انشا

انشا اگر من یک درخت بودم~ 4 انشا جدید کامل برای پایه های مختلف

در این مطلب گلستان فان 4 انشا اگر من یک درخت بودم را به صورت کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای پایه های مختلف گردآوری کرده ایم.

فهرست انشا اگر من یک درخت بودمموضوع انشا اگر من یک درخت بودمانشا با موضوع اگر من یک درخت بودم پایه نهمانشا در مورد اگر من یک درخت بودمانشا درباره اگر من درخت بودمموضوع انشا اگر من یک درخت بودم

طبیعت، یکی از زیباترین عجایب هستی که نشان دهنده هر فصلی باشد، حس درونی خاصی را در انسان به وجود می‌آورد. یکی از زیباترین و متنوع‌ترین اجزای طبیعت، درخت است. درختان فارغ از اینکه میوه‌دار باشند یا تزئینی، نقش مهمی در تولید اکسیژن دارند. در هر کجا که باشند سایه‌ای می شوند در گرما و بزرگترین ناجی از نور خورشید سوزان.

هر قسمت از درخت کاربردی دارد. میوه‌ها برای خوردن، برگها برای مصارف دارویی، چوب که همان تنه و ساقه درخت است، هزاران مورد مصرف در زندگی انسانها دارد. ریشه‌های آنها در صنایع دارویی و صمغ آنها هزاران مصرف در تهیه مواد کاربردی، برای مصارف صنعتی دارند، و چقدر سخاوتمند و بی ادعا هستند. میوه و سایه خود را از هیچ کس دریغ نمی‌کنند، حتی از آنهایی که بهشان آسیب می‌رسانند.

تا به حال شده برای لحظه‌ای خودت را جای یک درخت بگذاری؟!.

من فکر می‌کنم اگر یک درخت بودم چه احساسی داشتم؟!.

از اینکه به هوایی که برای تنفس است اکسیژن بیشتری تزریق می‌کنم و سایه‌ای دارم برای استراحت خستگان از گرما و راه، آن وقت در ازای لطفم، به جای قدر دانی و مراقبت، با چاقو یا هر چیز تیز دیگری که در دست دارند روی تنه و ساقه‌ام خط بکشند و زخمی‌ام کنند…! آن وقت باز هم می‌توانستم این چنین سخاوتمند رفتار کنم؟!.

وقتی به شاخه‌هایم تاب می‌بستند و آویزان می‌شدند و شاخه‌هایم را می‌شکستند، چه می‌کردم، باز هم می‌توانستم با صبر و صلابت سر جایم بایستم؟!.

وقتی روی شاخه‌هایم پر از میوه است و هر کسی به طریقی که می‌تواند برای چیدن میوه‌هایم اقدام می‌کند، بدون اینکه متوجه باشد چه آسیبی به شاخه‌هایم می‌زند، باز هم ساکت و آرام می‌ایستادم؟!.

وقتی برای گرم شدن با قساوت تنه‌ام را تکه تکه می‌کنند باز هم می توانم آرام بایستم؟!.

لحظه‌ای که تبدیل به اجسام دیگری می‌شوم، مثلا می‌‌شوم میز و نیمکت، میز تحریر و… آن وقت کسی که راحت نشسته و شروع به خط کشیدن روی وسایلی که به آنها تبدیل شده‌ام می‌کند، باز هم میتوانم آرام باشم؟!.

وقتی تبدیل به کاغذی می‌شوم برای نوشتن و راحت مچاله و خط خطی می‌شوم، باز هم می‌توانم آرام باشم؟!.

خلاصه برایتان بگویم این چند لحظه کوتاه هم، برایم غیر قابل تصور و وحشتناک بود، اما در عوض باعث شد احساس مسئولیت بیشتری نسبت به طبیعت و درختان پیدا کنم و فهمیدم چه وظیفه خطیری به عنوان یک انسان روی شانه‌های خود دارم.

کلام آخر با درختان مهربان باشیم.

انشا با موضوع اگر من یک درخت بودم پایه نهم

مقدمه: درختی هستم که نصف ریشه ام در خاک است و نیمه دیگرم در معرض دید و لگدمال انسانها قرار دارد. هر عابری که از کنارم می گذرد، لگدی می زند و رد می شود، اما فقط یک بار جوانی را دیدم که با خود زمزمه می کرد کاش من هم می توانستم این همه راحت و بی پروا ریشه هایم هویدا باشد.

بدنه: اگر من یک درخت بودم، هر روزم را با دعای سبز باران برای مردم شروع می کردم تا هم خودم سیراب شوم و هم مردم را از خشکسالی به در آورم. اگر من یک درخت بودم هیچ گاه سایه و میوه ام را به نامردان و بخیلان نمی دادم تا بدانند که هر کس به اندازه مهربانی اش نعمت دریافت می کند.

اگر یک درخت بودم با ارغوان و بید مجنون و هزارن نهال زیبا می نشتم و بزم شعر به راه می انداختم. با انان از ارغوان ابتهاج می گفتم و برایشان شعر زیبای نیما را در وصف انتظار دم غروب می خواندم. اگر درخت بودم زبان باز می کردم و می گفتم که قدر ما را بدانید و از داشته های ما استفاده کنید و برای آیندگان حفظمان کنید.

کاش می توانستم درختی سبز و از نسل بهاران باشم و هر بهار شادی را در میان مردم حس کنم. کاش من درخت بودم و از درخت زیبای الموت و زرآبادش می پرسیدم که چگونه است که هر سال در روز عاشورا از دلش در عزای حسین خون می چکد.

کاش درختی بودم و شرح این ماجرا را می دانستم و یا لااقل در عزایش عزاداری می کردم. اگر یک درخت بودم، فریادمی زدم و می گفتم که این همه کاغذ را در داخل زباله نریزید و برای من و دوستانم مرگ به همراه نیاورید که همانا بدترین کار قطع درخت است.

اگر درخت بودم در میان همه برگ هایم یادداشتی می گذاشتم و می گفتم که عمر همه ما کوتاه است و فرصتی برای غم و غصه خوردن نیست. روزهای سبز زندگی را ارج بگذارید و برای این روزهای خود برنامه مفیدی داشته باشید. کاش می شد که من یک درخت باشم که همانا شاید از انسان ها مفیدتر و با ارزش تر بودم.

نتیجه گیری: روش جانشین سازی می تواند به نوشته های دانش آموزان و نویسندگان جذابیت و روانی بخشد. هر روز خود را در جای کس دیگری قرار دهید و با تمام وجود بنویسید.

انشا در مورد اگر من یک درخت بودم

مقدمه: کاش یک درخت بودم و می توانستم سالهای طولانی زندگی کنم و قرن ها زنده باشم و افراد مختلفی را ببینم و از نزدیک لمس کنم. شاخه های بلندم را به آسمان بفرستم و برای بندگان پیام های خوبی بیاورم. دستانم را به سوی خورشید دراز می کردم و خواسته های خودم را مطرح می کردم.

بدنه: کاش درختی تنومند و قدیمی بودم و تاریخ دوره های مختلف را از نزدیک می دیدم و برای نسل های مختلف شرح می دادم. اگر من یک درخت بودم هر صبح زود با خورشید حرف می زدم و با گیسوانش خودم و برگ هایم را گرم می کردم.

اگر من یک درخت بودم، سعی می کردم بارور شوم و بهترین میوه های خوشمزه را برای خود و اطرافیان به بار بنشانم. اگر من یک درخت میوه دار بودم با کودکان و بزرگان سخن می گفتم که از میوه هایم بخورید ولی شاخ و بالم را نشکنید، من جز خوبی برایتان نکرده ام و باید همیشه در پی این باشم که کودکی از من بالا نرود و شاخه های بی زبانم را زخمی نکند.

کاش یک درخت سرسبز بودم و زمانی که مردم در سایه من می نشستند، حرف می زدم و می گفتم، حالا که از سایه من این همه لذت می برید، درختان زیاد دیگری بکارید و همه مردم را خوشحال کنید. اگر من یک درخت بودم شاخه های خود را به خورشید می رساندم و برای این مردم یخ زده دنیا طلب گرمی و مهر می کردم.

کاش می توانستم یک درخت ارغوان باشم و حرف های سایه شاعر معاصر را درک کنم و با او و خاطراتش هم سخن شوم. کاش می توانستم تک تک برگ هایم را عمر جاوید دهم و برایشان آلبومی از مهر و عشق و دلدادگی بسازم.

نتیجه گیری: سخن گفتن از زبان درختان و گیاهان و اشیا می تواند موجب افزایش قدرت نویسندگی در فرد شده و شیوه نگارشش را ارتقا می دهد. بهتر است هر روز از زبان هر موجود و یا شی که دوست داریم، چند خطی بنویسیم و زیبایی نوشته خود را دو چندان کنیم.

انشا درباره اگر من درخت بودم

اگر من یک درخت بودم دوست داشتم یک درخت میوه باشم درختی پر برگ و پر بار با قامتی کشیده که روی زیبا و تابان خورشید را خوب ببینم و آفتاب پرتوهای طلاییش را روی برگ هایم پهن کند و ریشه هایم چنان در خاک فرو رفته باشند که هیچ باد و طوفانی نتواند آن ها را از زمین جدا کند.

اگر من یک درخت بودم حتما آرزویم این بود که خانه ام کنار جوی آب روانی باشد که صدای شرشر آب موسیقی روح بخش همیشگی روزها و شب هایم باشد و ریشه هایم هر وقت که بخواهند سیراب شوند و در حسرت آب نمانند و هیچ وقت رنگ خشکی به خود نبینند.

شاخه هایم را بی منت در اختیار پرندگان قرار می دادم تا در آن لانه کنند و من شاهد صبور و آرام بال و پر گشودنشان بودم و وقتی آن ها خسته از بال و پر زدن به سویم می آمدند آن ها را با آغوش باز می پذیرفتم و پناه امن خواب شب هایشان می شدم و صبح ها با نغمه خوانی آن ها از خواب بیدار می شدم تا صبحی نو را نظاره گر باشم.

اگر من یک درخت بودم حتما در بهار لباس سبز حریری به تن می کردم که شکوفه های سفید آن از هر طرف آویزان شده باشند و من گاهی آن توپک های سفید جادویی را به دست نسیم بهار می سپردم و باران شکوفه از تنم بر زمین می بارید و زمین سبز را سفید پوش می کرد.

در تابستان میوه هایم را بی دریغ در اختیار همگان قرار می دادم تا از خوردنشان لذت ببرند و آدم ها را که با سبد هایی در دست به سویم می آیند و لبخندشان را که هنگام چیدن میوه ها به رویم می زنند و با دستانی پر از من دور می شوند را تماشا می کردم.

اگر من درخت بودم خودم را سپر آفتاب می کردم تا هر کس که گذرش به اطرافم افتاد در سایه ی شاخسارم رخ از داغی و گرمای تابستان برگیرد و زمانی را بیاساید و خاطره ی خوابی خنک در زیر شاخسارم را هرگز از یاد نبرد.

اگر من یک درخت بودم حتما چیزی که ترس در رگ و ریشه ام می ریخت و وحشت به جانم می انداخت صدای تبر بود مخصوصا وقت هایی که صدای زجر آورش از دور دست ها به گوش می رسید و صدای مرگ را در همه جا طنین انداز می کرد و پس از آن درختی با ضربات تند و تیزش نقش بر زمین می شد و می مرد.

مرگ به دست تبر اتفاقی بود که من در مقابلش بی دفاع بودم و کاری از دستم برنمی آمد و اگر کسی تبر به دست به سراغم می آمد دیگر نه درختی در کار بود، نه برگ و باری به شاخه هایم که آشیانه ای امن برای پرندگان باشد و سایه ی خنکی برای رهگذران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا