کتاب “قدرت شروع” ناقص یکی از برترین کتابها در حوزه روانشناسی و خودشناسی عموم است که میتواند در بسیاری از مشکلات زندگی ما به کمکمان آمده و چیزهای زیادی را یادمان بدهد. اگر این کتاب انگیزشی را نخواندهاید؛ در ادامه متن همراه سایت بزرگ گلستان فان باشید چرا که ما بریده و بخشهای مهم این کتاب را برای شما عزیزان قرار دادهایم.
فهرست موضوعات این مطلب
این کتاب درباره چیست؟بریدههایی از این کتاببخش هایی از این کتاب خواندنی و انگیزشیاین کتاب درباره چیست؟
کتاب قدرت شروع ناقص نوشتهی جیمز کلیر با ترجمهی سیدایوب کوکبی و فرزانه حاجخلیلی در انتشارات میلکان چاپ شده است. این کتاب حاوی جستارهایی دربارهی بهتر انجامدادن کارها است. شما فقط یکبار زندگی میکنید؛ چگونه میخواهید به بهترین شکل از آن استفاده کنید؟ اساتید بهرهوری اغلب پیشنهاد میکنند بهجای کارایی، بر اثربخشی تمرکز کنید. یعنی کار درست را انجام دهید نه کار بیشتر.
جیمز کلیر وبلاگنویسی است که از سال ۲۰۱۲ در وبلاگ شخصیاش در زمینۀ موفقیت و توسعۀ فردی مطالبی نوشته است. او با نوشتن کتاب «عادتهای اتمی» به شهرتی جهانی دست پیدا کرد. این کتاب مدتها در لیست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت و بیش از ۳ میلیون نسخه از آن به صورت قانونی در سطح جهان به دست علاقهمندان به این حوزه رسیده است.
بریدههایی از این کتاب
کتابهای بیشتری بخوانید. کمارزشها را کنار بگذارید و پرارزشها را دو بار بخوانید.
دانش زمانی رشد میکند که نهادینه شده باشد. به بیان دیگر، مهم خواندن کتابهای بیشتر نیست، بهرهبرداری بیشتر از آنهاست.
بهمحض تمامشدن هر کتاب، خودم را با نوشتن خلاصهای از آن در سه جمله به چالش میکشم. البته این محدودیت صرفاً بازی است، ولی بهدنبال آن مجبور میشوم به مفاهیم واقعاً مهم کتاب فکر کنم. سؤالاتی که هنگام تهیهٔ خلاصه از خودم میپرسم: – لُبّ کلام چیست؟ – اگر قرار باشد موضوعی از این کتاب را برای بهکارگیری در زندگیام انتخاب کنم، کدام است؟ – چگونه این کتاب را برای دوستم توصیف میکنم؟ دریافتهام که، در بسیاری از موارد، خواندن یادداشتها و همین خلاصهٔ یک پاراگرافی به اندازهٔ خواندن مجدد کتاب به من اطلاعات میدهد.
«شما هیچگاه نمیتوانید فقط یک رفتار خود را عوض کنید. رفتارهای ما درهمتنیدهاند، بنابراین با تغییر یک رفتار سایر رفتارها نیز تغییر میکنند.»
کتابهای خوب را دو بار بخوانید. کارل پوپر، فیلسوف، فایدهٔ این کار را بهخوبی شرح داده است: «چیزی که ارزش خواندن دارد نهتنها برای دو بار خواندن، بلکه برای بارها و بارها خواندن هم ارزش دارد. یک کتاب ارزشمند هر بار نکتهٔ جدیدی به شما میآموزد، حتی اگر بارها آن را خوانده باشید.»
زیاد کتابخواندن منافع بیشماری دارد، اما از دید من شاید مهمترین فایدهاش این باشد که خواندن یک کتاب خوب میتواند راهی جدید برای تفسیر تجربیات گذشته در اختیار شما قرار دهد. هر گاه مطلب جدیدی یاد میگیرید، مغزتان مثل نرمافزار همهٔ دادههای قدیمی را بر مبنای اطلاعات جدید بهروزرسانی میکند. شما میتوانید از لحظات پیشین زندگی خود درسهای جدیدی بگیرید.
من همیشه به این حرف توماس آکویناس فکر میکنم: «برحذر باش از انسانی که فقط به یک کتاب پایبند است.»
برای رسیدن به نتایج خیرهکننده در سلامتی، کار و زندگیتان، تلاش زیاد نیاز نیست، کافی است پیوسته و مستمر حرکت کنید.
هر چیزی را که بلدید به دیگران آموزش دهید. دانشی که فقط در ذهن است بر باد است. پیش از مرگتان درسهای عالی نهفته در سینهتان را برملا کنید..
اثر دومینو در عادات منفی هم کارکرد مشابهی دارد. احتمالاً متوجه شدهاید که عادتِ چککردن گوشی عادتِ کلیککردن روی اعلانهای شبکههای اجتماعی را در پی دارد و این عادت به نوبهٔ خود به عادتِ بیفکر بررسیکردن شبکههای اجتماعی میانجامد که باعث میشود ناگهان بیست دقیقه از وقتتان صرف همین چیزهای الکی شود. به گفتهٔ پروفسور بی جی فوگ از دانشگاه استنفورد، «شما هیچگاه نمیتوانید فقط یک رفتار خود را عوض کنید. رفتارهای ما درهمتنیدهاند، بنابراین با تغییر یک رفتار سایر رفتارها نیز تغییر میکنند.»
«سرتان شلوغ است! وقت نمیکنید وبلاگ بنویسید؟ ضرباتی را که بر صفحهکلید میکوبید بشمارید». آدل گفت: «وقتی مردم میگویند وقت ندارند وبلاگ بنویسند، از آنها میخواهم تعداد ضرباتی را که به کیبورد میزنند، بشمارند. چه تعداد از آنها برای پاسخدادن به ایمیلها خرج میشود؟ خیلی! چند نفر آن ایمیلها را دریافت میکنند؟ کمی! چند نفر حالا یا بعداً میتوانند از این پیامها بهره ببرند؟ خیلی!… وقتی پاسخ شما به یک ایمیل در قالب یک پستِ وبلاگی به بیش از چند نفر فایده میرساند، چرا به جای ایمیل، وبلاگ ننویسید؟ چرا ضربات صفحهکلیدتان را حیف و میل کنید؟ چرا با هر ضربه بیشترین ارزش افزوده را ایجاد نکنید؟»
درواقع، بسیاری از چیزها راز و رمزی ندارند. میخواهید نویسندهٔ بهتری باشید؟ بیشتر بنویسید. میخواهید قویتر باشید؟ بیشتر وزنه بزنید. میخواهید زبان جدیدی بیاموزید؟ به آن زبان بیشتر صحبت کنید. با کارکردن در هر زمینهای به مهارتی چشمگیر دست مییابید. به زمان بیشتر، پول بیشتر یا راهبردهای بهتر نیاز ندارید. فقط باید کار را انجام دهید.
افسانهٔ چندوظیفگی بله، ما میتوانیم در آنِ واحد دو کار متفاوت انجام دهیم، مثلاً تماشای تلویزیون حین آشپزی یا پاسخدادن به ایمیل هنگام مکالمهٔ تلفنی، ولی نمیتوانیم همزمان روی دو فعالیت تمرکز کنیم. چندوظیفگی مغز شما را وادار میکند خیلی سریع از فعالیتی به فعالیت دیگر بپرد. اگر مغز بدون ازهمگسیختگی و شاخهبهشاخهپریدن میتوانست از کاری به کار دیگر منتقل شود مشکلی نبود، ولی مشکل اینجا است که نمیتواند. چندوظیفگی باعث میشود هر بار که از شاخهای به شاخهٔ دیگر میپرید، تاوان فکریِ آن را بدهید. در روانشناسی به این غرامت ذهنی هزینهٔ سوئیچینگ گفته میشود.
شما هرگز کتابی را دو بار به یک شکل نمیخوانید، همچنان که چارلز چو گفته است: «من هر وقت به خانه برمیگردم، دوباره همان چند کتاب همیشگیام را میخوانم. مهم نیست چند بار به خانه برگردم، آنها همیشه حرفی دارند.»
نقاط قوت قانون بیستهشتاد قانون بیستهشتاد در زندگی شخصی و کاری کمک میکند «اندکهای حیاتی و بسیارهای غیرضروری» را از هم تفکیک کنید. مثلاً صاحبان کسبوکار ممکن است پی برده باشند که بخش عمدهٔ درآمدشان از تعداد انگشتشماری از مشتریان مهم به دست آمده است. اینجا قانون بیستهشتاد پیشنهاد میکند که بهترین اقدام تمرکز بر سرویسدهی به همین تعداد اندک از مشتریان، یافتن مشابه آنها و توقف خدمترسانی به بقیهٔ مشتریان یا حذف تدریجی بقیهٔ مشتریان کمسودده است.
باید به هر چیزی که شما را به هدفتان نمیرساند نه بگویید. باید به حواسپرتیها نه بگویید. به باور یکی از خوانندههایم: «اگر تعریفتان را از نحوهٔ بهکاربردن نه وسیع کنید، درمییایبد که نهگفتن تنها ترفند بهرهوری است زیرا نهایتاً به هر عامل مزاحم نه میگویید که بهرهوری داشته باشید.»
دشمن پیشرفت نه شکست است، نه موفقیت. دشمن پیشرفت بیحوصلگی، خستگی و نداشتن تمرکز است. دشمن پیشرفت تعهدنداشتن به روند است زیرا روند همهچیز است.
اگر دارم به یک مسئلهٔ کاری میپردازم، به جای اینکه فقط بپرسم «این روش میتونه پولساز باشه؟»، میتوانم بپرسم «آیا این روش با ارزشهام مطابقت داره؟» و بعد بپرسم «آیا این روش میتونه پول ساز باشه؟» اگر جوابم به هر کدام منفی باشد، به دنبال گزینهٔ دیگری میگردم.
به تجربه به من ثابت شده است که وقتی میخواهم کاری انجام دهم، بهترین نتیجه زمانی حاصل میشود که اولویتهایم را براساس اهمیت واقعیشان مرتب کنم و مهمترین کار را پیش از هر کار دیگری انجام دهم. به اعتقاد من، این بهترین راهبردی است که میتوانید برای انجام کارها برگزینید، زیرا به واسطهٔ آن مجبور میشوید انرژیتان را برای ارزشمندترین فعالیت صرف کنید.
۱. در پایان هر روزِ کاری شِش فعالیت مهمِ فردا را یادداشت کنید. بیشتر از شش تا ننویسید. آن شش کار را بر حسب اولویت واقعیشان مرتب کنید. ۲. با آمدن فردا، بر اولین فعالیت لیست تمرکز کنید. آنقدر کار کنید که این فعالیت تمام شود. تا این فعالیت را تمام نکردهاید، فعالیت بعدی را شروع نکنید. ۳. همین روال را برای بقیهٔ فعالیتها تکرار کنید. در پایان روز، فعالیتهای ناتمام را به لیست جدیدِ روز بعد منتقل کنید. ۴. این فرایند را در هر روزِ کاری تکرار کنید.
خطرناکترین عوامل حواسپرتی آنهایی هستند که شما عاشقشان هستید، ولی آنها عاشقتان نیستند
کتابخواندن کار پرزحمتی است و بیشتر اوقات مردم فقط یک کتاب یا مقاله را مبنایی برای کلِ یک نظام اعتقادی قرار میدهند. شایعتر از آن، مبناقراردادنِ تجربهٔ شخصی است که غلبه بر آن هم دشوارتر است. همچنان که مورگان هاوسل اشاره میکند: «شما فکر میکنید تجربیات شخصیتان هشتاددرصد اتفاقات دنیاست، درحالیکه شاید آنها فقط ۰.۰۰۰۰۰۰۰۱ درصد اتفاقات دنیا باشند. باورهای ما خواهناخواه از تجریبات شخصی ما متأثرند.»
اگر مهمترین کارتان را ابتدای روز انجام دهید، همیشه مطمئنید کار مهمی انجام دادهاید
وقتی امروز ایمیلی ارسال میکنید، خودتان را متعهد کردهاید که روزی پاسخ آن را بخوانید یا به آن پاسخ دهید. با ارسال هر ایمیل، بدهی کوچکی برای شما نوشته میشود که در آینده باید غرامتش را بپردازید.
همین که فکر کنید باید «بیشتر یاد بگیرید» یا «قبل از شروع همه چیز را ردیف کنید» اغلب ممکن است مانع بزرگی شود و شما را از انجام کارهای واقعاً مهم بازدارد. – ممکن است از بازی گُلفتان راضی نباشید و دلیلش را گردن باشگاهی بیندازید که در آن تمرین میکنید، ولی حقیقت این است که شما فقط به دو سال تمرین نیاز دارید.
«کتاب خوب در دومین دورِ مطالعه بهتر میشود، کتاب عالی در سومین دور. کتابی که ارزش دوباره خواندن ندارد ارزش خواندن ندارد.»
«متخصص کسی است که همهجور اشتباهی در حوزههای کوچک مرتکب شده.»
اولین ساعتِ روز اولین ساعت روز را چگونه سپری میکنید؟ در این ساعت بیشترِ مردم به لباسپوشیدن، آمادهشدن و هولهولکی بیرونرفتن مشغولاند. چه میشود اگر این ساعت را صرف خودسازیتان کنید؟ چه اشکالی دارد روزی یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و روی خودتان کار کنید؟ دوست ندارید در محل کارتان یا در روابط شخصیتان یا کلاً در جایگاه یک انسان، بهتر از دیروزتان باشید؟ در واقع، این چیزی است که این راهبرد مطالعه از شما میخواهد. قبل از آغاز روزی پرهیاهو، کمی روی خودتان سرمایهگذاری کنید. پیش از آنکه زندگیتان تندبادی از فعالیتها شود، کتابی بخوانید که از شما آدم بهتری بسازد. این عادت نیز ـ همانند بسیاری از عادتهای سودمندِ زندگی ـ ضروری به نظر نمیرسد، ولی مهم است. این همهٔ چیزی است که به آن نیاز دارید؛ روزی بیست صفحه کتاب. از مطالعه لذت ببرید.
«وقتی توییت کسی را که از دستش عصبانی هستید بازنشر یا نقل میکنید، به او کمک میکنید. با این کار، مزخرفِ او را منتشر میکنید. فقط با سکوت میتوانید ایدههای غلط را به جهنم بفرستید. خود را ملزم کنید که این کار را انجام دهید.»
چندوظیفگی باعث میشود هر بار که از شاخهای به شاخهٔ دیگر میپرید، تاوان فکریِ آن را بدهید. در روانشناسی به این غرامت ذهنی هزینهٔ سوئیچینگ گفته میشود. هزینهٔ سوئیچینگ وقفهای در عملکرد مغز است که آن را هنگام معطوفکردن توجه از یک فعالیت به فعالیت دیگر تجربه میکنیم.
اگر زندگی خود را یک کارت بیستشکافی بدانید که هر شکاف یک دورهٔ یکساله یا دوساله از کار متمرکز را نشان میدهد، خواهید دید که چطور میتوانید صرفاً با تمرکز روی چند کار، از زمانی که صرف میکنید به بهترین شکل استفاده کنید.
اگر فکر میکنید نمیتوانید چکیدهٔ کتاب را در سه جمله جمع کنید، از تکنیک فاینمن استفاده کنید. تکنیک فاینمن راهبردی برای یادداشتبرداری است و بعد از اینکه ریچارد فاینمن جایزهٔ نوبل فیزیک را دریافت کرد، این نام را گرفت. تکنیک بسیار سادهای است. نام کتاب را بالای یک برگهٔ کاغذ مینویسید و پایینش توصیف کتاب را برای فردی که اصلاً اسم آن کتاب را نشنیده است. اگر در انجام این کار خود را در تنگنا دیدید یا متوجه شدید در فهم کتاب مشکل دارید، به یادداشتهایتان مراجعه کنید یا برگردید و محتوای کتاب را از نو بررسی کنید. آنقدر به نوشتن ادامه دهید که بالأخره از توضیحتان و ارتباط آن با مفهوم اصلی کتاب اطمینان حاصل کنید.
احتمالاً متوجه شدهاید که عادتِ چککردن گوشی عادتِ کلیککردن روی اعلانهای شبکههای اجتماعی را در پی دارد و این عادت به نوبهٔ خود به عادتِ بیفکر بررسیکردن شبکههای اجتماعی میانجامد که باعث میشود ناگهان بیست دقیقه از وقتتان صرف همین چیزهای الکی شود.
«نه» نوعی اعتبار زمانی است. با نهگفتن این امکان را برای خود حفظ میکنید که زمانتان را در آینده هر طور که میخواهید بگذرانید. «بله» نوعی بدهی زمانی است؛ باید تعهدتان را در برههای ایفا کنید. «نه» تصمیم است. «بله» مسئولیت است.
چند سال قبل که دربارهٔ برنامهنویسی مطالعه میکردم، به نقلقول جالبی برخوردم: «سریعترین کد کدی است که وجود ندارد.» ـ کولین هنی به عبارت دیگر، سریعترین راه برای انجامدادن کاری – خواه کامپیوتر بخواهد یک خط کد را بخواند، خواه انجامدادن یک فعالیت و تیکزدن آن در لیست فعالیتها – این است که کلاً آن فعالیت حذف شود. به بیان دیگر، سریعترین راه برای انجامدادن یک فعالیت آن است که آن را انجام ندهید. این مجوزی برای تنبلی نیست، بلکه پیشنهادی است برای گرفتن تصمیمهای سخت. باید تا جایی که میتوانید فعالیتهای نامرتبط با مأموریتها، ارزشها و اهداف خود را حذف کنید.
راهبرد آیزنهاور بهسادگی فعالیتهای ما را ساماندهی میکند. طبق این ماتریس، فعالیتها به چهار دسته تقسیم میشوند: ۱. فوری و مهم (فعالیتهایی که بلافاصله انجام میدهید) ۲. غیرفوری و مهم (فعالیتهایی که برای انجامشان در آینده برنامهریزی میکنید) ۳. فوری و غیرمهم (فعالیتهایی که به دیگران واگذار میکنید) ۴. نه فوری و نه مهم (فعالیتهایی که حذفشان میکنید)
همین الآن کلی مقالهٔ عالی در اینترنت وجود دارد، ولی عموماً کتابهای خوب باکیفیتترند. کتابها معمولاً نگارش بهتری دارند (بهدلیل ویرایش سختگیرانهترشان) و حاوی اطلاعات باکیفیتتری هستند (بهدلیل بیشتر صحتسنجیکردن حقایق و پشتوانهٔ پژوهشی وسیعترشان). از منظر یادگیری، فکر میکنم با مطالعهٔ کتاب بهتر از زمانم استفاده میکنم تا با مطالعهٔ برخط.
هر کتاب ماندگار باید پر از ایدههایی باشد که آزمون زمان را با موفقیت پشت سر میگذارد. درعینحال، اخبار پر از اطلاعات فرّار است. توجهکردن به رسانهها را توجیه میکنیم زیرا فکر میکنیم ما را مطلع میکنند، اما مطلعشدن بیفایده است، اگر بیشتر اطلاعات تا روز بعد اهمیتشان را از دست بدهند.
تصمیمهایی از این قبیل که برای سر کار چه بپوشم؟ صبحانه چه بخورم؟ قبل از کار به خشکشویی بروم یا بعد از کار؟ و…. شب قبل، در سه دقیقه یا کمتر، میتوان دربارهٔ موارد بالا تصمیم گرفت که در این صورت روز بعد نیازی نیست قدرت ارادهتان را صرف چنین تصمیمهایی کنید.
آنتونی ترولوپ لازم نبود سه ماه برای تمامشدن کتاب یا سه روز برای تمامشدن یک فصل از آن صبر کند تا بتواند حس شیرین موفقیت را بچشد. او میتوانست هر پانزده دقیقه میزان پیشرفتش را اندازه بگیرد. اگر در این پانزده دقیقه دویستوپنجاه کلمه مینوشت، آن را بهمنزلهٔ فعالیتی خاتمهیافته در ذهنش تیک میزد
۱. در پایان هر روزِ کاری شِش فعالیت مهمِ فردا را یادداشت کنید. بیشتر از شش تا ننویسید. آن شش کار را بر حسب اولویت واقعیشان مرتب کنید. ۲. با آمدن فردا، بر اولین فعالیت لیست تمرکز کنید. آنقدر کار کنید که این فعالیت تمام شود. تا این فعالیت را تمام نکردهاید، فعالیت بعدی را شروع نکنید. ۳. همین روال را برای بقیهٔ فعالیتها تکرار کنید. در پایان روز، فعالیتهای ناتمام را به لیست جدیدِ روز بعد منتقل کنید. ۴. این فرایند را در هر روزِ کاری تکرار کنید.
آغازکردن پیش از احساس آمادگی از عادتهای افراد موفق است. بیشتر اوقات توانایی شروعکردن و متعهدبودن به انجام یک فعالیت همهٔ چیزی است که برای بهبود تمرکزتان نیاز دارید. مشکل بیشتر مردم تمرکز نیست، تصمیمگیری است.
«مطالعه گذشته را تغییر میدهد.»
اگر از اشتباهتان زودتر درس بگیرید، زودتر میتوانید چیز درست را کشف کنید. مثلاً دربارهٔ مواردی مانند روابط یا کارآفرینی قبل از اینکه احساس آمادگی کنید باید شروع کنید زیرا محال است کسی واقعاً برای این شرایط آماده باشد. بهترین راه یادگیری شروع تمرین است.
برای داشتن زندگی سالم و دستیابی به بهرهوری زیاد، همهٔ تمرکزم را روی این سه ترفند مدیریت زمان گذاشتهام: ۱. کارهای نصفونیمه را حذف و عمیقتر تمرکز کن. ۲. مهمترین کار را قبل از همه انجام بده. ۳. به برنامه بچسب و بیتوجه به دستاوردها، عادتهایت را بساز.
کارایی دربارهٔ کارِ بیشتر انجامدادن است، اثربخشی دربارهٔ کارِ درست انجامدادن.
«یگانه و مهمترین تغییری که میتوانید در عادات کاری خود ایجاد کنید، این است که ابتدا کار خلاقانه را انجام دهید و سپس کار منفعلانه. یعنی با کنارگذاشتن گوشی و ایمیل، بخش عمدهٔ وقت گلستان فانٔ خود را به اولویتهای اصلی اختصاص دهید.»
قوانین بهرهوری نیوتن با بصیرت حاصل از قوانین نیوتن، هرچه برای بهرهوری بیشتر لازم دارید میدانید: ۱. اجسامِ درحال حرکت تمایل دارند به حرکت خود ادامه دهند. راهی پیدا کنید که در کمتر از دو دقیقه گام اول یک فعالیت را بردارید. ۲. علاوه بر حجم کار، مهم است برای کارهای درست انرژی صرف کنید. نیروی محدودی در اختیار دارید، بنابراین توجه کنید که این نیرو را برای چه کاری صرف میکنید. ۳. بهرهوری شما حاصل توازن میان نیروهای مخالف است. برای بهرهوری بیشتر، یا باید با موانع بجنگید یا نیروهای مخالف را حذف کنید. به نظر میرسد گزینهٔ دوم استرس کمتری دارد.
اگر هرگز به ارزشهایتان فکر نکنید، بیشتر احتمال دارد که تصمیمهایتان براساس اطلاعاتی باشد که در لحظه پیشرویتان قرار میگیرد. عاقبت این روند ممکن است پشیمانی باشد.
۱. انرژیتان را مدیریت کنید نه زمانتان. کمی که فکر کنید، متوجه میشوید بعضی از کارها را در زمانهای خاصی بهتر میتوانید انجام دهید. مثلاً انرژی خلاقانهٔ من صبحها بسیار بیشتر است، بنابراین این وقت از روز را برای نوشتن انتخاب میکنم.
تا الآن شده است فعالیتی را انجام دهید که لازم بوده حتماً آن را به پایان برسانید؟ چه شد؟ بالأخره تا آخر آن را انجام دادید؟ شاید هم به روز دیگری موکولش کردید. همین که خودتان را مجاب کنید آن کار را انجام دهید یقیناً تا آخر انجامش میدهید. به عبارتی، برای پیشرفت سلامتی، کار و زندگیتان نیاز نیست یاد بگیرید چطور بهتر تمرکز کنید، باید یاد بگیرید چطور فعالیت مشخصی را انتخاب کنید و به انجام آن پایبند بمانید.
کتابهای الکترونیکی: قسمتهای مهم کتاب را در کیندل هایلایت میکنم و با برنامهٔ کلیپینگز همهٔ هایلایتها را مستقیماً به اورنوت میفرستم. سپس پیش از ارسال این هایلاتها به قسمت خلاصهٔ کتابها در سایتم، مختصری دربارهٔ آن مینویسم و کمی اطلاعات تکمیلی به آن اضافه میکنم.
تحلیلگر مالی، بیان مشابهی دارد: «دریافتهام بهترین روشی که میتوانم بفهمم از یک کتاب چه چیزی آموختهام این است که دربارهاش چیزی بنویسم.»
متقاعدکردن کسی برای تغییردادن نظرش در واقع یعنی اینکه او را متقاعد کنیم قبیلهاش را تغییر دهد. اگر باورهایش را رها کند، با این خطر مواجه میشود که پیوندهای اجتماعیاش را از دست بدهد. نمیتوانید انتظار داشته باشید کسی نظرش را تغییر دهد، اگر جامعهاش را هم از او بگیرید. باید به او جایی بدهید که برود. هیچکس نمیخواهد جهانبینیاش زیرورو شود، اگر نتیجهاش تنهایی باشد.
هاروکی موراکامی، نویسندهٔ باهوش ژاپنی، روزی نوشت: «همیشه به یاد داشته باشید برای بحثکردن و برندهشدن باید حقیقتِ فردی را که با او بحث میکنید درهم بشکنید. برای خود شما همدردناک است که حقیقتتان را از دست بدهید، پس مهربان باشید، حتی اگر حق با شما است.»
خلاصهٔ کوتاهی بنویسید بهمحض تمامشدن هر کتاب، خودم را با نوشتن خلاصهای از آن در سه جمله به چالش میکشم. البته این محدودیت صرفاً بازی است، ولی بهدنبال آن مجبور میشوم به مفاهیم واقعاً مهم کتاب فکر کنم. سؤالاتی که هنگام تهیهٔ خلاصه از خودم میپرسم: – لُبّ کلام چیست؟ – اگر قرار باشد موضوعی از این کتاب را برای بهکارگیری در زندگیام انتخاب کنم، کدام است؟ – چگونه این کتاب را برای دوستم توصیف میکنم؟
آغازکردن پیش از احساس آمادگی از عادتهای افراد موفق است. بیشتر اوقات توانایی شروعکردن و متعهدبودن به انجام یک فعالیت همهٔ چیزی است که برای بهبود تمرکزتان نیاز دارید. مشکل بیشتر مردم تمرکز نیست، تصمیمگیری است.
بحثکردن مانند حملهٔ کامل و رودررو به هویت فرد مقابل است، اما کتابخواندن مثل این است که بذر ایدهای را آرام در ذهن او بکارید و اجازه دهید خودش رشد کند. وقتی کسی دارد بر باور قبلیاش غلبه میکند، در مغزش نزاعهای بسیاری در جریان است، لازم نیست با شما هم بجنگد.
«نشستن دور میز با جمعی از غریبهها مزایای عجیب و بینظیری دارد؛ از این طریق کمتر از آنها متنفر میشویم و میتوانیم عذرشان را بپذیریم. انتزاعیبودن مسائل باعث تقویت تعصب و نزاع قومی میشود، اما غذاخوردن به نوعی نزدیکی نیاز دارد. دادن ظروف به یکدیگر، بازکردن دستمال سفره با هم یا درخواست از یک غریبه برای دستبهدستکردن نمک مانع میشود به این باور بچسبیم که غیرخودیهایی با لباسهای عجیب و لهجهٔ متفاوت سزاوار ایناند که به خانه فرستاده شوند یا به آنها حمله شود.
دانش زمانی رشد میکند که نهادینه شده باشد. به بیان دیگر، مهم خواندن کتابهای بیشتر نیست، بهرهبرداری بیشتر از آنهاست. البته مطالعه فقط برای کسب دانش نیست، برای سرگرمی و لذت هم هست و اتفاقاً روش خوبی برای پرکردن اوقات فراغت است. ولی موضوع این مقاله مطالعه با هدف یادگیری است.
باید به هر چیزی که شما را به هدفتان نمیرساند نه بگویید. باید به حواسپرتیها نه بگویید. به باور یکی از خوانندههایم: «اگر تعریفتان را از نحوهٔ بهکاربردن نه وسیع کنید، درمییایبد که نهگفتن تنها ترفند بهرهوری است زیرا نهایتاً به هر عامل مزاحم نه میگویید که بهرهوری داشته باشید.» هیچکس بهخوبی استیو جابز این ایده را مجسم نکرده است. او گفت: «مردم فکر میکنن تمرکز یعنی به چیزی که باید روی اون تمرکز کنید، بله بگید. ولی اصلاً به این معنا نیست، بلکه یعنی به صدها ایدهٔ خوب دیگه که وجود داره نه بگید. باید با دقت انتخاب کنید.»
«نه مایک، اشتباه میکنی. هر چیزی که دورشو خط نکشیدی، یعنی اصلاً نباید سراغش بری. مهم نیست چیان. اونا تا زمانی که پنج هدف اصلی به سرانجام نرسن، توی محدودهٔ توجهت قرار نمیگیرن.
انرژیتان را مدیریت کنید، نه زمانتان. پی بردهام خلاقیت من صبحها گُل میکند. یعنی درست زمانی که سرحال هستم بهترین نوشتههایم را مینویسم و دربارهٔ بهترین راهبرد برای کسبوکارم تصمیم میگیرم. من فعالیتهایی را که به خلاقیت نیاز دارند صبح انجام میدهم و سایر فعالیتهای تجاری مانند مصاحبهها، پاسخدادن به ایمیلها، تماسهای تلفنی، چتِ اسکایپ، تحلیل دادهها و حسابوکتابها را به بعدازظهر موکول میکنم. تقریباً همهٔ راهبردهای بهرهوری دربارهٔ مدیریت بهتر زمان وسواس دارند، ولی وقتی حوصلهٔ کاری وجود ندارد، زمان به چه دردی میخورد؟
تا قبل از مرگتان چند ضربهٔ صفحهکلید در اختیار دارید؟ پاسخ مقدار اندکی است. ممکن است با خودتان بگویید آنقدرها هم کم نیست، ولی حقیقت این است که این عدد آهستهآهسته کم میشود. بهندرت این موضوع را در لحظه احساس میکنید، ولی در آنچه مینویسید یا انجام میدهید ضرورتی پنهان هست.
فکر کنید که میخواهید ده سال آیندهٔ زندگیتان را برای انجام کاری وقف کنید. بیشتر اوقات، این کار پاسخدادن به فعالیتهای فوری است، نه مهم. بیشتر اوقات، نیاز به پولدرآوردن (فوری) بر اشتیاق ما به ساختن چیزی که به آن افتخار میکنیم (مهم) پیروز میشود. بیشتر اوقات، تمایل به یافتن راهی برای نُه کیلو کاهش وزن در شش هفته (فوری) بر اینکه آدمی شویم که ورزش جزء جداییناپذیر زندگی اوست (مهم) چیره میشود. بیشتر اوقات، میل به دیدهشدن (فوری) بر این پندار که میشود در حال زندگی کرد و از آن رضایت داشت (مهم) غلبه میکند.
بخش هایی از این کتاب خواندنی و انگیزشی
بهرهوری یعنی کارهای مهم را مستمر انجام دهیم. مهم نیست روی چه چیزی کار میکنید، چیزهای واقعاً مهم تعدادشان کم است. بهرهوربودن این نیست که همهجور کار را با حداکثر سرعت انجام دهید، بلکه این است که تعداد مشخصی کار مهم را مستمر و با سرعت متوسط انجام دهید
معنا در زندگی یعنی به گوشهای از این عالم ارزشی اضافه کنی. هرچه بیشتر به زندگی افراد ارزشساز، اسطورهها و بزرگان نگاه میکنم، بیشتر به این حقیقت پی میبرم که همهٔ آنها در یک خصوصیت مشترکاند؛ آنهایی که ارزش بیشتری به این دنیا اضافه میکنند همانها هستند که به «نهگفتن» تمایلی حیرتانگیز دارند؛ نهگفتن به هر چیزی که آنها را از تنها اولویت زندگیشان بازمیدارد.
میشود گفت این قضیه در مورد زندگیمان نیز صدق میکند. زندگی هرسنشده ممکن است کلافی پیچیده از ایدهها، کارها و پروژههایی شود که بر سر زمان و منابع محدودتان با هم رقابت میکنند تا سهمی را از آن خود کنند. اگر بعضی از شاخهها را از زندگیتان هرس نکنید، شاخههای مهم هرگز رشد نخواهند کرد.
هر دفعه که به ایدهای غلط حمله میکنید، هیولایی را که سعی دارید نابود کنید تغذیه میکنید. همانطور که یک کارمند توییتر نوشت: «وقتی توییت کسی را که از دستش عصبانی هستید بازنشر یا نقل میکنید، به او کمک میکنید. با این کار، مزخرفِ او را منتشر میکنید. فقط با سکوت میتوانید ایدههای غلط را به جهنم بفرستید. خود را ملزم کنید که این کار را انجام دهید.» اگر به جای نابودکردن ایدههای بد وقتتان را برای دفاع از ایدههای خوب صرف کنید، از وقتتان بهتر استفاده میکنید. وقتتان را با توضیحدادن بدیِ ایدههای بد هدر ندهید. با این کار دارید شعلهٔ جهل و حماقت را روشن نگه میدارید.
درواقع، بسیاری از چیزها راز و رمزی ندارند. میخواهید نویسندهٔ بهتری باشید؟ بیشتر بنویسید. میخواهید قویتر باشید؟ بیشتر وزنه بزنید. میخواهید زبان جدیدی بیاموزید؟ به آن زبان بیشتر صحبت کنید. با کارکردن در هر زمینهای به مهارتی چشمگیر دست مییابید. به زمان بیشتر، پول بیشتر یا راهبردهای بهتر نیاز ندارید. فقط باید کار را انجام دهید.
احتمال موفقیتتان زمانی بیشتر میشود که مجبور شوید کل توان و توجهتان را به کارهای کمتری اختصاص دهید. اگر میخواهید بر مهارتی مسلط شوید، واقعاً مسلط شوید. باید در مورد وقتتان گزیده عمل کنید. باید بیرحمانه ایدههای خوب را دور بریزید تا برای ایدههای بزرگ جا باز کنید. باید روی چند وظیفهٔ ضروری تمرکز کنید و عوامل مزاحم را نادیده بگیرید. باید خودتان را متعهد کنید که ده سال در سکوت کار کنید.
زندگی هرسنشده ممکن است کلافی پیچیده از ایدهها، کارها و پروژههایی شود که بر سر زمان و منابع محدودتان با هم رقابت میکنند تا سهمی را از آن خود کنند. اگر بعضی از شاخهها را از زندگیتان هرس نکنید، شاخههای مهم هرگز رشد نخواهند کرد.
اغلب مردم بیشترِ وقت خود را برای برنامهٔ کاری دیگران صرف میکنند. فکر میکنم این موضوع از تجربیات اجتماعی ما برآمده است. در مدرسه به ما تکلیف میدهند و تاریخ امتحان را اعلام میکنند. در محل کار سررسیدی برای انجامدادن وظایف تعیین میکنند و باید انتظارات کارفرما را برآورده کنیم. در خانه باید کارهای منزل را انجام دهیم و حواسمان به بچهها و شریک زندگیمان باشد. بعد از چند دهه زندگی به این سبک، ناخودآگاه وقت خود را صرف پاسخدادن به محرکهایی میکنیم که زندگیمان را محاصره کردهاند. ما یاد گرفتهایم در پاسخ به انتظارات، درخواستها و نیازهای دیگران اقدامی انجام دهیم. بنابراین، عجیب نیست که در ابتدای روز ایمیل، موبایل و دستورالعملهای دیگران را بازبینی کنید.
برای اینکه کاری را پشت گوش نیندازید، راهی پیدا کنید که آن را در کمتر از دو دقیقه شروع کنید. دقت کنید که نیازی نیست فعالیت مدنظر را به اتمام برسانید. د واقع، اصلاً نیازی نیست کار اصلی را انجام دهید. به لطف قانون اول نیوتن، همین که یک فعالیت کوچک دو دقیقهای را در ارتباط با آن کار آغاز کنید، ادامهٔ راه آسان میشود. چند مثال: – شاید الآن حس دویدن نداشته باشید، ولی اگر کفشهای ورزشیتان را بپوشید و بطری آب را پر کنید، شاید پشتبند همین فعالیت کوچک درِ خانه را باز کنید و ناگهان برای دویدن بیرون بروید.
طبق تجربهٔ من، مؤثرترین و عملیترین روشهای مدیریت زمان سادهاند. برای داشتن زندگی سالم و دستیابی به بهرهوری زیاد، همهٔ تمرکزم را روی این سه ترفند مدیریت زمان گذاشتهام: ۱. کارهای نصفونیمه را حذف و عمیقتر تمرکز کن. ۲. مهمترین کار را قبل از همه انجام بده. ۳. به برنامه بچسب و بیتوجه به دستاوردها، عادتهایت را بساز.
هیچ چیز بدی دربارهٔ فعالیتهای گلستان فان، انجام مسئولیتهای خانوادگی یا رسیدگی به کارهای اضطراری گاهوبیگاهِ زندگی هم وجود ندارد. موضوع این است که وقتی میخواهید کاری را با بیشترین ظرفیت و به بهترین نحو انجام دهید، باید آگاهانه و حسابشده برخی از کارهای اضطراری را، که میتوانید به تعویق بیندازید، برای لحظاتی کنار بگذارید. وقتی مدام با آشفتگیهای ذهنیتان درگیر هستید، چطور میخواهید خلاق باشید؟
من با مطالعهٔ عادات گلستان فانٔ صدها نویسنده، هنرمند و موزیسین در کتاب آداب گلستان فانٔ میسن کَری به وجود یک گرایش مهم پِی بردم؛ اینکه هیچ گرایشی وجود ندارد! موفقیت فقط از یک راه حاصل نمیشود؛ به همان اندازه که آدمهای سحرخیز کارهای بزرگ انجام دادهاند، شببیدارها نیز انجام دادهاند. برنامهٔ گلستان فانٔ شخصیتهای موفق اهمیت چندانی ندارد. همهٔ آنها پذیرفتهاند که زمان مخصوصی از روز را برای برنامهٔ کاری خود بگذارند. من صبحها راحتترم، شما ممکن است وقت دیگری راحت باشید.
بهرهوریِ یک «نه» ساده بیشتر از هر کاری است که کارآمدترین افراد بتوانند انجام دهند.
لئو تولستوی حتی جسورانهتر نوشت: «سختترین موضوعات را میتوان به کندذهنترین افراد توضیح داد، اگر از قبل ایدهای دربارهٔ آن موضوع نساخته باشد. اما حتی سادهترین موضوعات را نمیتوان به باهوشترین افراد توضیح داد، اگر خودش را قاطعانه قانع کرده باشد چیزی را که در مقابلش قرار دارد بدون اندکی شک و شبهه میداند.»
طبق دادههایی که نیویورک تایمز منتشر کرده، ۴۵ درصد از فروش کوکاکولا منحصراً به قفسههای انتهای راهرو مربوط است. این مسئله به این دلیل مهم است که چیزی باید در قفسهای درمعرضدید و چیزی در قفسهٔ انتهای راهرو باشد، چیزی باید گزینهٔ پیشفرض باشد و چیزی گزینهای باشد که از همه نمایانتر و جالب توجهتر است
وقتی رامکننده صندلی را جلوی صورت شیر میگیرد، شیر همزمان تلاش میکند تمرکز خود را به هر کدام از چهار پایهٔ صندلی معطوف کند. تقسیم توجه شیر باعث سردرگمی و ناتوانیاش در تصمیمگیری میشود. شیر، وقتی با انتخابهای متعدد روبهرو میشود، به جای حمله به مردِ صندلیبهدست، مات و مبهوت در انتظار و بلاتکلیفی باقی میماند.
یادگیری مهارت جدید یا راهاندازی شرکت جدید یا هر کار ماجراجویانهٔ دیگری ابتدا به شکل کمبازده ظاهر میشود. این کارها، در مقایسه با کارهای آشنای قبلی، جدید به نظر میرسند و با انجامشان احساس میکنید زمانتان هدر میرود. از دید قانون بیستهشتاد، هیچیک از این کارها را نباید انجام داد، اما این به معنای اشتباهبودن تصمیم شما نیست.
اغلب فکر میکنیم بهرهوری یعنی هر روز کار بیشتری انجام دهیم، اما این اشتباه است. بهرهوری یعنی کارهای مهم را مستمر انجام دهیم. مهم نیست روی چه چیزی کار میکنید، چیزهای واقعاً مهم تعدادشان کم است. بهرهوربودن این نیست که همهجور کار را با حداکثر سرعت انجام دهید، بلکه این است که تعداد مشخصی کار مهم را مستمر و با سرعت متوسط انجام دهید
من همیشه به این حرف توماس آکویناس فکر میکنم: «برحذر باش از انسانی که فقط به یک کتاب پایبند است.» اگر در موضوع خاصی فقط یک کتاب را مبنای تمام اعتقادات خود قرار دهید، آیا آن اعتقادات درست خواهد بود؟ در این صورت، معرفت و آگاهی شما تا چه حد دقیق و کامل است؟
ولین ساعت روز را چگونه سپری میکنید؟ در این ساعت بیشترِ مردم به لباسپوشیدن، آمادهشدن و هولهولکی بیرونرفتن مشغولاند. چه میشود اگر این ساعت را صرف خودسازیتان کنید؟ چه اشکالی دارد روزی یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و روی خودتان کار کنید؟ دوست ندارید در محل کارتان یا در روابط شخصیتان یا کلاً در جایگاه یک انسان، بهتر از دیروزتان باشید؟
بهترین مکان برای فکرکردن به ایدهای تهدیدکننده محیطی آرام و بدون خطر است. بنابراین، برای تغییر باورها معمولاً کتابها ابزارهای بهتریاند تا بحث و گفتوگو. در گفتوگوها افراد باید با دقت به موقعیت و ظاهرشان فکر کنند. میخواهند حفظ آبرو کنند و احمق به نظر نرسند. وقتی با مجموعه حقایقی ناراحتکننده روبهرو میشویم، معمولاً تمایل داریم بر موضع فعلیمان اصرار کنیم، به جای اینکه در جمع بپذیریم اشتباه میکنیم. کتابها این تنش را رفع میکنند. کتاب کمک میکند گفتوگو در ذهن فرد اتفاق بیفتد و با این خطر روبهرو نشود که دیگران او را قضاوت کنند. اگر حالت تدافعی نداشته باشید، راحتترمیتوانید عقاید نو را بپذیرید. بحثکردن مانند حملهٔ کامل و رودررو به هویت فرد مقابل است، اما کتابخواندن مثل این است که بذر ایدهای را آرام در ذهن او بکارید و اجازه دهید خودش رشد کند. وقتی کسی دارد بر باور قبلیاش غلبه میکند، در مغزش نزاعهای بسیاری در جریان است، لازم نیست با شما هم بجنگد.
قانون بیستهشتاد طبق اثربخشی کنونی شما پیشنهاد ارائه میکند. در این قانون «برترین ارزش»، همان چیزی است که براساس مهارتهای پیشین و فرصتهای کنونی شما محاسبه میشود. قانون بیستهشتاد کمک میکند، با یافتن چیزهای مفید در گذشتهتان، در آینده از آنها بیشتر بهرهمند شوید. بنابراین، اگر نمیخواهید آیندهتان در ادامهٔ بهرهبرداریِ هرچه بیشتر از گذشتهتان باشد، به رویکرد متفاوتی نیاز خواهید داشت. عیب اثربخشی آن است که به جای آینده بر بهینهسازی گذشته تمرکز میکند. در ادامهٔ راه… درحقیقت با تمرین و صرف زمان کافی، اموری که قبلاً اثربخش جلوه نمیکردند، ممکن است اموری بسیار اثربخش شوند.
۱. اجسامِ درحال حرکت تمایل دارند به حرکت خود ادامه دهند. راهی پیدا کنید که در کمتر از دو دقیقه گام اول یک فعالیت را بردارید. ۲. علاوه بر حجم کار، مهم است برای کارهای درست انرژی صرف کنید. نیروی محدودی در اختیار دارید، بنابراین توجه کنید که این نیرو را برای چه کاری صرف میکنید. ۳. بهرهوری شما حاصل توازن میان نیروهای مخالف است. برای بهرهوری بیشتر، یا باید با موانع بجنگید یا نیروهای مخالف را حذف کنید. به نظر میرسد گزینهٔ دوم استرس کمتری دارد.
جمعآوری اطلاعات: در طول این مرحله بر دو چیز تمرکز میکنید: ۱) یادگیری موضوعات خاصِ مرتبط با فعالیت کنونی شما ۲) یادگیری موضوعات عمومی دیگر. ۲. موشکافی اطلاعات: در این مرحله، آموختههای خود را از زوایای مختلف بررسی و آنها را با هم ترکیب میکنید. ۳. فاصلهگرفتن از مشکل: در مرحلهٔ سوم، مشکل را کاملاً از ذهن خود بیرون میکنید و با کاری مفرّح و هیجانانگیز سرگرم میشوید. ۴. تجلی ایده: گاهی بعد از استراحتی کوتاه، به شرط آنکه در طول استراحت به مشکل فکر نکرده باشید، چیزی که قبلاً دربارهٔ آن به بنبست رسیده بودید ناگهان با بینشی جدید به ذهن شما برمیگردد. ۵. اصلاح و پختن ایده: هر ایده برای موفقیت باید آزمایش شود، نقد شود و در صورت لزوم اصلاح شود.
«مرتبکردن رختخواب باعث انجام زنجیرهای از خردهکاریهای دیگر منزل شد… رختخواب مرتب، سینک تمیز و کابینت منظم به من حس یک بزرگسال واقعی را میداد. حس زنی را داشتم که خود را از منجلاب شلختگیها نجات داده است.»