
در این بخش گلچین متن عاشقانه گل خشک با جکلات غم انگیز احساسی برای کپشن را گردآوری کرده ایم. در ادامه متن های احساسی گل خشکیده را با اشعاری زیبا آماده کرده ایم با ما همراه باشید.
جملات و متن عاشقانه گل خشک
شاخِه گلے سُرخ بودمدر زِمستانِ دنیایتمنتظرِ بهار و جان گرفتن از گرمیِ نگاهت!خوابِ زمستانی ام رابا کولاک برفِ بی مهریتپایان دادیو من همان گلِ ظریف طَبعمکه در زمُختیِ این حادثه پژمرد!به کوتاهیِ عمرم قسمکه در سَرم آرزوی بهار بودامّاریشه هایم راآن روز کِه دیدمتبه شاخه ها بَخشیده بُودم …
عشق گل سرخی ستکه به هم هدیه می دهیمبی آنکه به خشکیدنش بیاندیشیم
وقتی چیزی تمام شد ترکش کن!آب دادن به گل پژمرده فایده ای ندارد…
تو گل خشک منیتو بخشی از منیو میخوام بخشی از من باشیکه باعث میشه لبخند بزنمو احساس کنم زندگی ارزش زیستن داره
به گلبرگ های پژمرده گل ، با ناراحتی نگاه نکن…!زیرا همانند زندگی ،گاهی وقت ها قبل از دوباره شکوفه دادن باید پژمرده شد
شقایق ها را باید با چشم ها دوست داشت نه با دستآن ها در چشم ها شعله ور می شوند و در دست ها پژمرده
انصاف نیست این گل پژمرده شود …باید در کنار این آواز گل دهدروشن است،این چراغ است،روشن است که عمر ماپس از پژمردن این هزاران گل سرخبه پایان میرسد …!
جملات درباره گل خشکیده
غم مانند گل خشک شده ای استکه عطر خود را از دست دادهاما همیشه در قلب شما باقی خواهد ماند
بر نگه سرد من به گرمی خورشیدمینگرد هر زمان دو چشم سیاهتتشنه این چشمهام،چه سود،خدا راجز گل خشکیدهای و برق نگاهیاز تو در این گوشه یادگار ندارم
تو گل خشکی هستی که من در قلبم نگه می دارم
گلی را که دیروزبه دیدار من هدیه آوردی،ای دوستدور از رخ نازنین توامروز پژمرد …همه لطف و زیباییاش راکه حسرت به روی تو میخوردو هوش از سر ما به تاراج میبرد،گرمای شب برد …صفای تو اما،گلی پایدار است …بهشتی همیشه بهار است؛گل مهر تو در دل و جان،گل بیخزانگل، تا که من زندهام ماندگار است.
در تمام سال های رفته بر ما، روزگارشادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه هاگل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
فاضل نظری
گل های خشک شده زندگی به ما یادآوری می کندکه عشق مهم ترین چیز در جهان است
انصاف نیست این گل پژمرده شودباید در کنار این آواز گل دهد…
گل ها و دل ها چه شبیه اندیک بار که خشکیده شونددیگر به زندگی برنمی گردند
تو گل خشک منیبوی تو سال ها به یادگار مونده برام
غنچه ای را که به پژمرده شدن محکوم استتا شکوفا نشده، بشکن و پرپر گردان
صد گل خشکیده به دیوار ماندوعده ى دیدار به دیدار ماند
زیبایی گل خشکدر این است که هرگز نمی میرد
بر نگه سرد من به گرمی خورشيدمینگرد هر زمان دو چشم سياهت
تشنه اين چشمهام، چه سود، خدا راشبنم جان مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشكيدهای و برق نگاهیاز تو در اين گوشه يادگار ندارم
زان شب غمگين كه از كنار تو رفتميك نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زيبا، بهای هستی من بودگر گل خشكيدهای ز كوی تو بردم
گوشه تنها، چه اشكها كه فشاندموان گل خشكيده را به سينه فشردم
آن گل خشكيده، شرح حال دلم بوداز دل پر درد خويش با تو چه گويم؟
جز به تو، از سوز عشق با كه بنالم؟جز ز تو، درمان درد از كه بجويم؟
من دگر آن نيستم، به خويش مخوانممن گل خشكيدهام، به هيچ نيرزم
عشق فريبم دهد كه مهر ببندممرگ نهيبم زند كه عشق نورزم
پاي اميد دلم اگر چه شكسته استدست تمنای جان هميشه دراز است
تا نفسی میكشم ز سينه پر دردچشم خدا بين من به روي تو باز است
فريدون مشيری
از رفتن تو دوباره افسرده شدم …با زمزمه روی دستها برده شدم
در باغچهای که خاطراتت پوسید …من نیز به خاطر تو پژمرده شدم.
گلت خشکیده توی گلدونمدیگه دوستم نداری اینو میدونممیدونم خاطــره هام، تو رو آزارت میده
عشق گاهی مثل گل های خشک شده استحتی با وجود اینکه گلبرگ ها رادر حال کوچک شدن و تغییر رنگ نگاه می کنینمی توانی برای آن ها کاری انجام دهی
سراپا اگر زرد و پژمردهایم …ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجرهپر از خاطرات ترک خوردهایم!
جز گل خشکیده ای و برق نگاهیاز تو در این گوشه یادگار ندارمزان شب غمگین که از کنار تو رفتم
وقتی عاشق می شویقلبت رو از دست میدیوقتی دلت رو از دست میدیتبدیل به گلی خشک شده میشهکه دیگه هرگز نمی تونه شکوفا بشه
در دلم احساس باران خورده دارم، میخری؟یک گلستان من گلِ پژمرده دارم، میخری؟
در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیقتوی سینه یک دلِ افسرده دارم، میخری؟
آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم استصد شهید نوجوان بر گُرده دارم، میخری؟
نه نگفتم عاشقم ،ای دوست من وابستهاممن هزاران شعر پیکان خورده دارم، میخری؟
کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطراتیک قلم، یک دفتر دل مرده دارم، میخری؟
گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگاریک زمستان بغض سرماخورده دارم، میخری؟
عمر، کوتاه است آری درحد و اندازه نیستمن هزاران حسرت نشمرده دارم، میخری؟
گاهی احساس می کنم مثل یه گل خشک شده اماما بعد از خواب بیدار می شومو می فهمم که بهار استبیایید امید خود را از دست ندهیمو به یاد داشته باشیمکه زندگی هنوز به پایان نرسیده است
گل سرخم چرا پژمرده حالی؟بیا قسمت کنیم دردی که داریکه تو کوچک دلی طاقت نداری
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیرمرگ را همچون شراب کهنه کم کم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگارشادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچههاگلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
من گل خشکیده ای هستم که در کوزه زندگی می کنمقلب تو خانه من استو شاید دیگر هرگز گل ندهماما می خواهم بدانی که من هنوز اینجا با تو هستم
شاخه خشک گلی انگار در کنج اتاقمیبرد ما را به دوران جوانیهای باغ …
میبرد آنجا که لبها معنی لبخند داشتهر زبانی جای جایش حبههای قند داشت
دستها بیمنت و احساس گندم پاک بودریشههای مهربانی واقعاً خاک بود …
شاخه خشک گلی در گوشه سرد اتاقمیبرد ما را به گرمای خوش یک اتفاق
میبرد آنجا که اندیشه گذرگاه تو شدقلب من بازیچه فردا و گهگاه تو شد
خاک از فرط صداقت طعنه بر آیینه زدعشق خورشیدی شد آتش بر هزاران سینه زد
گل های خشکیده ام راهر که شمردفهمید چند بار گفته ای دوستت دارم