معرفی کتاب

بریده‌هایی از کتاب سرسختی~ قدرت اشتیاق و پشتکار اثر آنجلا داکورث

بریده‌هایی از کتاب سرسختی؛ قدرت اشتیاق و پشتکار را در گلستان فان قرار داده‌ایم. آنجلا داکورث (از پیشروان روان‌شناسی موفقیت)، به همه کسانی که به دنبال موفقیت هستند، والدین، معلمین، ورزشکاران و فعالین کسب‌وکار و … نشان می‌دهد که راز موفقیت به اندازه‌ای که به اشتیاق و استقامت بستگی دارد، به استعداد وابسته نیست. او این مفهوم را سرسختی نامیده است. او در کتاب سرسختی؛ قدرت اشتیاق و پشتکار از دوران کودکی خودش هم گفته است.

نویسنده این کتاب چه کسی است؟

آنجلا داکورث (Angela Duckworth)، استاد روانشناسی پنسیلوانیا و موسس آزمایشگاه کاراکتِر است، موسسه‌ای که قدرت اراده را در فرهنگ آمریکایی‌ها تقویت می‌کند. کاخ سفید، بانک جهانی، تیم‌های ورزشی ملی و مدیران ارشد برجسته خواهان همکاری و استفاده از تخصص او بوده‌اند و هستند. آنجلا داکورث، سال ۲۰۱۳ جایزهٔ مک آرتور را دریافت کرد که در حلقه‌های حرفه‌ای، به جایزهٔ نوابغ معروف است. در طول سالها اون با گروه‌های مختلفی مانند مدیران‌عامل نام‌برده در مجلهٔ فورچون ۵۰۰، بانک جهانی؛ کاخ سفید و تیم‌هایی در لیگ NBA و NFL کار کرده است.

جملاتی از کتاب سرسختی؛ قدرت اشتیاق و پشتکار

سرسختی بیشتر از استعداد اهمیت دارد.

«کودکان هرگز به بزرگ‌ترهایشان خوب گوش نمی‌کنند، اما هرگز دست از تقلید کردن از آن‌ها برنمی‌دارند.»

شور و شوق رایج است. اما سرسختی، کمیاب است.

من ترسی ندارم از اینکه روی یک تردمیل بمیرم. آن موقع کسی نمی‌تواند از من سبقت بگیرد. شاید استعداد شما بیشتر از من باشد، شاید از من باهوش‌تر باشید، شاید جذاب‌تر از من باشید. شاید همه آن چیزها باشید و از ۹ نظر از من بهتر باشید. اما اگر با هم روی تردمیل راه برویم، دو حالت ممکن است پیش بیاید: یا شما اول از تردمیل خسته می‌شوید و پایین می‌آیید یا قرار است من آن‌قدر روی تردمیل راه بروم تا بمیرم. به همین سادگی.»

اول، فهرستی از ۲۵ هدف حرفه‌ای خودتان را بنویسید. دوم، برای پیدا کردن بالاترین اولویت‌هایتان، کمی در روح و ذهنتان جست‌وجو کنید و دور ۵ انتخاب اولتان را خط بکشید. فقط پنج تا. سوم، کمی دقیق‌تر به آن بیست هدفی که انتخاب نکرده‌اید نگاه کنید. باید به هر قیمتی که شده از آن‌ها دوری کنید. آن‌ها کارهایی هستند که حواستان را پرت می‌کنند، زمان و انرژی‌تان را هدر می‌دهند و تمرکزتان را از هدف‌های مهم‌تر می‌گیرند.

علایق از طریق تفکر کشف نمی‌شوند. در عوض، علایق از طریق تعامل با جهان بیرون تحریک می‌شوند.

«چه فکر کنی می‌توانی و چه فکر کنی نمی‌توانی، درهرصورت حق با توست.»

نه نمرات SAT، نه رتبه دبیرستان، نه تجربه رهبری و نه توانایی ورزشی. و نه نمره کلی متقاضی. هیچ‌کدام از این‌ها اهمیتی نداشتند. بلکه سرسختی، ملاک موفقیت بود.

بعضی افراد وقتی همه چیز بر وفق مراد باشد فوق‌العاده‌اند، اما وقتی این‌طور نباشد، شکست می‌خوردند

«تنها تفاوت بارزی که در خودم و دیگران می‌بینم این است: من ترسی ندارم از اینکه روی یک تردمیل بمیرم. آن موقع کسی نمی‌تواند از من سبقت بگیرد. شاید استعداد شما بیشتر از من باشد، شاید از من باهوش‌تر باشید، شاید جذاب‌تر از من باشید. شاید همه آن چیزها باشید و از ۹ نظر از من بهتر باشید. اما اگر با هم روی تردمیل راه برویم، دو حالت ممکن است پیش بیاید: یا شما اول از تردمیل خسته می‌شوید و پایین می‌آیید یا قرار است من آن‌قدر روی تردمیل راه بروم تا بمیرم. به همین سادگی.»

برای رسیدن به سرسختی هم راه سخت وجود دارد و هم راه آسان. راه سخت این است که فقط خودت به تنهایی این کار را بکنی. اما راه آسان این است که از روحیه انطباق استفاده کنی. نیروی محرک انسانی اولیه برای سازگاری، چون اگر بین افراد زیادی باشی که سرسخت‌اند، تو هم خیلی زود مانند آن‌ها سرسخت خواهی شد.»

بالأخره روزهای بد به روزهای خوب تبدیل می‌شوند و همیشه امیدی برای تلاش کردن و تلاش کردن دوباره وجود دارد.

چیزی را پیدا کنید که بیشتر از همه از انجام دادنش در زندگی‌تان لذت می‌برید و سپس سعی کنید آن را تمام‌وقت انجام بدهید. زندگی کوتاه است. پس اشتیاقتان را دنبال کنید.

این رنج نیست که به ناامیدی منجر می‌شود. بلکه این فکر که کنترلی بر شرایط ندارید، متوقفتان می‌کند.

«پدر، یادت باشد که در بلندمدت، سرسختی از استعداد مهم‌تر است.»

من هر روز خودم را به چالش خواهم کشید. هر وقت شکست بخورم، دوباره از جایم بلند می‌شوم. شاید باهوش‌ترین فرد یک اتاق نباشم، اما سعی‌ام را خواهم کرد که سرسخت‌ترین آن‌ها باشم

«من آن‌قدر انگیزه داشتم تا به کسی، به هر کسی نشان بدهم که از لحاظ هوشی قادر به انجام هر کاری هستم. در آن زمان، حتی برایم مهم نبود که آن کار چه چیزی است.»

ویلیام جیمز می‌گوید: «هیچ انسانی بدبخت‌تر از کسی نیست که باید برای شروع هر کار کوچکی، هر روز از نو تصمیم بگیرد.»

معلمان عاقل به لحاظ روانی می‌توانند تأثیر عظیمی روی زندگی شاگردانشان بگذارند.

باهوش‌تر شدن به شما کمکی نمی‌کند؛ بلکه پایبندی و پشتکار این نتیجه را به شما می‌دهد!

«سرسختی، تمایلی مداوم برای بهتر شدن و نقطه مقابل از خود راضی بودن است. اما سرسختی یک حالت ذهنی مثبت است، نه منفی. سرسختی به این معنا نیست که با بی‌رضایتی به عقب نگاه کنی، بلکه به این معنی است که امیدوارانه به جلو نگاه کنی و خواهان رشد باشی.»

چرا افراد موفق در تلاش‌هایشان این‌قدر مصر هستند؟ برای اکثر آن‌ها، هیچ انتظار واقع‌بینانه‌ای از رسیدن به آرمان‌هایشان وجود ندارد. از دیدگاه خودشان، هیچ‌وقت به‌اندازه کافی خوب نیستند. آن‌ها در مقابل افراد ازخودراضی قرار داشتند و باوجود این، واقعاً در عین ناراضی بودن، حس رضایت را تجربه می‌کردند. هرکدام از آن‌ها به دنبال علایقی ناموازی و مهم بود و خود همین تکاپو دقیقاً به‌اندازه موفقیت برایشان لذت‌بخش بود. حتی اگر بعضی از کارهایی که باید انجام می‌دادند خسته‌کننده یا کسالت‌آور یا حتی دردناک بود، هرگز به تسلیم شدن فکر نمی‌کردند. اشتیاق آن‌ها ماندگار بود.

آنچه درنهایت به دست می‌آوریم، بیشتر به اشتیاق و پشتکارمان بستگی دارد تا استعدادهای ذاتی‌مان.

افراد موفق نوعی عزم جزم و رام نشدنی داشتند که به دو صورت نقش‌آفرینی می‌کرد. اول اینکه، این نمونه‌ها فوق‌العاده انعطاف‌پذیر و سخت‌کوش بودند. دوم این‌که، از اعماق وجودشان می‌دانستند که چه می‌خواهند. آن‌ها نه‌تنها عزم جزمی داشتند، بلکه جهت حرکتشان را نیز می‌دانستند. این ترکیب اشتیاق و پشتکار بود که افراد موفق را خاص می‌کرد. در یک کلام، آن‌ها سرسختی داشتند.

نمی‌خواهم فقط شغلی داشته باشم. می‌خواهم یک کار داشته باشم. من هر روز خودم را به چالش خواهم کشید. هر وقت شکست بخورم، دوباره از جایم بلند می‌شوم. شاید باهوش‌ترین فرد یک اتاق نباشم، اما سعی‌ام را خواهم کرد که سرسخت‌ترین آن‌ها باشم

نکته اصلی این است که بزرگی، شدنی است. بزرگی از کارهای کوچک بسیار بسیار زیادی به وجود می‌آید که هرکدام از آن‌ها شدنی است.»

«باید برای زندگی‌ات فلسفه‌ای داشته باشی.»

«توصیه من به شما این است که چیزی را پیدا کنید که بیشتر از همه از انجام دادنش در زندگی‌تان لذت می‌برید و سپس سعی کنید آن را تمام‌وقت انجام بدهید. زندگی کوتاه است. پس اشتیاقتان را دنبال کنید.»

افراد موفقی که در این مصاحبه‌ها توصیف می‌شدند واقعاً پشتکار داشتند: «این فرد، در شروع واقعاً بهترین نویسنده نبود. منظورم این است که ما عادت داشتیم داستان‌هایش را بخوانیم و بخندیم، چون طرز نوشتنش خام و وحشتناک بود. اما او بهتر و بهتر شد و پارسال برنده جایزه گوگنهایم شد.» افراد موفق همیشه می‌خواهند پیشرفت کنند: «او هیچ‌وقت از خودش راضی نیست. شاید فکر کنید که او تا حالا این‌طوری بوده، اما او سختگیرترین منتقد خودش است.» افراد موفق، الگوهای پشتکار هستند.

من شخصاً یاد گرفته‌ام که اگر دیدگاهی برای خودت خلق کنی و به آن پایبند باشی، می‌توانی باعث رخ دادن چیزهای شگفت‌انگیزی در زندگی‌ات شوی. تجربه من این است که به محض اینکه برای خلق آن دیدگاه واضح دست به کار شوی، این انضباط و تلاش است که آن دیدگاه را حفظ کرده و همه چیز را به حقیقت بدل می‌کند. این دو ویژگی دست در دست هم پیش می‌روند. از همان لحظه که آن دیدگاه را خلق کردید، در راه خودتان قرار گرفته‌اید، اما با سخت‌کوشی است که به آن دیدگاه پایبند می‌مانید و این کار رسیدن به هدف را برایتان ممکن می‌کند.

یکی از کشفیات مهم تحقیقات روی روش‌های فرزندپروری این است که پیام‌هایی که بچه‌ها دریافت می‌کنند، مهم‌تر از پیامی است که والدینشان می‌خواهند انتقال بدهند.

افراد خوش‌بین هم احتمالاً مثل بدبین‌ها با رویدادهای بد مواجه می‌شوند و تفاوت در تفسیرهای آن‌ها نهفته است: افراد خوش‌بین از روی عادت به دنبال علت‌های موقت و معین رنجشان می‌گردند، درحالی‌که افراد بدبین فکر می‌کنند که باید علت‌های دائمی و فراگیر را مقصر دانست.

افراد حرفه‌ای به محض اینکه ممکن باشد، حریصانه به دنبال بازخوردهایی برای نحوه عملشان می‌گردند. این بازخوردها بیشتر منفی است. یعنی متخصصان بیشتر به آنچه اشتباه انجام داده‌اند علاقه دارند تا کارهایی که درست انجام داده‌اند، به این دلیل که بتوانند آن کارها را اصلاح کنند. پردازش فعالانه این بازخوردها هم به‌اندازه فوریت آن‌ها ضروری نیز هست.

موفقیت ارتباط چندانی با برونگرایی، بشاشیت یا شوخ‌طبعی نداشت و همه افراد بسیار موفق در مدرسه نمرات بالایی نگرفته بودند. در عوض، چیزی که قطعاً افراد موفق را از بقیه انسان‌ها جدا می‌کرد، مجموعه‌ای از چهار شاخص بود. جالب بود که همین چهار عامل ده نفر اول لیست را از ده نفر آخر لیست متمایز می‌کرد. افراد ابرموفق را از افرادی که فقط موفق بودند. کاکس این ویژگی‌ها را کنار هم گذاشت و آن را «تداوم انگیزه» نامید. دو شاخصی که می‌توان آن‌ها را به‌سادگی تحت عنوان آیتم‌های اشتیاق برای معیار سرسختی بیان کرد. ۱-: درجه‌ای که فرد با اهدافی دور در ذهنش (در مقابل زندگی دست‌به‌دهان) کار می‌کند. آمادگی فعالانه برای زندگی آینده. تلاش برای رسیدن به یک هدف معین. ۲-: نه از روی دمدمی مزاج بودن و نه به دلیل در جست‌وجوی چیز جدیدی بودن و نه بابت «به دنبال تغییر بودن» خواهان دست کشیدن از کارها نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا