آشپزیتعبیر خواب

اشعار فروغ فرخزاد و جملات فلسفی و اخرین شعر و شعر ماهی فروغ برای پروفایل

در آبى بیکران دریا

امواج تو را به من رساندند …!

شعر در مورد فروغ فرخزاد

از من است این غم که بر جان من است

دیگر این خود کرده راتدبیر نیست

پای در زنجیر می نالم که هیچ

الفتم با حلقهٔ زنجیر نیست

شعر در مورد زن فروغ فرخزاد

چرا من این‌همه کوچک هستم

که در خیابان‌ها گم می‌شوم

چرا پدر که این‌همه کوچک نیست

و در خیابان‌ها هم گم نمی‌شود

کاری نمی‌کند که آنکسی که بخواب من آمده‌ست

روزِ‌ آمدنش را جلو بیاندازد

شعر در مورد عشق فروغ فرخزاد

آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود

بالا خواهم رفت

تا به خدای خوب ،

که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم ؟

شعر در مورد عشق از فروغ فرخزاد

به چمنزار بیا

به چمنزار بزرگ

و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم

همچنان آهو که جفتش را

شعری در باره فروغ فرخزاد

در جذبه ای که حاصلِ زیبایی

شب است

رویایِ دور دستِ تو

نزدیک می شود

شعری درمورد فروغ فرخزاد

انگار

آن شعله های بنفش

که در ذهن پاک پنجره ها می سوخت

چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود

شعر در مورد پاییز از فروغ فرخزاد

نگه دگر به سوی من چه می کنی؟

چو در بر رقیب من نشسته ای

به حیرتم که بعد از این فریب ها

تو هم پی فریب من نشسته ای

شعر در مورد باران از فروغ فرخزاد

در حالِ …

دوست داشتن

تواَم

مثل پیچک

بى

دیوار …

شعر در مورد تولد از فروغ فرخزاد

تمام شب آنجا میان سینه من کسی

ز نومیدی نفس نفس می زد

کسی به پا می خاست

کسی تو را میخواست…

شعر درباره مادر فروغ فرخزاد

آه…

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من

آسمانیست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد

شعر درباره فروغ فرخزاد

بر لبانم قفل خاموشی زدم

با کلیدی آشنا بازش کنید

کودک دل رنجهٔ دست جفاست

با سر انگشت وفا نازش کنید

شعری در مورد بهار از فروغ فرخزاد

و خاک

خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش…

شعری درباره فروغ فرخزاد

سلام ای شب معصوم !

میان پنجره و دیدن

همیشه فاصله ای ست …

درباره شعرهای فروغ فرخزاد

دانی از زندگی چه می خواهم؟

من، تو باشم

تو

پای تا سر تو !

زندگی گر هزار باره بُوَد

بار دیگر تو

بار دیگر تو ..!

شعر فروغ فرخزاد

آه اگر باز به

سویم آیی…

دگر از کف ندهم

آسانت….!

شعر درباره باران از فروغ فرخزاد

پاییز، ای مسافر خاک آلوده

در دامنت چه چیز نهان داری

جز برگهای مرده و خشکیده

دیگر چه ثروتی به جهان داری

شعر فروغ فرخزاد با صدای خودش

کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی

مرا مستی و سکر زندگانی است

چه غم گر در بهشتی ره ندارم

که در قلبم بهشتی جاودانی است

شعر فروغ فرخزاد و حمید مصدق

شانه‌های تو …

همچو صخره‌های سخت و پر غرور

موج گیسوان من در این نشیب

سینه می‌کشد چو آبشار نور

شعر فروغ فرخزاد سیب

شانه‌های تو…

در خروش آفتاب داغ پرشکوه

زیر دانه‌های گرم و رو‌شن عرق

برق می‌زند چو قله‌های کوه

شعر فروغ فرخزاد و جواب حمید مصدق

شانه‌های تو …

قبله‌گاه دیدگان پرنیاز من

شانه‌های تو،

مُهر سنگی نماز من!

شعر سیب حمید مصدق و فروغ فرخزاد

همچون نسیمِ صبح

لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو

اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم

در سینه هیچ نیست

بجز آرزوی تو…

اشعار فروغ فرخزاد و حمید مصدق

ای لبانـــم بــــوسه گاه  بوسه‌ات،

خیــره چشمانــم به راه بوسه‌ات…!

شعرهای عاشقانه فروغ فرخزاد و حمید مصدق برای یکدیگر

باز لب های عطش کرده ی من

لب ِسوزان تو را می جوید

می تپد قلبم و با هر تپشی

قصه ی عشق تو را می گوید.

شعرهای عاشقانه و جالب فروغ فرخزاد و حمید مصدق برای یکدیگر

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ

باورم ناید که عاشق گشته ام

گوئیا «او» مرده در من کاینچنین

خسته و خاموش و باطل گشته ام

شعر سیب فروغ فرخزاد

امشب از آسمان دیده ی تو

روی شعرم ستاره می بارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه می کارد

شعر باغ سیب فروغ فرخزاد

شعر دیوانه ی تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

پاسخ فروغ فرخزاد به شعرسیب

آری آغاز، دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان، دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست.

اشعار فروغ فرخزاد سیب

از سیاهی چرا هراسیدن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب بجای می ماند

عطر سُکر آور گل یاس است

اس ام اس دل شکسته غمگین جدید

پر از اشکم ولی میخندم به سختی

به قول فروغ که میگفت:

شهامت میخواهد سردباشی و گرم بخندی!.

شعر فروغ فرخزاد در مورد سیب

آه! بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه ی من

روح سوزان و آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه ی من

شعر درخت سیب فروغ فرخزاد

آه! بگذار زین دریچه ی باز

خفته در پرنیان رویاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

شعر سیب سرخ فروغ فرخزاد

دانی از زندگی چه می خواهم؟

من تو باشم، پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بوَد

بار دیگر تو، بار دیگر تو

دانلود شعر سیب فروغ فرخزاد

آنچه در من نهفته دریایی ست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین طوفانی

کاش یارای گفتنم باشد

شعر سیب و پاسخ فروغ فرخزاد

بس که لبریزم از تو می خواهم

بدوم در میان صحرا ها

سر بسایم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

اشعار فروغ فرخزاد

بس که لبریزم از تو می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه ی تو ْآویزم

اشعار فروغ فرخزاد Pdf

برای کفشی که

همیشه پایت را می زند

فرقی نمی کند

تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه

هر مسیری را با او

همقدم شوی

باز هم

دست آخر

به تاول های پایت می رسی

آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند

کفشی که همیشه پایت را می زند

آدمی که همیشه آزارت می دهد

هیچ وقت نخواهد فهمید

تو چه دردی را تحمل کردی

تا با او همقدم باشی.

اشعار فروغ فرخزاد تولدی دیگر

چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی

سنگی و ناشنیده فراموش می کنی

اشعار فروغ فرخزاد به زبان انگلیسی

هیچ صیادی

در جوی حقیری

که به گودالی می ریزد

مرواریدی صید نخواهد کرد.

اشعار فروغ فرخزاد اسیر

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم…

اشعار فروغ فرخزاد عصیان

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان!

چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم 

شعر فروغ فرخزاد Pdf

و این منم

زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست‌های سیمانی.

دیوان اشعار فروغ فرخزاد Pdf

ای شب از رویای تو رنگین شده

dir=”rtl”>سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم زآلودگی ها کرده پاک

مجموعه اشعار فروغ فرخزاد Pdf

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه ها پر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

کتاب اشعار فروغ فرخزاد Pdf

ای دل تنگ من و این بار نور؟

هایهوی زندگی در قعر گور؟

دانلود کتاب اشعار فروغ فرخزاد Pdf

درد تاریکیست درد خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها

سینه آلودن به چرک کینه ها

در نوازش، نیش ماران یافتن

زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرارها

دانلود دیوان اشعار فروغ فرخزاد Pdf

تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

توئی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس، مرغی اسیرم…

دانلود رایگان اشعار فروغ فرخزاد Pdf

شبانگاهان که مه می رقصد آرام

میان آسمان گنگ و خاموش

تو در خوابی و من مست هوس ها

تن مهتاب را گیرم در آغوش

دانلود شعر فروغ فرخ زاد Pdf

نگاه کن

که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

دانلود فایل Pdf اشعار فروغ فرخزاد

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ

ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ

ﺧﻮﺩ می فهمم!

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ

ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ

شعر فروغ فرخزاد تولدی دیگر

ﺣﯿﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ

ﺣﯿﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ

ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺎﺭﺵ ﯾﻚ ﺍﺑﺮ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ

ﺧﻤﯿﺎﺯﻩ ﻣﯿﻜﺸﺪ

ﻭ ﺣﻮﺽ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ.

دانلود اشعار فروغ فرخ زاد تولدی دیگر

دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو

ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

دانلود تولدی دیگر

آن کلاغی که پرید

از فراز سر ما

و فرو رفت

در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد

و صدایش

همچون نیزهٔ کوتاهی،

پهنای افق را پیمود

خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

اشعار فروغ فرخزاد(جاوا،آندروید،تبلت وpdf)

ما رفته ایم در دل شب های ماهتاب

بـا قـایـقـی بـه سـینه امـواج بـیکـران

بشکفت در سکوت پریشان نیمه شب

بـر بــزم مـا نـگـاه سـپـیـد سـتـارگـان

شعر فروغ فرخزاد اسیر

هیچ میدانی؛

که من در قلب خویش،

نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟

اشعار فروغ فرخزاد دیوار

کاش چون پرتو خورشید بهار

سحر از پنجره می تابیدم

از پس پرده لرزان حریر

رنگ چشمان تو را می دیدم

شعر فروغ فرخزاد عصیان

ﺁﻩ

ﺁﺭﯼ ، ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ

ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ

ﺍﻭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ

ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﯿﺴﺖ…!!

شعر در مورد فروغ فرخزاد

لب من از ترانه می سوزد

سینه ام عاشقانه می سوزد

پوستم می شکافد از هیجان

پیکرم از جوانه می سوزد

شعر در مورد زن فروغ فرخزاد

از من است این غم که بر جان من است

دیگر این خود کرده راتدبیر نیست

پای در زنجیر می نالم که هیچ

الفتم با حلقهٔ زنجیر نیست

شعر در مورد عشق فروغ فرخزاد

هم زبانی نیست تا برگویمش

راز این اندوه وحشتبار خویش

بی گمان هرگز کسی چون من نکرد

خویشتن را مایهٔ آزار خویش

شعر در مورد عشق از فروغ فرخزاد

رفته است و مهرش از دلم نمی رود

ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟

ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟

شعری در باره فروغ فرخزاد

من به مردی وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و امیدم

هر چه دادم به او حلالش باد

غیر از آن دل که مفت بخشیدم

شعری درمورد فروغ فرخزاد

دل من کودکی سبکسر بود

خود ندانم چگونه رامش کرد

او که می گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم بجامش کرد

شعر در مورد پاییز از فروغ فرخزاد

اگر از شهد آتشین لب من

جرعه ای نوش کرد و شد سرمست

حسرتم نیست زآنکه این لب را

بوسه های نداده بسیار است

شعر در مورد باران از فروغ فرخزاد

باز هم در نگاه خاموشم

قصه های نگفته ای دارم

باز هم چون به تن کنم جامه

فتنه های نهفته ای دارم

شعر در مورد تولد از فروغ فرخزاد

باز هم می توان به گیسویم

چنگی از روی عشق ومستی زد

باز هم می توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستی زد

شعر درباره مادر فروغ فرخزاد

باز هم می دود به دنبالم

دیدگانی پر از امید و نیاز

باز هم با هزار خواهش گنگ

می دهندم بسوی خویش آواز

شعر درباره فروغ فرخزاد

باز هم دارم آنچه را که شبی

ریختم چون شراب در کامش

دارم آن سینه را که او می گفت

تکیه گاهیست بهر آلامش

شعری در مورد بهار از فروغ فرخزاد

تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

شعری درباره فروغ فرخزاد

میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

بخدا میبرم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

درباره شعرهای فروغ فرخزاد

شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان

در عشق بی زوال تو می گریم

شعر درباره باران از فروغ فرخزاد

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست

شعر فروغ فرخزاد

شعر گفتم که ز دل بردارم

بار سنگین غم عشقش را

شعر خود جلوه ئی از رویش شد

با که گویم ستم عشقش را…

شعر فروغ فرخزاد با صدای خودش

من اتفاقی بودم

که انگار

تنها

در چشمان تو رخ میداد

گناه

من گناهی کردم گناهی پر لذت در آغوشی گرم و آتشناک گناهی کردم در میان بازوانی که داغ و تب‌دار مرا می‌فشردند

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و به روییدن اندوه ایمان بیاوریم به ویرانی که هر شب از خشم می‌کند و می‌آفریند ایمان بیاوریم به نام‌هایمان که در دستان باد رها می‌شوند ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

تولدی دیگر

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دست‌های سیمانی

کسی که مثل هیچ‌کس نیست

من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید کسی دیگر کسی بهتر کسی که مثل هیچ‌کس نیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا