
در این بخش مجموعه شعر پروانه با اشعاری زیبا در وصف پروانه و با واژه پروانه را گردآوری کرده ایم. امیدواریم که این اشعار تک بیتی زیبا مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد.
شعر پروانه
آخر ای ماه جهانتابم چه کم گردد ز تو
گر شبی پروانة شمع شبستانت شومسلمان ساوجی
**
پروانه وش از شوق تو در آتشم امشب
میسوزم و با اینهمه سوزش خوشم امشبشهریار
***
سالها شمع دل افروخته و ســـوختهام
تا ز پروانه کمی عاشقی آموختهامشهریار
***
اگر صد بار سوزی باز برگرد سرت گردم
نیم پروانه کز یک سوختن در دست و پاافتمنظیری نیشابوری
***
پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع
بیچاره دل ما است که در سوز و گداز استوصال شیرازی
ما و پروانه و بلبل همه خویشان همیم
چشم بد دور که یک جمع پریشان همیممیرزا همت
***
سوخت پروانه گر از شمع، به ما روشن کرد
که رخ افروختگان دوست گدا زند همهفرخی یزدی
***
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازمسعدی
اشعار تک بیتی پروانه
بیهوده نیست گریة بی اختیار شمع
آبی بر آتش دل پروانه میزندصائب تبریزی
بوی گل امشت ز دود شمع میآید، مگر
بلبل اشکی بر سر خاکستر پروانه ریخت؟حاذق گیلانی
***
حسنی که کامل افتاد ایجاد میکند عشق
هر قطره رنگ این شمع پروانه دگر شدصائب تبریزی
***
عاشق و اندیشه بوس و تمنّای کنار
بهر غیرت شمع آتش میزند پروانه راصائب تبریزی
***
پروانه ز من شمع ز من گل زمن آموخت
افروختن و سوختن و جامه دریدننیلی ترک
***
شب شمع یک طرف رخ جانانه یک طرف
من یک طرف در آتش و پروانه یک طرفرفعت سمنانی
***
دلبر بیخشم و کین گلبن بیرنگ و بو است
دلکش پــــــروانه نیست شمع نیفروختهکلیم کاشانی
بنشسته و جز شمع کسی پیشش نیست
پروانه بیا که روز روز من و تستراضی اصفهانی
***
پروانهام و عادت من سوختن خویش
تا پاک نسوزم دلم آسوده نگرددوحشی بافقی
***
حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست
پیش مردم شمع در بر میکشد پروانه راصائب تبریزی
**
نه هر خامی ز پایان شب عاشق خبر دارد
که فصل آخر این قصّه را پروانه میداندباستانی پاریزی
***
با ما بگو رضای تو گر در شکست ما است
پروانهایم و سوختن مـا به دست ماستدبیری کابلی
ای شمع بزم! دوش چرا میگریستی؟
پروانه عاشق است تو سر گرم کیستی؟ابدال اصفهانی
***
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صداییحزین لاهیجی
شعر تک بیتی با کلمه پروانه
به پایان تا رسد یک شمع صد پروانه میسوزد
شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بی باکیصائب تبریزی
***
شبی پروانهای دیدم میان شعله شمعی
حسد بردم بر احوالش که خوش مستانه میسوزدعلی اشتری
***
به دوست نامه نوشتن شعار بیگانه است
به شمع نامة پروانه بال پروانه استصائب تبریزی
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانهمولوی
***
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردمفرخی یزدی
***
نمیدانم که از ذوق کدامین داغ او سوزم
به آن پروانه میمانم که افتد در چراغدانیقاسم کاشی
***
افروختن و سوختن و جامه دویدن
پروانه ز من شمع ز من گل ز من آموختطالب آملی
***
تا سحر شمع و من و پروانه با هم سوختیم
آنکه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بودسیری
***
مطلب مشابه: اشعار در مورد گذر عمر + جملات زیبا در مورد گذران شدن عمر و زندگی
شیوة مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختنهمام تبریزی
***
بال پروانه اگر پاس ادب را میداشت
شمع پیراهن فانوس چرا می پوشیدصائب تبریزی
***
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوزعماد خراسانی
***
کسی عاشق شود کز آتش سوزان نپرهیزد
به راه عشق نتوان بودن از پروانهای کمترمانی شیرازی
***
دیدی که خون نــــــا حق پروانه شمع را
چندان امـــــان نداد که شب را سحر کندحکیم شفائی
***
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش
چون به فکر سوختن افتادهای مردانه باشمرتضی قلیخانی
***
شعار حسن تمکین، شیوة عشق است بیتابی
به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه میسوزدصائب تبریزی
***
ز آن شعلهها که از دل پروانه سرکشید
روشن نشد که شمع در این انجمن کجااستصائب تبریزی