
امروز ولادت صاحب زمان است. ولادت امامی که سالهاست مسلمانان چشم به راه آمدن او هستند. کسی که یکبار برای همیشه جهان را آباد خواهد کرد. ما نیز در ادامه متن شعر ولادت حضرت مهدی (عج) را برای شما مسلمانان گرامی قرار خواهیم داد. با ما باشید.
اشعار بسیار زیبا و مفهومی درباره صاحب زمان
حــرام بــاد مــرا فیـض دیـدن رویـتاگر دهم دو جهان را به یک سـر مـویتبه هـر کجـا کـه روم زائـر جمـال تـوامبه هر طرف که نهم رو دلم بـود سـویتقبـول نیـست نمــازم بـه پیشگـاه خـدامگـر کـه سجـده بیـارم به طاق ابرویتتو غایبی و من احساس میکنم هر شبکه در کنـار تـو بنشستــهام بـه پهلویتتو را ظهور خوش است و مرا حضور خوش استظهـور کـن کـه رسانـم حضور در کویتاگرچه جای تو خالیست ای تمام ظهورپـر اسـت مـلک خداونــد ز هیاهــویتتمــام عالمیـان را مقــام خضـر دهندبـه شـرط آن که بنـوشند آبی از جویترخـت ندیده و خندیـده بـر گـل رویتفقـط نـه شهـر سمـرقند یـا بخــارا رانمیدهم دو جهان را به خـال هندویتنشسته «میثم» دلخسته بر سر راهتکه سایهای بـه وی افتد ز قد دلجویت
ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدیخورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدیسر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدیبنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدیبا مقدم تو گشت زمین رشک آسمانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفتروی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفتدیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای از خدا سلام به جسم و به جان توآوای وحـی میشنــوم از زبــان تودلبـرده از پـدر ز مـلاحت بیان توقرآن بخوان که بوسه زند بر دهان توای عمر وحی از نفست گشته جاودانعجل علـی ظهورک یا صاحبالزمان
میـلاد تو ولادت خوبان عالم استعید هزار موسی و عیسیبنمریم استمیـلاد اهـلبیت رسول مکرم استمیـلاد دیگـر شهـدای مکرم استمیـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بازآ که اولیای خـدا چشمشـان به توستیـاران سیدالشهــدا چشمشـان به توستسرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توستمکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توستکعبه گشوده چشم به راه تو همچنانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماستروی ندیـدهات همـه جا نور عین ماستچشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماستجمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماستیک جمعه این سوال نیفتاده از زبانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو خود شبان و این رمه در انتظار توستچشم جهانیـان همـه در انتظار توستمولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توستخورشید نهـر علقمـه در انتظار توستبر بازوی عموی خود این جمله را بخوانعجـل علی ظهـورک یا صاحبالزمان
تو غایبی و خلق جهان در حضور توستملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توستجای تو خالی است و جهان پر ز نور توستآقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توستاز چشم ما نهانی و در عالمی عیانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار مابی تو شده است خنده گل نیش خار مارنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار مابــازآی ای قــرار دل بـیقــرار مابازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهیبر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهیتا یک نظر به جـانب اهل نظر نهیرخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای زخــم پیکـر شهــدا بیقرار توچشم علی به دست تو و ذوالفقار توفریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تولبخند میزند عموی شیرخوار توکای دست انتقـام خداونـد لامکان!عجل علی ظهورک یا صاحبالزماندست حقّی و کاتب لوح و قلم توییبهـر ظهـور، بیـن امامان علم توییبگشای رخ که هادی کل امم توییمـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم توییگویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذانعجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای دست اولیــای الهـی به دامنتجوشن کبیر در صف پیکار جوشنتپیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنتچشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روانعجـل علـی ظهورک یا صاحبالزمان
عیـد است ولـی عیـد قیـام بشریتدر پرتــو میــلاد امـــام بشــریتبـا دست کــرم ذات خداونـد تعـالیزد سکــۀ اقبــال بــه نـام بشریتاز خم طهورا که خدا ساقی آن استبـا دست خـدا پـر شده جام بشریتامشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبحبـر سامـره پیـوسته سـلام بشـریتعالم همـهجـا وادی طــور است ببینید!در دست حسن مصحف نور است ببینید
خیزیـد همـه سـورۀ والشمس بخـوانیدگل در قـدم مهــدی موعــود فشـانیداز جـام شرابـی که خـدا ساقی آن استپیوستــه بنوشیـد و بـه یـاران بچشانیدتنها نه فقط شب، شبِ مهدیست، بگوییدمیــلاد ائمــه اسـت بدانیــد بدانیـــدخیزیـد و ببندیــد همـه بار سفر رامحمل به سوی کعبۀ مقصود برانیدامشب خبری خوش به بنیفاطمه آمدبـوی گـل نـرگس بـه مشام همه آمد
عیـد ملک و جـن و بشر باد مبارکبـر شـانۀ خورشیـد قمـر باد مبارکطوبـای امیـد همه خوبان جهـان رادر نیمـۀ ایــن مـاه ثمـر باد مبارکآوای خدا میشنوم از لب مهدیاین زمزمـه بر مرغ سحر باد مبارکپیغـام خـدا را برسانیــد بـه نرگسکای مـادر فرخنده! پسر بـاد مبارکای خیل ملک پیش روی مادر مهدیآییــد و بگردیـد بـه دور سـر مهدی
دیدید همه کعبۀ روح شهدا رادیدید همه آینـۀ غیبنمـا رادیدید همه بر سر دست حسن امشبهنگام سحر صورت مصباح هـدی راامشب همه بـار سفـر سامـره بستیمداریم بـه دل شوق تماشـای خـدا رااز مرغ سحـر بـا گل لبخنـد بپرسیدکی دیده در آغوش سحر شمس ضحی رایاران! شب عیـد آمده بیدار بمانیدباید همه از فاطمه عیدی بستانید
این جان جهان، جان جهان، جان جهان استاین روح روان، روح روان، روح روان استاین چارده آیینه جمال است به یک حسنآنجا که عیان است چه حاجت به بیان استایـن ختـم ائمــه اسـت بدانیـد بدانیــدچونـان کــه نبی خاتـم پیغامبران استگــر کفــر نبــاشد بگـذارید بگـــویمچشمان خـدا بـر مـه رویش نگران استهر لحظه پدر شیفتۀ تاب و تب اوستناخـورده لبن آیـۀ قرآن به لب اوستاین است که دادنـد امامـان خبرش راداده است خدا مژدۀ فتـح و ظفرش راتا آیـۀ قـرآن بـه لـبش بود، مـلایکدیدنـد به لـب خنـدۀ شـوق پدرش راای کاش نبی بود که بوسد چو حسینشتنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش راجاءالحـق بـازوش کـه دیدیـد ببینیدنقش زهـقالبـاطل دست دگـرش رااین نور دل فاطمه فرزند حسین استبر لعل لبانش گل لبخند حسین استای خلـق جهـان منتظر روز ظهورت!پیوستـه زمـان منتظـر روز ظهـورتهم در غم هجران تو پیران همه مردندهم نسـل جـوان منتظر روز ظهورتبلبل سر هر شاخـه غزلخـوان فراقتگلهـای خـزان منتظـر روز ظهورتتو یوسف گمگشتۀ اسلام چو یعقوببـا قـد کمـان منتظـر روز ظهـورتیعقوب به ما مژده دهد آمدنت رااز مصر شنیدیم بوی پیرهنت را
ای دست خدا! دست خدا یار تـو باشدبازآ که حـرم عـاشق دیـدار تـو باشدبازآ که حسینبنعلی چشم به راه استبازآی کــه عبـاس علمـدار تـو باشدتو یوسف زهرایی و صد یوسف مصریسردرگم و جان بر کف بازار تـو باشدبازآی که هفتاد و دو سربـاز حسینیدلباختــۀ مکتـب ایثــار تـو بــاشدتو پاسخ فریـاد امـام شهداییتو منتقم خـون امام شهدایی
بازآی که آییـن پیمبـر بـه تـو نازدبازآ که علـی، فاتح خیبـر به تو نازدروزی که بگیری به کفت تیغ علی راآن روز ببیننـد که حیـدر به تو نازدروزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآریحق است که صدیقۀ اطهر به تو نازدآن روز ببیننـد همــه بـا گـل لبخندبر شانـۀ بابا علـیاصغـر بـه تـو نازدای وسعت ملک ازلی محفل نورتما عیـد نداریـم مگـر روز ظهورت
از لالــۀ زخـم شهــدا خنـده برآیدکای منتظران! منتظران! منتَظَر آیداز چار طرف چشم گشاییـد به کعبهتـا سوی حرم حجت ثانـیعشر آیداین یکهسواری که نهد روی به کعبهمهدیست که از بهر نجات بشر آیدچشم همه روشن که به فرمان الهیاز پیــرهن یــوسف زهـرا خبـر آید«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شایدایـن یار سفـر کـرده همیـن جمله بیاید
نگـــاه رحمتت بــر مـــاست؛ میدانم که میآییز اشــک دوستـان پیداست؛ میدانم که میآییگـذشته چـــارده قـــرن و هنــوز ای یــوسف زهراتــو تنهـــا و علـی تنهــاست میدانم که میآییبــه گـــوش شیعـــه از پشـتِ در آتــشزده گوییصـــدای نالــۀ زهــــراست میدانــم کــه میآییبـه یــاد کـــربلا، کــــرب و بلا شــد عـــالم امکانزمــان، هـر روز عاشوراست، میدانم که میآییهنـــوز آیــــات قــــرآن از لـب جــدّت بــه نوک نیبـه گــوش زینـب کبـراست، میدانـم که میآییبــه یـــــاد آبآب تشنگــــان، چشـــــم محبـــانتز اشک و خون دل دریاست، میدانم که میآییهنــوز آن زخـم پیکـانی که بر چشم عمویت خوردبه چشم خونفشان ماست میدانم که میآییتمــــاشـای خیــــالیِّ ســـر اصغـــر بـه نــوک نیشــرار آتــش دلهــاست میدانــم کــه میآییبــه خــون پــاک مظلـومانِ عالم میخورم سوگندکــه مهدی مصلـح دنیـاست میدانم که میآییاگرچه غایبی «میثم» به چشم خویش میبیندلــوای دولتت بـــرپاست میدانــم کـــه میآیی
ای مصلح حقیقی عالم بیا بیاوی منجی همیشۀ عالم بیا بیابی روی تو نشاط، هم از ما گرفته روعالم شده است خیمۀ ماتم بیا بیابالله قسم تو وارث دین پیمبریای زادۀ پیمبر اکرم بیا بیااز آن زمان که سرو قد فاطمه خمیدمانده هنوز قامت ما خم بیا بیااز لحظهای که صورت زهرا کبود شدبر روی ماست هالهای از غم بیا بیابا یاد حنجری که بریدند از قفاهر روز ماست ماه محرم بیا بیادر سوک سینهای که سَنان با سِنانشکافت سوزد هنوز سینۀ ما هم، بیا بیابر طفل شیرخوار شما، شیعه شیر ناباز اشک دیده کرده فراهم بیا بیااز لحظهای که عمهات آمد به قتلگاهشد قتلگاه، وسعت عالم بیا بیااز شعلههای دامن طفل یتیمتانسوزد هنوز سینۀ «میثم» بیا بیا
مدینه، مکه، نجف، کاظمین، کربوبلاییعزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟صفا و مروه و حجر و حطیم و کعبه و زمزمتمام، دیده به ره دوختند تا تو بیاییگهی به سامره گاهی کنار مسجد کوفهگهی برای زیارت کنار قبر رضاییبیا که پرچم خون خداست چشمبهراهتبیا که منتقم خون سیدالشهداییخدا کند به حرم با دو چشم خویش ببینمکه بین حجر و حجر رخ به حاجیان بنماییرسد ندای انا المهدیات ز کعبه به عالماز این ندا همه را جان دهی و دل برباییسپاه بدر و سپاه تو هم عدد بود آریتو در مقام و جلال و شرف، رسول خداییز چشم خود گله دارم نه از تو ای گل نرگسکه با منی همه جا و نبینمت به کجاییپیمبر است به شهر مدینه چشمبهراهتکه اشک ریزی و بر انتقام فاطمه آییدعای شیعه همین ذکر «میثم» است کهگوید عزیز فاطمه! مولا! بیا تو صاحب مایی
خدا کند که سحر بعد شام تار بیایددعا کنید که روز ظهور یار بیایدچو نخل خشک بگیرید دست خویش به بالادعا کنید که نخل دعا به بار بیایدجهان ز روی محمد بهار بود، خدا رادعا کنید که بار دگر بهار بیایددعا کنید که بر انتقام خون شهیدانعزیز فاطمه با چشم اشکبار بیاید
دعا کنید که با پرچم امام شهیدانیگانه منتقم خون کردگار بیایددعا کنید که این صبح جمعه از سوی مکهقرار آخر دلهای بیقرار بیایددعا کنید علمدار داد و قسط و عدالتز مکه با علم نصر و ذوالفقار بیایددعا کنید در این قحط سال نور، خدا راکه آفتاب از آن سوی کوهسار بیایددعا کنید به خون گلوی لالهعذارانکه باغبان ولایت به لالهزار بیایددعا کنید ز سوز درون خویش چو «میثم»که صبح دولت جاوید هشت و چار بیاید
برده ندیده دل ز ما صورت دلربای توجلوهگر از نقاب، هم روی خدانمای تومصلح کل عالمی منجی نسل آدمیدست خداست سیدی! دست گرهگشای توپیشتر از ولادتم مهر تو بوده عادتمتو بودی آشنای من، من شدم آشنای توهمدم سینهخستگان! یاور دلشکستگان!ای همه جا کنار من بگو کجاست جای توتو کعبهای تو زمزمی ذکر بگو مگر دمیرسد به گوش عالمی زمزمۀ دعای تو
چه میشود که دل برد دیدۀ تو ز دست ماچه میشود که گل کند بوسۀ ما به پای توخوش آن دمی که بنگرد شهید دشت کربلاپرچم سرخ خویش را بر سر شانههای تورو به سوی مطاف کن طواف کن طواف کنتا ببرد دل از حرم چهرۀ دلربای توصدایت از حرم رسد به گوش عالمی،ولیخوشا کسی که در حرم میشنود صدای توسلطنت بهشت را خنده زنان رها کند«میثم» اگر شبی شود پشت دری گدای تو
ز گهـوارۀ مهدی شود بوی خدا حسبریزید گل یاس به پـای گل نرگسشـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
بگیرید به کف جانکه دلـدار رسیدهبیاییـد که یوسفبـه بـازار رسیدهشـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
نبی را ثمـر آمدعلـی را قمـر آمدرضا را جگر آمدحسـن را پسر آمدشـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
به رخ سورۀ فرقان بـه لب آیۀ قرآنکفش بحر کرامت دلش مرکز ایمانشـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
در این دورۀ غیبت نشستیم حضورشهمـه منتظرم من بـه امیـد ظهورششـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
بـه یــارب امامـان به آمین محمّدبه کامل به ظهورششود دین محمدشـده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
خبر بر همه عالم رود سینه به سینهکـه ریحانـۀ زهرا میآیـد بـه مدینهشده سامـره گلشنحسن چشم تو روشن
مژده اي دل که شب نيمه شعبان آمدبر تن مرده و بي جان جهان جان آمدبانگ تکبير نگردرهمه عالم بر پاستهمه گويند مگر جلوه يزدان آمداز زمين نوربه بالا رود امشب زيرانور خورشيد امامت همه تابان آمدقائم آل محمد (عج)گل گلزار رسولحجه بن الحسن (عج) آن مظهر ايمان آمد