نو”
گویی پدرم داشت علم و دانش
از دانش و علم پدر چه داری؟
“ملک الشعرا بهار”
پدرم بود صبوری که ببرد
به جنان رخت از این ویرانه
“ملک الشعرا بهار”
بر کوزهگری پریر کردم گذری
از خاک همینمود هر دَم هنری
من دیدم اگر ندید هر بیبصری
خاک پدرم در کف هر کوزهگری
“خیام”
شعر نو درباره پدر
دنبال چه میگردی پدرم؟
چرا صورتت این همه رو به زمین
نزدیک است
من از این تای کمر میترسم
تو هنوز سلام آفتابهای بی شماری را ندادهای
رو به زمین نه
به آسمان خیره شو
صاف بمان
ستون این خانه نفهم است
یادش نده ویرانی این سقف چگونه ست
“رسول ادهمی”
دفتر خاطراتم را گشودم
در اولین برگ
از عشق
عشق به تو
ای بهترینم
سالهاست میخواهم
شعری بسرایم
هیچ واژه ای
توان وصف پدر را ندارد
نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم
که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان
در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد
آواز که خواند، تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباهی گرفتهام
“حسین پناهی”
بو، بوی خوش پیراهن پدر
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجیب خواب
گِل نَمور حاشیه، قطره، حوصله، شیر آب
چه شمارش صبوری
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
بادبزن را از این دست
به آن دست خسته میدهم
پدر بوی دریا و گندم و گریه میدهد
خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که میشود
شورهی خیسِ عرق در بناگوشِ مرده میدود
«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»
بو، بوی خوش پیراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشهای بال ابروی پیر
عطر خیس حصیر، بادبزن، بوریا
و زندگی که چیزی نیست
که چیزی نبوده است
یعنی قشنگ سخت
سخت و قشنگ و ساده
خوش و گزنده و بیتاب
پیاده غمگین، تبسم تلخ
“سیدعلی صالحی”
خدا زندگی میکرد
هیچ وقت نمیشد
در چشمهایش نگاه کرد و
با او حرف زد
هیچ وقت نمیشد
به چشمهایش خیره شد
“علیرضا اسفندیاری”
پدر
دستهایش را تا کرد و در چمدان گذاشت
مادر
چشمهایش را در بقچهای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت
شب شنیدم
که پدر میگفت
آنها را به قیمت خوبی فروخته است
“سهیل خطیب مهر”
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺳﻘﻒ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﺸﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻣﺤﮑﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ میکنم
ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
“از مجموعه اشعار بابک زمانی“
پدرم عاشق مادرم بود ولی هرگز به او نگفت
اما وقتی که مادرم بیمار بود
دکتر درجه تب را
در دهان پدرم میگذاشت
“نسرین بهجتی”
کور بودیم و
غمهای پدر را نمیدیدیم
مادرم اما بریل میدانست
هر شب دردها را
از روی پینه دستهای پدر مرور میکرد
“حسین غلامی خواه”
و پدر نماد مردانگی و رشادت …..
نماد محبت و سخاوت…..
و وسعت اقیانوس عشق را نتوان در روح بی آلایش او گنجاند.
زمانی که خشم خود را با ندایی مالامال عشق به من تزریق می کند
بند بند وجودم را کشتی عشق او که به سوی اقیانوسی سرشار از آرزو می رود حس می کنم
و در عمق چشمان افگار و چین خورده از بازی مهلک روزگار او خود را در بهشت آمال
ساختگی او می بینم
و چه سخت است برای او نرسیدن به آن بهشت……….؟!!
و گرمی دستان سخت تر از سنگ او بود که در وقت ترس و وحشت حس مرا به نرمی عشق
او آشنا ساخت……..
خدایا
می دانم بهشت آمال او دست نیافتنی است
ولی سوگند به شرمی که خاکستر درونی عشق مرا به آتشی دمان مبدل کرده……
و سوگند به اقیانوس عظمت بی پایان تو…..
اگر بهشت او برای من دورتر از دورترین دوری ها باشد!
تا آخرین نفس برای وصال آن خواهم دوید
“عطا الله قوامیان”
پدر همان یار قدیمی من
پدر همان نور افتاب من
پدر صدای تو در گوشهایم دائم زم زمه میکند
نباشد روزی که ان صدا را نشنوم….
پدر حضورت در کنارم سنبل شادابی و نشاط من است.
پدر احساس ازادی و رهایی میکنم وقتی دست
نوازش بر سرم میکشی، نگاهم میکنی و بوسه ای
بر صورتم میکاری. احساس غرور میکنم.
پدر، پر افتخارترین شخص برای من ،
کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد
و خود را به غربت داد تا من آینده ای روشن داشته باشم
باشد روزی که به من افتخار کنی
دوستت دارم
متن درباره پدر
در این بخش از سایت بزرگ گلستان فان، متنهای غیر شعری را قرار دادهایم که امیدواریم مورد پسند شما باشد.
پدرم به من نگفت چطور زندگی کنم
او زندگی کرد و اجازه داد تا تماشایش کنم
پشت هر دختر موفقی
یه پدر واقعا شگفت انگیز هست
بابا بهت نمیگه دوستت دارم
بهت نشون میده دوستت داره
هیچ کس توی این دنیا نمیتونه
یه دختر رو بیشتر از پدرش دوست داشته باشه
عشق بین پدر و فرزند تاریخ انقضا نداره
پدرم هر وقت می گفت درست می شود تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت
پدر بلندترین شعر عاشقانه برای یک دختر است
تنها مردی که می تونه
همه چیز رو به خاطر تو فدا کنه
پدرته
پدر
اولین قهرمان یه پسر
و اولین عشق یه دختره
پدر مثل خودکار می مونه
شکل عوض نمی کنه ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه
میخواهم برای پدرم شعری بنویسم
شعری که به بلندی قامتش
و زیبایی صبرش باشد
این شعر را با کلمه نمی توان نوشت
عاطفه میخواهد و ارادت و ادب
پدر تنها یک نام نیست
مردی است که چرخ یک زندگی را
با تمام سختی هایش می چرخاند
یک کوه است
کوه استقامتی که بودنش عجیب دلت را قرص می کند
ابر قهرمانان فقط در کتاب های کمیک و فیلم ها نیستند
در زندگی من یک ابر قهرمان وجود دارد
که من او را پدر می نامم
کوه اگر به حرف بیاید
از پدر می گوید
و پدر آیه ی ناب دفتر زندگی است
قاب کن بر لوح دلت
قامت نام عزیزش
آدمی عاشقی دیرنه بر
رنگ و رخسار نگاه پدر است
که دلش بند به بودن اوست
و دل خوشی اش سایه ی امن حضورش
اگر خریدنی بود می خریدیم
برای مادر کمی جوانی
برای پدر عمر دوباره
و برای خودمان خنده های کودکی
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما زودتر از او به خانه بر می گردد
باباها اغلب مردهای معمولی هستند
که با عشق ورزیدن به فرزندانشان
به یک قهرمان شکست ناپذیر
یک ماجراجوی همه فن حریف
و یک قصه گوی شیرین
تبدیل می شوند
فکر کردن به پدر
مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش
در یک روز سرد زمستانی است
امنیت در وجود پدر
مثل آغوش گرم مادری پر مهر
برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناخته هاست
بهم گفتند پدرت را در یک جمله توصیف کن
هرچه فکر کردم نتوانستم
نوشتن خوبی هایت جمله ای نیست
دفتر هزار برگ می خواهد
فقط در یک جمله گفتم
خدا را شکر که دارمت
اگر بدانی چـه کسی کشتی زندگی را
از میان موج های سهمگین روزگار
بـه ساحل آرام رویاهایت رسانده اسـت
پدرت را می پرستیدی
متن پدرم دوست دارم
بابا، حتی خاطره ای گذرا از لبخند عاشقانه ات کافیست
تا تاریک ترین روزهای من روشن شوند
دوستت دارم
زندگی من مثل یه کتاب کُمیکه! چون هر وقت به دردسر میافتم، توسط پدر اَبَر قهرمانم نجات پیدا می کنم!
عاشقتم بابا
بغلم می کنی، حتی وقتایی که مرتکب اشتباه میشم؛
به پشتم دست می کشی، وقتایی که زمین می خورم؛
اگه تنها یه چیز در دنیا وجود داشته باشه که سر پا نگهم داره،
اون تویی بابا …
مهم نیست پدرم چند سالشه، اون همیشه تنها مردیه که منو در آغوش می گیره و مثل یه ملکه نوازشم می کنه!
دوستت دارم بابایی جونم
هیچ وقت نتونستم عشقی که بهم داری رو درک کنم؛
عشقی که باعث میشه با وجود تمام فراز و نشیب های احساسیم، با گرمی منو به آغوش بگیری…
پدر مهربانم دوستت دارم
پدرم مثل آهنرباییه که منو از بدی ها دور، و به خوبی ها نزدیک میکنه. عاشقتم پدر
هر دختری رویای زندگی کردن مثل یه پرنسس رو داره؛
اما من هیچ وقت چنین رویایی نداشتم چون تو همیشه مثل یه پرنسس با من رفتار کردی بابا!
عاشقتم بابایی عزیزم
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
هیچ چیز بهم احساس قدرت بیشتر نمیده،
جز فکر کردن به اینکه پدری دارم که پشتمو خالی نمی کنه!
عاشقتم بابا جونم
بابا، آغوش تو تنها سر پناهیه که از من در مقابل همه طوفان های زندگی محافظت می کنه…
خیلی دوستت دارم
بعضی ها سعادت گفتن کلماتی را دارند که برخی حسرت گفتنشو دارند
مثل : سلام بابایی خسته نباشی …
به سلامتی پدرم که تا حالا نتوانسته ام به او بگویم:
«بینهایت دوستت دارم»!
مردانه ترین دستی که میتوانی در دستت بگیری و از هیچچیز نترسی،
دستهای گرم و مهربان پدر است
شاید افراد فوق العاده زیادی در دنیا وجود داشته باشن؛
اما بهترین و فوق العاده ترینِ اونها، خودِ تویی بابا جونم؛ عاشقتم
متن تبریک روز پدر
تبریک تولد به خوش تیپ ترین و مهربون ترین مردی که تا حالا شناختم
همیشه می خواستم بزرگ بشم و به کسی مثل تو تبدیل بشم
تو باعث شدی باور کنم دنیا زیباست
تولدت مبارک بابای مهربونم!
هر زمان به عشق و حمایت احتیاج داشته باشم
بی هیچ تردیدی می تونم روی تو حساب کنم
بابت همه چیز ممنونم بابا!
تولدت مبارک …
بابای خوبم
بزرگ ترین تکیه گاه زندگیم
تولدت مبارک عشقم
صدای تو برام امنیت، آسایش و گرما به ارمغان میاره
امیدوارم همه آرزوهای تولدت تحقق پیدا کنه
عاشقتم بابایی!
به تو افتخار می کنم و همیشه به خاطر چیزهایی که به من آموخته ای
و در تصمیم گیری های مهم زندگی به من کمک کرده ای از تو ممنونم
تولدت مبارک بابا جون!
آرامش محضی پدر جان
کلامی نیست که خوبی های تو و احساس من نسبت به تو رو بیان کنه
دوست دارم
تولدت مبارک
پدر عزیزم
امیدوارم بدونی واقعا چقدر برای من مهم هستی
برای همه چیز ازت ممنونم
تولدت مبارک
تولدت مبارک به سخت کوش ترین مردی که می شناسم
خیلی افتخار می کنم که پدرم هستی
دوستت دارم
در پیچ و خم روزگار
همیشه راهنمای من بودی
دوستت دارم بابا جون
تولدت مبارک
بابای خوبم!
آرزوی هر دختریه که یه پدر فهمیده و مهربون داشته باشه
و من خوش شانس ترین دختر روی زمینم
که تو رو دارم
تولدت مبارک عشقم
و تو پادشاهی هستی
که هیچ تاج و تختی لیاقتت را ندارد
جز قلب من!
تولدت مبارک پادشاه قلبم!
تولدت مبارک به شگفت انگیز ترین مرد جهان – پدر من
تو که با من حرف می زنی تمام تشویش هایم به امید و صبر تبدیل می شوند
پدر مهربان من
برای تمام خوبی هایت از تو ممنونم
تولدت مبارک
شما قلبی به بزرگی دریا و روحی به وسعت آسمان ها داری
امیدوارم همیشه شاداب، خندان و سالم باشی
پدر مهربانم تولدتان مبارک
تولدت مبارک به بهترین پدر دنیا
که هر چیزی می سازه
هر چیزی رو تعمیر می کنه
و هر مشکلی رو حل می کنه
عاشقتم!
متن انگلیسی درباره پدر
در این بخش متنهای انگلیسی درباره پدر به همراه ترجمه را برای شما عزیزان قرار دادهایم.
Father, the pounding in the heart of the home
The father, a master-stroke
Father, Feel Good, relying on mountain
Father, the Comforter-time sadness
Father’s called chronic symptoms
Father, sent the sacrifice of house
Father, that is my pride and drunkenness
Father, all my life
Father-the-verge-of-clan
Father-that-are-a-tribe.
پدر ، یعنی تپش در قلب خانه
پدر، یعنی تسلط بر زمانه
پدر، احساس خوب تکیه بر کوه
پدر، یعنی تسلی وقت اندوه
پدر،یعنی زمن نام و نشانه
پدر ، یعنی فدا گردیده افراد خانه
پدر، یعنی غرور و مستی من
پدر، یعنی تمام هستی من
The greatest gift
I ever had
Came from God;
I call him Dad
بزرگترین هدیه ای
که همیشه
از خدا گرفته بودم ؛
من او را پدر می نامم!
One of the greatest titles in the world is parent
and one of the biggest blessings in the world
is to have parents to call mom and dad. Jim DeMint
یکی از بهترین عناوین دنیا پدر و مادر است
و یکی از بزرگترین نعمت های دنیا این است
که والدین در کنارت باشند
و آنان را پدر و مادر صدا کنی.
Happy Fathers Day, to my hero
even before I knew Spiderman and Batman…
روز پدر مبارک ، تو قهرمان منی
حتی قبل از اینکه اسپایدرمن و بتمن را می شناختم…
An understanding heart,
A source of strength and support right from the very start..
پدر به معنای خیلی چیزهاست …
یک قلب درک کننده ،
منبع قدرت و پشتیبانی درست از همان ابتدا …
The quality of a father can be seen in the goals, dreams, and aspirations he sets not only for himself but for his family.
وجود پدر را می توان در اهداف ، رویاها و آرزوهایی که او نه تنها برای خودش بلکه برای خانواده اش تعیین می کند ، مشاهده کرد.
Dad. You have given me everything best in life : Your time, your care, and your love.
I am truly grateful to you.
بابا شما همه چیز را در زندگی به بهترین شکل به من داده اید: زمان ، مراقبت و عشق شما.
من واقعاً از شما سپاسگزارم
Dad you are best Dad through and through.
I am blessed to have you.
بابا شما بهترین پدر هستید از ابتدا تا انتها.
من از داشتن شما خوشبختم.
You’re the best, Dad, as simple as that
تو بهترین ، بابا ، به همین سادگی است.
Dear Daddy, no matter where I go in life, you’ll always be my number one man.
بابا عزیز ، مهم نیست که من در کجا زندگی کنم ، شما همیشه مرد شماره یک من خواهید بود.
دلنوشتههایی درباره پدر
در این بخش نیز دلنوشتههایی جذاب و احساسی را برای شما عزیزان قرار دادهایم تا آنها را با پدر خود به اشتراک بگذارید
استوار باش همچنان کوهی که بودی تا کنون…
پایدار باش تا ریشهام در خاک باشد همچنان…
روزت مبارک تکیه گاه قلب من
قلمم راست بایست!
واژهها…گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام پدر
تو که باشی بابا!
دست و دلبازترین شاعر این منطقهام
آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو…
پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد
داغ دید از من و تبخیر شـد و حـرف نـزد
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد
غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم
از همین غصـهی من سیـر شـد و حرف نزد
وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند
پدرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد
یاد پدر مثل بیخیالی و راحتی یک روح سبکبال، در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی است.
یک گوشه از قلبم هست که فقط برای پدرم باقی میماند. همانجایی که خاطرات کودکیهایم هنوز زنده هستند.
پدرم داستانی حماسی است که بارها و بارها در ذهنم تکرار میشود. حماسهای که هیچ مردانگی، غیرت و شجاعتی به پایش نمیرسد.
پدرم! تو تپش قلب خانهای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون میروی و با کشش عشق، دوباره باز میگردی؛ دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو باد.
پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، چطور میتوانستم زنده باشم و صدایت نزنم! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید؛ زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان میروید؛ تنها در آن زمان است که به بزرگی پدر پی خواهید برد و بزرگیاش را کاملاً ارج خواهید گذارد.
آجر به آجر، ساخته میشوم؛ وقتی پناه دستهای امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم میآیند. بی تو، بن بستی میشوم در هزار توی رنجهای خویش. بی تو، شکوه جهان، ویرانهای است مسکوت و بیهیاهو.
متن دلتنگی پدر
پدرم! دست راه گشای تو همیشه روی شانه هایم خواهد ماند
حتی اگر از من دور باشی
قلبم همیشه برایت می تپد
دلتنگت هستم بهترین پدر!
عشق بین پدر و فرزندش تاریخ انقضا نداره
دوستت دارم پدر جون!
دلم برات یه ذره شده
انتخاب هایم، اشتباهاتم، تصمیماتم هر چقدر هم که بد بودند
تو همیشه کنارم بودی
و با تدبیر و عشق خودت، شکسته های من را ترمیم می کردی
امروز بیشتر از همیشه دلم برات تنگ شده پدر نازنینم!
برای من پدر نام دیگری برای عشق است
و نبودنش حجمی به اندازه بزرگ ترین غم دنیا دارد
پدر جان! دلتنگتم ….
بابای خوبم!
خاطراتت به تپش قلب من تبدیل شده
و من در هر ضربان قلبم به تو فکر می کنم
دلم خیلی هواتو کرده …
وقتی بودی دستانت و حالا که نیستی خاطراتت من را تنگ در آغوش گرفته پدر نازنینم!
بی تو دلتنگ ترینم ….
بابای خوبم! دلم برات تنگ شده
برای تو که جز خوبی و خوشبختی و خاطرات شیرین چیزی برای ما نگذاشتی
دوستت دارم!
دلتنگتم پدر جون!
تو بهترین مردی هستی که شناخته ام
که آفتابی در چشمانت و مهتابی در قلبت لانه دارد
پدر خوبم!
هر چقدر از من دور باشی
قلبامون به هم نزدیکه
و من هر لحظه به یادت هستم
دلم برات خیلی تنگ شده
پدر عزیزم!
پشتم به تو گرم بود
و قلبم به صدایت …
تو بگو من بی تو
با غم دنیا چه کنم؟
دلتنگی شب از جایی آغاز می شود
که باور می کنی هیچ کس
را نداری برای همراهی بیخوابی هایت
حتی پدر عزیزت را …
پدرم دلم برایت تنگ شده …
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمی کند
و آدم هایی هستند که هرگز تکرار نمی شوند
و تو آنگونه ای پدر …
خیلی دلم برات تنگه
عشق من! پدر از دست رفته ام …
برگرد
نذار دلتنگی هام خاطره شه
پــــدرم
تمـــام زندگی ام درد دارد
دلــــم نوازش های پـــــدرانه می خواهــد…
ترجیح
می دهم
تمامِ آشوب هاے دلم را
کنارِ گوشَت نجوا کنم
بودنٺ را لازم دارم
براے چند دقیقہ ابرازِ دلتنگی
پدر عزیزم رفتی و تنها ماندم
پاییز که آمد
به قلبِ من سر بزن
شاید
برای دلتنگی
برگ ریزانِ دیگری نباشد …
پدر عزیزم ندارمت و من مُــــرده ام …….
چه غم انگیز است
گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر
حرفهام رو میشنوی ؟
بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد
حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره
پدر جان نبودت شد عذابم
به خواب آمد خیالت در سرابم
نمی دانی چه آشی پخته تقدیر
تو لالایی بگو تا من بخوابم
زندگی ام بعد از تو
انگار که چیزی را کم داشته باشد
در سراشیبی پایان است
مثل آتش
که دلتنگی هایش را گردن نمی گیرند
میسوزم در خود!