شعر

غزل شماره ۲۹ از غزلیات صائب تبریزی~ خوابِ ناز از حسنِ روزافزون نشد سنگین ترا

غزل شماره ۲۹ از غزلیات صائب تبریزی را در گلستان فان قرار داده‌ایم. غزلیات صائب تبریزی نه تنها از نظر ادبی بلکه از جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز دارای اهمیت فراوانی هستند و همچنان مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرند. همچنین غزل شماره ۳۰ از غزلیات صائب تبریزی؛ جنّتِ در‌بسته سازد مُهرِ خاموشی ترا را در سایت گلستان فان بخوانید.

غزل شماره ۲۹

خوابِ ناز از حسنِ روزافزون نشد سنگین ترا

لنگرِ گهواره بود از کودکی تمکین ترا

می‌چکد آتش چو شمع از چهرهٔ شرمین ترا

می‌شود روشن چراغِ کُشته بر بالین ترا

نونیازِ نازِ چون خوبانِ دیگر نیستی

بود خوابِ ناز در مهدِ ازل سنگین ترا

با تو چون گردند خوبان هم‌عنان، کز کودکی

مرکبِ نی برقِ جولان بود زیرِ زین ترا

پیش از آن کز خونِ بلبل غنچه گردد شیرِ مست

بود در گهواره دست از خونِ ما رنگین ترا

شوخی اطفال را در روزگارِ کودکی

بود لنگر چون معلم پلهٔ تمکین ترا

صبح از آغوشِ گلبن تازه‌تر خیزد ز خواب

گر گلِ پژمرده افشانند بر بالین ترا

در سواری می‌توان گل چید از بالای تو

می‌کند چون رشتهٔ گلدسته رعنا زین ترا

کرد اگر شیرین‌زبانی دیگران را دلپذیر

تلخ‌گویی ساخت در چشمِ جهان شیرین ترا

از زبردستان که خواهد این کمان را چله کرد؟

بادهٔ پرزور چون نگشود از ابرو چین ترا

جویِ خون از دیدهٔ خورشید خواهد شد روان

بادهٔ لعلی کند گر این چنین رنگین ترا

جوهرِ ذاتی بود سنگِ فسان شمشیر را

ساده لوح آن کس که بی‌رحمی کند تلقین ترا

چهره‌ات در خواب خندان‌تر ز بیداری بود

گریهٔ شادی است کارِ شمع بر بالین ترا

گَرد نتواند عنانِ برقِ تازان را گرفت

کی غبارِ خط ز شوخی می دهد تسکین ترا؟

تیر را از کیش می‌آرد دل‌آزاری برون

بر دلِ موری مخور گر هست دردِ دین ترا

گلشنِ حسنِ ترا گردد گل از چیدن زیاد

چون تواند خالی از گل ساختن گلچین ترا؟

گر به تحسینِ تو نگشایند لب صائب مرنج

کز سخن‌فهمان، شنیدن بس بود تحسین ترا

غم مخور صائب ز بی انصافیِ هم‌گوهران

خسروِ صاحبقران چون می کند تحسین ترا

تفسیر این شعر

این شعر زیبا از شاعر بزرگ ایرانی، صائب تبریزی، به توصیف زیبایی و ویژگی‌های خاص یک معشوق می‌پردازد. در ادامه، هر بیت را به زبان ساده توضیح می‌دهیم:

1. “خوابِ ناز از حسنِ روزافزون نشد سنگین ترا” 

   خواب شیرین تو به خاطر زیبایی روزافزون تو سنگین‌تر نشده است.

2. “لنگرِ گهواره بود از کودکی تمکین ترا” 

   از کودکی، زیبایی تو مانند لنگر گهواره‌ای بوده که تو را در آرامش نگه داشته است.

3. “می‌چکد آتش چو شمع از چهرهٔ شرمین ترا” 

   چهرهٔ شرمگین تو مانند شمعی است که آتش می‌چکد؛ زیبایی تو شعله‌ور است.

4. “می‌شود روشن چراغِ کُشته بر بالین ترا” 

   زیبایی تو مانند چراغی روشن است که بر بالین (کنار) تو قرار دارد.

5. “نونیازِ نازِ چون خوبانِ دیگر نیستی” 

   تو نیازی به ناز و کرشمه مانند دیگران نداری؛ زیبایی تو بی‌نظیر است.

6. “بود خوابِ ناز در مهدِ ازل سنگین ترا” 

   خواب ناز تو از ابتدا و در مهد (محل تولد) وجودت سنگین و عمیق بوده است.

7. “با تو چون گردند خوبان هم‌عنان، کز کودکی” 

   از کودکی، خوبان در کنار تو هم‌عنان (همراه) بوده‌اند.

8. “مرکبِ نی برقِ جولان بود زیرِ زین ترا” 

   زیبایی و جذابیت تو مانند مرکب (سوارکاری) است که زیر زین (سوار) می‌درخشد.

9. “پیش از آن کز خونِ بلبل غنچه گردد شیرِ مست” 

   پیش از اینکه غنچه‌ها از خون بلبل سرشار شوند، زیبایی تو در گهواره وجود داشته است.

10. “بود در گهواره دست از خونِ ما رنگین ترا” 

    دست تو در گهواره رنگین از خون ما بوده است؛ یعنی زیبایی تو به ما مربوط می‌شود.

11. “شوخی اطفال را در روزگارِ کودکی” 

    شوخی‌های بچه‌ها در دوران کودکی نشان‌دهندهٔ زیبایی و معصومیت توست.

12. “بود لنگر چون معلم پلهٔ تمکین ترا” 

    لنگر (ثبات) زیبایی تو مانند معلمی است که به تو آموزش تمکین و آرامش داده است.

13. “صبح از آغوشِ گلبن تازه‌تر خیزد ز خواب” 

    صبح با تازگی از آغوش گل‌ها برمی‌خیزد؛ یعنی زیبایی تو همیشه تازه و جوان است.

14. “گر گلِ پژمرده افشانند بر بالین ترا” 

    حتی اگر گل‌های پژمرده بر کنارت بگذارند، زیبایی تو همچنان باقی خواهد ماند.

15. “در سواری می‌توان گل چید از بالای تو” 

    در حال سوارکاری، می‌توان گل‌ها را از بالای سر تو چید؛ یعنی زیبایی و شکوه تو بی‌نظیر است.

16. “می‌کند چون رشتهٔ گلدسته رعنا زین ترا” 

    زیبایی و لطافت تو مانند رشته‌ای است که زین را زینت می‌بخشد.

17. “کرد اگر شیرین‌زبانی دیگران را دلپذیر” 

    اگر دیگران با شیرینی سخن بگویند، این تنها به خاطر زیبایی و جذابیت توست.

18. “تلخ‌گویی ساخت در چشمِ جهان شیرین ترا” 

    تلخی‌ها و سختی‌ها در چشم دیگران، به خاطر شیرینی وجود تو قابل تحمل است.

19. “از زبردستان که خواهد این کمان را چله کرد؟” 

    هیچ کس نمی‌تواند این کمان (زیبایی) را به خوبی تنظیم کند؛ یعنی زیبایی تو منحصر به فرد است.

20. “بادهٔ پرزور چون نگشود از ابرو چین ترا” 

    بادهٔ قوی (عشق) نمی‌تواند از ابروهای زیبا و چین‌های صورت تو خارج شود.

21. “جویِ خون از دیدهٔ خورشید خواهد شد روان” 

    عشق و زیبایی تو باعث می‌شود که اشک‌ها مانند جوی خون جاری شوند.

22. “بادهٔ لعلی کند گر این چنین رنگین ترا” 

    اگر عشق و زیبایی تو اینگونه رنگین باشد، مانند شراب قرمز و لعل خواهد بود.

23. “جوهرِ ذاتی بود سنگِ فسان شمشیر را” 

    جوهر واقعی وجودت مانند سنگ شمشیر است؛ یعنی بسیار باارزش و قوی است.

24. “ساده لوح آن کس که بی‌رحمی کند تلقین ترا” 

    کسی که بی‌رحمانه به تو آسیب بزند، ساده‌لوح است؛ زیرا ارزش واقعی تو را نمی‌شناسد.

25. “چهره‌ات در خواب خندان‌تر ز بیداری بود” 

    چهرهٔ تو در خواب زیباتر و خندان‌تر از زمان بیداری است.

26. “گریهٔ شادی است کارِ شمع بر بالین ترا” 

    اشک‌های شادی مانند شمعی هستند که بر بالین تو می‌ریزد؛ یعنی زیبایی و شادی را به ارمغان می‌آورد.

27. “گَرد نتواند عنانِ برقِ تازان را گرفت” 

    هیچ گرد و غباری نمی‌تواند جلوی درخشش زیبایی تو را بگیرد.

28. “کی غبارِ خط ز شوخی می دهد تسکین ترا؟” 

    هیچ غباری نمی‌تواند آرامش و زیبایی را از وجودت بگیرد.

29. “تیر را از کیش می‌آرد دل‌آزاری برون” 

    تیر عشق نمی‌تواند دل را آزرده کند؛ زیرا عشق واقعی همیشه لطیف است.

30. “بر دلِ موری مخور گر هست دردِ دین ترا” 

    اگر درد دینی وجود دارد، نباید به دل مورچه‌ای آسیب برسانی؛ یعنی باید با مهربانی رفتار کنی.

31. “گلشنِ حسنِ ترا گردد گل از چیدن زیاد” 

    باغچهٔ زیبایی تو پر از گل‌هاست؛ یعنی هر چه بیشتر به زیبایی‌ات توجه شود، بیشتر شکوفا می‌شوی.

32. “چون تواند خالی از گل ساختن گلچین ترا؟” 

    چگونه ممکن است که گلچینی بدون گل وجود داشته باشد؟ یعنی زیبایی تو همیشه مشهود است.

33. “گر به تحسینِ تو نگشایند لب صائب مرنج” 

    اگر دیگران به تحسین تو نپردازند، ناراحت نشو؛ زیرا ارزش واقعی‌ات فراتر از تحسین‌هاست.

34. “کز سخن‌فهمان، شنیدن بس بود تحسین ترا” 

    شنیدن سخنان فهمیده دربارهٔ تو کافی است؛ زیرا خودشان ارزش و زیبایی‌ات را درک کرده‌اند.

35. “غم مخور صائب ز بی انصافیِ هم‌گوهران” 

    غمگین نباش صائب به خاطر بی‌عدالتی دیگران؛

36. “خسروِ صاحبقران چون می کند تحسین ترا.” 

    اگر خسرو صاحبقران (شاه بزرگ) هم به تحسین تو بپردازد، این نشان‌دهندهٔ ارزش والای وجودت است.

در کل، این شعر ستایشگر زیبایی، جذابیت و ویژگی‌های خاص معشوق است و شاعر به خوبی احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان کرده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا