بیوگرافی

نگاهی بر زندگی جلال آل احمد نویسنده و مترجم~ زندگینامه او از تولد تا مرگ مشکوک و آثارش

جلال آل احمد نویسنده و مترجم بزرگ ایرانی بود که همواره از او به عنوان یکی از پیشگامان روشنفکری در ایران معاصر نام برده می‌شود. این نویسنده بزرگ با سیمین دانشور دیگر نویسنده نامدار ایرانی ازدواج کرده و از این حیث نیز قابل توجه بود. در ادامه بیوگرافی کامل او از روزهای نخستین تا مرگ را می‌خوانید؛ با ما باشید.

فهرست موضوعات این مطلب

تولد و اوایل زندگیعزیمت به نجفافکارهای جدیدتحصیلات بیشتر و نوشتن کتابازدواج با سیمین دانشور و کودتای 28 مردادگفتگو با آیت الله علی خامنه‌ایمرگ مشکوکخانه جلالجایزه ادبی جلال آل احمدغرب زدگینظر جلال درباره مرگ صمددر مورد مرگ تختیشخصیت جلالسبک به خصوص جلالواکنش جلال آل احمد به وضع سیاسی خودواکنش جلال به سیاسی بودنشچرا روشنفکران؟تولد و اوایل زندگی

جلال آل احمد در 11 آذر 1302 در خانواده‌ای مذهبی در محله سیدنصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود؛ کسی که بعدها از چهره‌های اصلی انقلاب اسلامی در سال 57 شد. خانواده او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود.

دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی زندگی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازه درس خواندن در دبیرستان را نداد اما او تسلیم خواست پدر نشد و به درس خواندن ادامه داد. خود درباره این دوره از زندگی‌اش گفته است: دارالفنون هم‌کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.

روزها کارِ ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل و شب‌ها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و کلمه «دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم…

عزیمت به نجف

در دوران نوجوانی، وی تحت تأثیر تربیت مذهبی در خانواده‌اش بوده‌است. تمام اطرافیان وی همچون پدر، برادر و پدربزرگش از طبقه روحانیان بوده‌اند. چنان‌که گفته شده پدرش در تربیت مذهبی وی بسیار جدی بوده‌است.

آل احمد در بیست‌سالگی به دلیل درخواست پدرش، راهی نجف می‌شود تا درس طلبگی بیاموزد و به نوعی راه پدرش را ادامه دهد. جلال نیز قبول کرده و به عراق می‌رود. گرچه این عمل برخلاف میل باطنی او بوده اما اصرارهای پدر باعث شد تا او درنهایت قبول کند.

افکارهای جدید

در سال‌های آخر دبیرستان بود که جلال آل احمد با اشخاصی همچون احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمه‌ای شد برای پیوستن وی به حزب توده و جریان چپ. پس از پایان دبیرستان، پدر او را نجف نزد برادر بزرگش سید محمدتقی فرستاد تا در آن‌جا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت اما در نجف ماندگار شد ولی پس از سه ماه به تهران بازگشت.

به سبب کشش او به جریان روشنفکری، پدرش او را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت: یکی پشت کردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده ولی او هنوز گرایش مذهبی داشته‌است. هیچ مدرکی موجود نیست که وی پس از پیوستن به حزب توده، از مذهب به‌طور کلی کناره‌گیری کرده باشد.

تحصیلات بیشتر و نوشتن کتاب

در سال 1322 وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل گشت. او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کردو به تدریس در هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران پرداخت.

نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرد. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت.

البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علی‌اصغر خبره‌زاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک می‌گرفت.

شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» یا داستان زندگی‌نامه «سنگی بر گوری» می‌توان دید.

در سال 1326 دومین کتاب خود به نام «از رنجی که می‌بریم» را هم‌زمان با کناره‌گیری از حزب توده چاپ کرد که بیان‌گر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به‌قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوتی به‌معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن بود.

ازدواج با سیمین دانشور و کودتای 28 مرداد

در دوران دانشگاه، جلال آل احمد علاقه‌ای به سیمین دانشور پیدا کرده و قصد ازدواج با او را داشت. پدر آل احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سال‌ها به خانه آن‌ها پا نگذاشت.

با قضیه ملی‌شدن نفت و ظهور جبهه ملی و مصدق بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گرداننده تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان جبهه ملی بود. در 9 اسفند 1331، بعد از اطلاع از محاصره منزل مصدق با عده دیگری از «نیروی سومی‌ها» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد.

اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت1322 به دلیل اختلاف با رهبران نیروی سوم از آن‌ها هم کناره گرفت. دو کار ترجمه وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر مربوط به همین سال‌هاست.

پس از کودتای 28 مرداد که ضربه سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزان با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی شد. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند.

جلال به یک دوره سکوت رفت و به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی کرد تا خود را از نو بشناسد. «…فرصتی بود برای به‌جد در خویشتن نگریستن و به جست‌وجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت و حاصلش اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا و جزیره خارک…» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سال‌هاست.

وی در سال 1342 به‌اتفاق علی‌اکبر کنی‌پور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با سیدروح‌الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی داشت، با وی آشنا شده بود و کتاب غرب زدگی توجه او را جلب کرد.

گفتگو با آیت الله علی خامنه‌ای

جلال آل احمد از علاقه‌مندان به ایده کیبوتص (کمونیست دهقانی) بود. وی مقالاتی را درباره «سوسیالیزم دهقانی» برای نشریه‌ای به نام ایرانیان نوشت و همچنین در سال 1341 در سفری به اسرائیل با همسرش سیمین دانشور، با این پدیده از نزدیک آشنا شد.

این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله می‌توان به آیت الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر کنونی انقلاب اسلامی اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود، اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا شد و در تماسی تلفنی با آل احمد، نسبت به سفر و مقاله «مریدانه» به وی اعتراض کرد.

همچنین سیدعلی خامنه‌ای نگاه مثبتی به شخصیت و آثار وی دارد. وی گاه در سخنان خود به بیان خاطراتی که در ارتباط با آل احمد دارد، می‌پردازد و در برخی موارد نیز از وی نقل قول کرده‌است. به گفته آیت الله خامنه‌ای، ایشان در دوران جوانی یک بار برای دیدار با جلال آل احمد از مشهد به تهران آمده‌اند، اما به دلایلی این دیدار انجام نشد.

مرگ مشکوک

جلال آل احمد در 18 شهریور 1348 در 45 سالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به‌سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که باعث باوری درباره سربه‌نیست‌شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور، این شایعات را تکذیب کرده‌است،

جلال آل احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن‌جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ‌گاه صورت نگرفت.

آرامگاه او در قسمت بالای شبستان مسجد فیروزآبادی در شهر ری واقع شده‌است. بر روی سنگ قبر کوچک و بدون نام او، تنها امضایش دیده می‌شود.

برادر او شمس آل احمد معتقد شد که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کرد.

سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب غروب جلال علت مرگ جلال را زیاده‌روی در مصرف نوشابه الکلی ذکر می‌کند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی ریه در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل می‌کند و شایعات مربوط به دست داشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد می‌کند.

خانه جلال

خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد در بن‌بست ارض، در کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانه‌ای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در آمریکا بود، به دست خود ساخت.

این خانه سال‌ها محل گردآمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به‌تنهایی در آن زندگی می‌کرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبی‌اش، با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده‌است.

در تاریخ 9 اردیبهشت 1393 این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری و مقرر شد این خانه به «خانه ادبیات» تبدیل شود. با این حال این قضیه به موضوعی مناقشه‌آمیز میان شهرداری و ورثه سیمین و جلال تبدیل شده‌است.

روزنامه اعتماد 10 اردیبهشت 1393 در واپسین رویه خود گزارشی در این باره چاپ کرده‌است. در این گزارش، از قول معاون شهرداری نوشته شده که خانه سیمین و جلال خریده شده‌است؛ اما در سوی دیگر، علی خلاقی، همسر خواهرزاده و دخترخوانده سیمین دانشور گفته‌است: «این خانه تا زمانی که حکم دادگاه مشخص نشده، نمی‌تواند به فروش رود و معامله از اساس باطل است؛ چون شهرداری تحقیقی نکرده که بداند این خانه مالک دیگری دارد یا نه.»

 علی خلاقی در گفت‌وگویی که در «اعتماد» چاپ شد، به وصیت‌نامه سیمین دانشور اشاره کرده‌است که بر پایه آن، لیلی ریاحی (دخترخوانده سیمین دانشور) وارث ثلث اموال روانشاد دانشور و مسئول انتشار کتاب‌هایش دانسته شده‌است.

اما خبرهای بعدی، از جمله خبر منتشرشده توسط خبرگزاری مهر در اوایل تیرماه 1395 حاکی از آن است که جریان تبدیل خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور به «خانه ادبیات ایران» هنوز هم گرفتار بلاتکلیفی بوده و سرانجام آن مبهم است.

محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال آل احمد نیز در مصاحبه با خبرگزاری مهر، ضمن انتقاد از کُندی جریان مرمت و آماده‌سازی خانه مزبور، مهم‌ترین دلیل این وضعیت را ندانم‌کاری و نداشتن دانش نظری و تجربی لازم برای این قبیل کارها دانسته و در خصوص احتمال تخریب و تغییر کاربری بخشی از خانه مزبور هشدار داده‌است.

پس از کش‌وقوس‌های فراوان، 8 اردیبهشت 1397 و در زادروز سیمین دانشور، این خانه تبدیل به موزه شد.

جایزه ادبی جلال آل احمد

در سال 1387 نخستین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد برگزار شد. در دوره نخست این جایزه هیچ اثری به‌عنوان برگزیده معرفی نشد. این جایزه با 110 سکه تمام بهار آزادی برای برگزیدگان، گران‌ترین جایزه ادبی ایران محسوب می‌شود.

غرب زدگی

از واجبات غرب‌زدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کرده بودیم که به قدرت کار این 50 درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب‌وجارو کنند و راه‌بندها را بردارند تا قافله نسوان برسد! اما چه‌جور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم و درِ عده‌ای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است.

قضاوت که از زن برنمی‌آید، شهادت هم که نمی‌تواند بدهد، رأی و نمایندگی مجلس هم که مدت‌هاست مفتضح شده‌است و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. را هم که چه خوب تفسیر می‌کنیم! پس درحقیقت چه کرده‌ایم؟ تنها به زن اجازه تظاهر در اجتماع را داده‌ایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیده‌ایم؛ به کوچه آورده‌ایم؛ به خودنمایی و بی‌بندوباری واداشته‌ایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد.

آخر کاری، وظیفه‌ای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن همدوش مرد مسئولیت اداره گوشه‌ای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به‌عهده نگیرد و تا مساوات به‌معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نشود، ما در کار آزادی صوری زنان، سال‌های سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرف‌کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم.

پس از مرگ صمد بهرنگی در 9 شهریور 1347 در اثر غرق شدن در رودخانه در ارسباران. جلال یادداشت صمد و افسانه عوام را نوشت و شایعه قتل او را در دهان‌ها انداخت.

سال‌ها پس از آن نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده‌است؛ زیرا نمی‌خواسته مرگ صمد «به هدر» برود. جلال آل احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «… اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده.

اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت‌کننده نبود به آنچه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید…» حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار می‌کند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و مرگ او کار ساواک نبوده‌است.

نظر جلال درباره مرگ صمد

پس از مرگ صمد بهرنگی در 9 شهریور 1347 در اثر غرق شدن در رودخانه در ارسباران. جلال یادداشت صمد و افسانه عوام را نوشت و شایعه قتل او را در دهان‌ها انداخت.

سال‌ها پس از آن نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده‌است؛ زیرا نمی‌خواسته مرگ صمد «به هدر» برود. جلال آل احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «… اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر.

آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت‌کننده نبود به آنچه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید…» حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار می‌کند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و مرگ او کار ساواک نبوده‌است.

در مورد مرگ تختی

در 17 دی 1346 غلامرضا تختی، در هتل اتلانتیس فوت کرد. بسرعت شایع شد که ساواک او را بقتل رسانده است و نشریه فکاهی توفیق نوشته بود تختی را خودکشی کردند. بعدها کسانی چون جمشید مشایخی و پسرش بابک تختی این شایعه را رد کردند. بابک تختی میگوید شایعه شهیدسازی تختی را اولین بار جلال آل‌احمد شروع کرده بود.

شخصیت جلال

قدمعلی سرامی پیرامون شخصیت و جایگاه جلال آل احمد این‌گونه بیان داشته‌است: «بعضی روشنفکران توقع دارند که جلال یک جامعه‌شناس یا یک مورخ یا یک اقتصاددان باشد و به همین دلیل هم بر آثار و آرای او خرده می‌گیرند و چه بسا بر او می‌تازند و تهمت‌ها می‌زنند، اما حقیقت این است که او یک نویسنده هنرمند است و حساب هنرمند و دانشمند در همه جای دنیا از هم جداست.

نمی‌خواهم بگویم کارهای جلال از نظر تاریخی و جامعه‌شناسی و فرهنگ‌پژوهی فاقد اعتبار و ارزش است، اما می‌خواهم بگویم جلال هرگز قصد نداشته‌است آثاری علمی در این زمینه‌ها به وجود بیاورد. می‌خواهم بگویم جلال نویسنده‌ای است با گرایش‌های مردمی – اجتماعی. او نه در صدد خلق تئوری‌های علمی نو بوده‌است و نه در اندیشه باطل ساختن اندیشه‌های پیش از خود. او نگرنده حساس و بصیر جامعه عصر خویش بوده‌است.»

صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مردادماه سال 1394 در مراسم نقد یکی از آثار جلال ال احمد در زمینه دلیل جاودانگی وی گفت: غرب‌ستیزی او را در طول تاریخ کشور جاودانه کرده‌است. وی ابراز داشت که کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران جلال ادعانامه‌ای علیه غرب و علیه جریان روشنفکری است؛ زیرا روشنفکران متمایل به غرب هستند و غرب‌ستیز نیستند.

سبک به خصوص جلال

به‌طورکلی نثر جلال آل احمد تلگرافی، شلاقی، عصبی، پرخاشگر، حساس، دقیق، تیزبین، صریح، صمیمی، منزّه‌طلب، حادثه‌آفرین، فشرده، کوتاه، بریده و درعین‌حال بلیغ است. نثر وی به‌طور خاص در مقالات، سنگین، گزارشی و روزنامه‌نگارانه است. آل احمد دارای نثری برون‌گرا است؛ یعنی نثرش برخلاف نثر صادق هدایت، در خدمت تحلیل ذهن و باطن شخصیت‌ها نیست.

آل احمد، با استفاده از دو عاملِ نثر کهن فارسی و نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی به نثر خاص خود دست یافته‌است. آل احمد کوشیده تا در نثر خود، تا آن‌جا که امکان داشته، افعال، حروف اضافه، مضافٌ‌الیهها، دنباله ضرب‌المثلها و خلاصه هرآنچه را که ممکن بوده‌است حذف کند.

حذف بسیاری از بخش‌های جمله باعث شده نثر آل احمد ضرب‌آهنگی تند و شتاب‌زده بیابد. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم‌نظیر داشت و این ویژگی در نامه‌های او به اوج می‌رسد. از ویژگی‌های دیگر نثر جلال آل احمد می‌توان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشه‌ها و استفاده از علامت «…» به‌جای آن‌ها اشاره کرد که این امر در راستای ایجاز نوشته‌ها و ضرب‌آهنگ سریع آن‌هاست.

جلال در دوره ادبیات متعهد زندگی می‌کرده و هنر نویسندگی اش، هنری متعهد بوده و این موضوع در کتاب‌هایش آشکار است. مهم‌ترین ویژگی هنر متعهد تلقی ابزار، وسیله و رسانه‌بودن هنر است؛ یعنی آنچه اهمیت دارد پیامی است که از طریق این رسانه منتقل می‌شود. تلقی ابزاری از هنر دارای نتایج چندی است.

واکنش جلال آل احمد به وضع سیاسی خود

جلال آل احمد در واکنش به این سوال که فاشیست نیستید؛ کمونیست هم نیستید پس چه هستید؛ گفت: اسم گذاری، یکی از آن مسائل مربوط به مسؤولیت است؛ مسؤولیت در قبال قضایا، وقتی نیما می گوید «هست شب»، دارد با یک اسمگذاری، یک واقعیت را خلاصه میکند. من هم در سرکار یک واقعیت را خلاصه میکنم تا شما را راحت تر درک کنم. این لیاقت را شاید دارم که شما را بشناسم.

اسم روتان بگذارم و تکلیف خودم را روشن کنم و پرت و پلا نگویم و مشوش نشوم. توهم اگر لیاقت داری، روی من اسم بگذار! بگو یک آدم شلوغ – یک آخوند – یک دیوانه، من که نمی توانم روی خودم اسم بگذارم. اسم من جلال است، فامیل ام هم آل احمد، این اسم را هم بابام روی ام گذاشته است.

دوست عزیز من! تو فکر میکنی که فعالیت، فقط یعنی وسط خیابان مُرده باد – زنده باد کشیدن؟ فعالیت این است که الان ما داریم میکنیم. این بزرگترین فعالیت فکری است که ما داریم میکنیم. من و شما اهل بیل زدن که نیستیم. ما مثلاً روشنفکریم دیگر. کارِ سرکار و کارِ من یکی، کار ساده روزمره زندگیمان است، بعد هم این کارهای اجتماعی.

این سرنوشت صاحب قلمی است که در این ولایت بخواهد شریف بماند و لباس عاریه مبارزه سیاسی را هم بپوشد. اما یک نردبان همیشه یک نردبان است و تو که آن را به سینه دیواری نهاده ای، می توانی پایش را بکشی و آنرا که سوار است به زمین بکوبی. و دست بر قضا این کار هم مختصری از این قلم برآمده است.

واکنش جلال به سیاسی بودنش

در قضیه حزب توده اشتباه اصلیتر همه ما و حتی خلیل ملکی این بود که گرچه هم اهل حکومت و هم مردم عادی عامی می دانستند که یک توده ای یعنی کسی که سیاست استالین پشت سرش ایستاده. ما مدام می کوشیدیم که این واقعیت افواهی ساده را تکذیب کنیم.

کوشش مدام ما این بود که بگوییم یک توده ای یعنی یک ایده آلیست پرجوش و خروش و یک کتاب خوانده مصلح و انقلابی و آن حزب ابزار کارش، و اگر روسیه شوروی از آن دفاعکی میکند به این علت است که ما در سوسیالیسم است و ستاد زحمتکشان و همدرد همه ملل استعمار زده.

بعد ما خود دیدیم که آن حزب ابزار کار بود و نوعی جهان بینی وارداتی دست دوم را تبلیغ می کرد و این ما بودیم که آب در هاون می کوفتیم. ما هرگز نمی خواستیم ابزار کار کسی یا دستگاهی باشیم و انشعاب برای ما از نو رسیدن به همین بدیهی اول بود که به صورت افواهی پدر و مادر و اهل محل و همکلاسی و بازاری – همه – می دانستند و به ریش ما می خندیدند و رسیدن به همین بدیهی اول چنان وحشت آور بود که حتی در انصراف نامه به آن اعتراف نکردیم.

چرا روشنفکران؟

چون اگر بپذیریم که در نهضت مشروطه فکر و اندیشه را روشنفکر غرب زده داده بود و حرکت اجتماعی را روحانیت برانگیخت و چون آن حرکت بزرگتر و مفروض اجتماعی، که بایست حاصل مشروطیت می بود در عمل به دست نیامد – یعنی که طبقه ی جدیدی جایگزین طبقه ی حاکم وقت نشد – و ناچار چون نهضت مشروطه ابتر ماند، به این مناسبت هر دو عامل ذهنی و اجتماعی نهضت مشروطه با شکست مواجه شد و به ناکامی رسید و درست از دوره ی کودتا به بعد است که هم روشنفکری و هم روحانیت از معرکه خارج می شوند.

روشنفکر ایرانی وارث به آموزی های صدر مشروطه است یعنی وارث آموزش های روشنفکران قرون هجده و نوزده متروپل که اگر در حوزه ی ممالک مستعمره دار پذیرفته بود، در حوزه ی ممالک مستعمره نمی توانست و نمی تواند پذیرفته باشد.

هم اکنون این دو راهه ی اصلی بزرگ پیش روی روشنفکران است که یا به غرب زدگی خاتمه دادن و به جایش با محیط بومی و مسایل بومی آشنا و طرف شدن و به قصد حل آنها کوشش لایق روشنفکری کردن و در این راه از آخرین روشهای علمی و دنیایی بهر بردن، یا کار غرب زدگی را به آخر رساندن؛ یعنی رضایت دادن به تطبیق کامل این محیط بومی بر هرچه ملاک های اخلاقی و سیاسی و اجتماعی «متروپل» می طلبد، یعنی از نظر روحی وملی و سنتی از صفحه ی عالم محو شدن، و راه دوم البته که راه بس کوتاهی است و چه نعماتی که در پیمون آن به دست می آید! و راه اول راهی است دراز و چه فداکاریها را که ایجاب نمی کند؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا