متن و جملات

جملات احساسی غیر مستقیم برای ابراز عشق (متن های ابراز دوست داشتن کنایه ای)

گاهی نمی­شود روبریش ایستاد و حرف دل را گفت. مطمئنا بسیاری از دوستان این عشق غیر مستیقیم را تجربه کرده­اند. هدف ما نیز در سایت گلستان فان این است که شعر و جملات احساسی غیر مستقیم را برای شما دوستان قرار دهیم تا پیامی باشد برای مخاطب خاص شما. با ما باشید.

شعر و جملات احساسی غیر مستقیم

آن روز، قلبم درد گرفت.سابقه نداشت قفسه‌ی سینه ام، چنان تنگ شود که نتوانم نفس بکشم. دوست داشتن و دوست داشته شدن را از دست داده بودم، اما قلبم درد نگرفته بود.قلبم درد گرفت، چرا که مرا نمی‌شناختی. چنان مرا نمی‌شناختی که پرسیدی: این چنین نبودی؟و من تمام زمان‌مان را، به شناخت تو سپری کرده بودم.

با حرفاش غیر مستقیم بهش فهمونده بود که موندنی نیست ولی اون هنوز هم با عشق نگاهش میکرد…

دوست داشتنت

اندازه ندارد

حجم نمی‌خواهد

وقتی تمام کشور وجودم

سرزمین حکمرانی توست…

پـس کـی تـمــام می‌شود…

شب‌هایی کــه دور از تــو

بــا خـیـال چشمـانت

تــا سـحــر چـشم بـر هـم نمی‌گذارم…

حـسـرت بودن در آغـوشت

دیوانه‌ام می‌کند…

 من از قبل “باخته” بودم

“مچ انداختن”

بهانه‌ای بود

برای گرفتن دوباره‌ی “دست تو”…

من قصه تو را تا ابد این‌گونه آغاز می‌کنم:

یکی بود

هنوز هم هست

خدایا کاری کن همیشه باشد …

کـوتـاه می‌گویم دوسـتت دارم، اما از دوست داشـتـنـت کـوتـاه نمی‌آیم…

تو همانی هستی که رویا‌های زیبایم را به واقعیت بدل کردی

کسی که با حضورش به زندگی‌ام معنا بخشیده

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،

ده‌ها کتاب می‌شود،

اما تمام چیزی که در دلم هست،

فقط دو کلمه است،

دوستت دارم

از همون اول مسیرمون از هم جدا بود؛ فقط دست و پای الکی میزدیم.

این کلمات نبودند که به تو معنا می‌دادند، بلکه تو به کلمات

معنا می‌دادی. تو زیبایی، و زیبایی چیزی جز «تو» نیست.

از من اندک امیدی باقی مانده که اطرافیانم مدام در تلاشند آن را هم مثل خوشی هایم از من دریغ کنند.

این روزها به سختی می‌کوشم که تورا ازیاد ببرم، اما خاطراتت هم مثل خودت یک دنده و لجباز هستند، هرچقدر بیشتر تقلا می‌کنم بیشتر در آن‌ها فرو می‌روم.

متن ابراز عشق و دوست داشتن کنایه ای

نصف عمر منِ بیچاره هم به این گذشت که به خودم بقبولونم که تو احمق نبودی که این‌قدر به فلان آدم اهمیت می‌دادی یا دوستش داشتی؛ در حالی که شاید باید خیلی ساده می‌پذیرفتم که بودم.

تکست‌های طولانی نوشتم ولی همشون رو تو سیو مسیجم فرستادم چون میدونم دو ماه دیگه چشمم میخوره بهشون و به حماقتم میخندم و خوشحال میشم ازینکه این تکستا رو الان برات نفرستادم.‌

«تو زیباترین غم من بودی همانطور که زیباترین‌ها همیشه باید پنهان بمانند یا مثل یک سخن نگفته شده، سکوت را برگزینند.»

لحظه‌ای که بعد از مدت‌ها یه آدم رو باور کردی ولی دوباره ناامید شدی <<<<<<

آرزوهامون برای آینده رو فراموش کردیم داخل خونه بیاریم. صبح که بیدار شدیم، با سیلی که بارونِ دیشب درست کرده بود، به فراموشی سپرده شد. ابرها برای کدوم از ما گریه کردن؟ برای عاشق بودن من یا زیبا بودن تو؟

ما در روزگاری که عشق و دوست داشتن کمرنگ شده بود،

هم‌دیگر را دوست داشتیم.

شاید ما جایی در جهان دیگر هم‌دیگر را دیده

بودیم که حالا این‌چنین به‌هم نزدیک هستیم.

غمی هزاران سال سردرگم و بی وطن بود، به‌دنیا آمدنم تن‌دارش کرد.

عزیزم، یوقتایی “آرامشت” خیلی مهم‌ تر از ثابت کردن منظورته.

اگه نبودی این پاها

خیلی وقت پیش وایمیستاد

حواسم هست، تو موندی باهام

 وقتی نمیتونستم راه بیام

هرچقدر هم که عاشق تنهاییت باشی یه روزی یه اتفاقی برات می‌افته که باید برای یه نفر تعریفش کنی.

اون چیزی که نمیخوای، بلاخره اتفاق میفته.بالاخره اونی که یه روزی دوستش داشتی رو با کس دیگه میبینی. بلاخره اون جمعی که دوستش داشتی رو از دست میدی. بلاخره مهم‌ترین آدم زندگیت تنهات میذاره. همه ترس‌هات بلاخره اتفاق می‌افته و منم نمیدونم باید باهاشون چی‌کار کنی.

زندگی داشت از لای انگشتان مُشت شده‌ی دستم فرار می‌کرد و من بدون اینکه کاری از دستم بر بیاید فقط نگاهش می‌کردم.

من خواب تو رو می‌بینم؛

تقریباً هر شب

امیدوارم این دفعه دیگه بیدار نشم

جملات دوست داشتن و ابراز عشق یواشکی

لحظه‌هایی هم هست که آدم دلش می‌خواهد از خودش بیرون بزند و برود جایی و فقط آرام بخوابد؛ بدون هیچ فکری، آسوده‌یِ آسوده.

عزیزم در دنیا،

هیچ‌چیز را به اندازه شما و دوست داشتنِ شما،

 دوست ندارم.

می‌تونیم ده روز حرف نزنیم و دلم تنگ نشه. چون چیزی که الان هست شبیه قبلنش نیست و می‌دونم هیچوقت به قبلا برنمی‌گردیم.

پیرمرد نیستم که نصیحت بکنم. ولی رفیق؟ چرا هستم. به عنوان رفیق نادیده تک‌تک شما، یک توصیه دارم برای‌تان. گران باشید عزیزان. به‌راحتی در دسترس قرار نگیرید. ساده به دست نیایید. بی‌‌زحمت، خرج نشوید. طلا باشید. کم‌یاب، گران و البته ارزشمند.

دوست داشتن یعنی

وقتی میــــدونه…

رو چیزی حساسی…

یا از کاری بدت میـــاد…

حواسش هست که ناراحتت نکنه…

دوست داشتن یعنی همین…

اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران است

من دریا را تقدیمت میکنم . . .

اگر دوست داشتن ِ تو

را فریاد بزنم

تاب نمی آورد این کوه ِ مقابل!

همیشه دور نما ها

خواستنی ترند

مثل سراب

مثل فردا

مثل تو . . .

 آن‌قدر دوستت دارم که

پروانه‌ها گیج می‌شوند

گل‌ها تعجب می‌کنند

و باران دلش آب می‌شود!

دوست داشتنت برفی است سنگین‌

می‌بارد‌

می‌نشیند

یخ می‌بندد و با هیچ آفتابی آب نمی‌شود!

قلبم را آنقدر کوچک می‌کنم که فقط جای تو باشد و آن اندازه بزرگ که تو را لبریز کند.

داستان شش کلمه ای عشق من

“من نمی توانم بدون تو زندگی کنم”

لبخند تو زیباترین چیزی است که در زندگی ام دیده ام

ناگهان رسیدی

و خوشبختی پروانه ای بود

که پر زد و روی شانه ام نشست

هر کسی را بهر کاری ساختند

مرا بهر دوست داشتن تو

به همین سادگی

“زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است.” – آنتونیو دو سنت اگزوپری

غیر ممکنه که

بتونی عشق منو اندازه بگیری،

توضیح بدی،

بشمری یا به تصویر بکشی

فقط می تونی حسش کنی.

You are my everything

تو همه چیز منی

داستان شش کلمه ای عشق من

من نمی توانم بدون تو زندگی کنم

متن دوست داشتن غیر مستقیم

خدا

خندِه‌ هاتو آفَرید

تا زیبایی هایِ دنیا تَکمیل شِه!

اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی،

می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم،

آسمان شب دیگر مثل کف دست بود.

تو دلیل خنده ی روی لب هام،

درخشش چشمام

و تپش قلبم هستی

بعضی‌ وقتا هم

واسه دل اونی که یواشکی چکتون می کنه

عکس جدید بزارین ..

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی…

سعدی

تو را به سبک خودم دوست دارم !

من دنباله روی عشق دیگران نیستم …

من برای تو نمی میرم تا لباس عزا تنت کنم ، نه !

این دوست داشتنی احمقانه خواهد بود …

برایت زنده بمانم بهتر است …

هیچکس تو را مثل ” من ” دوست ندارد !

از من به تو این عشق ابراز نشد

ناگفته نماند پی دیدار نشد

ترسید که گوید به رهی برنخورد

دل ماند و این عشق سرانجام نشد

شاید هیچ گاه بالاجبار نرفته ای مسیری را که ناخواسته بوده است.

جاده هایی را که پر از دلهره است

پر از شاید ها و اگر ها!!!

سمت و سوی مسیر را گم نکرده ای!!!

اما من….

من رفته ام جاده ی نامفهوم و مبهم عشق را

عشقی که پر بود از انکار

پر از ترس ابراز

پر از اجبار!!!! آری اجبار….

اجبار به دوست داشتنت

مجبور بوده ام با اینکه نخواسته ام،

نخواسته ام دوستت داشته باشم،

نخواسته ام مرور کنم لحظه های بودنت را،

حتی حضور مادامت را درون خانه ی دلم.

بودنت را باعث نبوده ام.

چیزی مرا به جبر می کشاند ، به جاده مبهم عشقت.

جاده ای که مقصدش چیزی نداشت جز غربت من!

تنهاییم ره آورد تو بود، ای آشنای غریبه!

دیگر حضور نداری!

نیستی که ببینی مرا به کجا کشانده کوره راهی که پیش پایم گذاشتی!!!

دیگر هیچ حسی را باور نخواهم کرد.

هیچ اجباری مرا وانخواهد داشت

به آنچه که عقل می گوید نکن!!!!

تویی که در بی خبری آرامی، آشوب مرا به یاد بسپار

#اعظم_سامی

دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست.

صدای قلب نیست

صدای پای توست

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی ست کمی خسته شوی

کافی ست بایستی.

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو!‌ بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

تو ماه را

بیشتر از همه دوست می‌داشتی

و حالا

ماه هر شب

تو را به یاد من می‌آورد

می‌خواهم فراموشت كنم

اما این ماه

با هیچ دستمالی

از پنجره‌ها پاك نمی‌شود …

بین من و تو

چهل زندان بود

حیاط به حیاط زندان

با پرچم صلحی در دست آمدم

تو نبودی.

شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش

منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌

ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی

که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش

به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین

همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش

غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند

که غم‌های دگر را کرد از این خانه بیرونش

وقتی که زندگی من

هیچ چیز نبود

هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم

باید، باید، باید

دیوانه وار دوست بدارم

کسی را که مثل هیچ کس نیست….

بر شیشه عنکبوت درشت شکستگی

تاری تنیده بود

الماس چشمهای تو بر شیشه خط کشید

و آن شیشه در سکوت درختان شکست و ریخت

چشم تو ماند و ماه

وین هر دو دوختند به چشمان من نگاه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

 مثل نامه ای ولی

توی هیچ پاکتی

جا نمی شوی

جعبه ی جواهری

قفل نیستی ولی

وا نمی شوی

مثل میوه خواستم بچینمت

میوه نیستی ، ستاره ای

از درخت آسمان جدا نمی شوی

من تلاش می کنم بگیرمت

طعمه می شوم ولی

تو نهنگ می شوی

مثل کرم کوچکی مرا

تند و تیز می خوری

تور می شوم

ماهی زرنگ حوض می شوی

لیز می خوری

آفتاب را نمی شود

توی کیسه ای

جمع کرد و برد

ابر را نمی شود

مثل کهنه ای

توی مشت خود فشرد

آفتاب

توی آسمان

آفتاب می شود

ابر هم بدون آسمان فقط

چند قطره آب می شود

پس تو ابر باش و آفتاب

قول می دهم که آسمان شوم

یک کمی ستاره روی صورتم بپاش

سعی می کنم شبیه کهکشان شوم

شکل نوری و شبیه باد

توی هیچ چیز جا نمی شوی

تو کنار من ، کنار او ، ولی

تو تویی و هیچ وقت

ما نمی شوی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا