
مجموعه اشعار کودکانه مصطفی رحماندوست
در این بهش اشعار کودکانه مصطفی رحماندوست شاعر ایرانی را ارائه کرده ایم. در ادامه مجموعه زیباترین شعر با موضوعات مختلف طبیعت، انسان و زندگی، مشاغل، اعضای خانواده، حیوانات، میوه ها، فصل ها و اشیا را گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
زمستان
دی آمد و شدفصل زمستان
فصلی که با آنبرف است و باران
بهمن پس از دیمیآید از راه
شبها بلند استروز است کوتاه
پایان این فصلاسفند ماه است
همراه هرکسشال و کلاه است
بازی چه خوب استدر فصل سرما
با برف بازیشادیم، ها ها
در لانه خودخوابیده خرگوش
و زندگی راکرده فراموش
سرد است و دیگررفته پرستو
نه سبزه، نه برگنه باغ، گل کو؟
اما نرفتهزاغ و کبوتر
گنجشک هم هستبه به چه بهتر!
هستند اینهادور و بر ما
باید غذا دادحتما به آنها
مادربزرگمپیر است و با ماست
همبازی ماستدر فصل سرما
گرم است خانهبا قصههایش
میخوابم آرامبا لای لایش
گرمای خانهسرمای کوچه
آجیل و خرماچای و کلوچه
هرکس در این فصلچشم انتظار است
چون بعد از این فصلعید و بهار است
پاییز
اتل متل دنگ و دنگزنگ بزن و زنگ بزن
دوباره پاییز شدهمدرسه میروم من
اتل متل قصه گوقصه بگو دوباره
قصه درس و بازینمره، کلاس، ستاره
دوست خودم رو باز همتوی کلاس میبینم
روبه روی معلمدوباره مینشینم
اتل متل صبح زودبلند شو از جا برخیز
چه فصل مهربانیستفصل قشنگ پاییز
مطلب مشابه: اشعار کودکانه برای بچه های زیر 6 سال + مجموعه شعر برای کودکان مهدکودکی و پیش دبستانی
مثل ماهه
مامان من خوشگله
مثل ماهه
یه گوله نور
توی شب سیاهه
اگر نباشه
خونه سوت و کوره
سیاهه شب
خنده از اینجا دوره
وقتی باشه
خورشید خونه ماست
خنده کجاست؟
روی لبای باباست
اشعار زیبای مصطفی رحماندوست درباره اعضای خانواده
دختر
دختری دارم کس ندارهمثل او هیچ کس نداره
موهاشو ببین سیاههچشماش قشنگه، ماهه
قدشو ببین بلندهدالی میکنه، میخنده
دختر من که کوچکهناز داره و عروسکه
دختر من عروسکه، عروسکتو دخترا خیلی تکه، تکه تک
اتل و متل عروسک قشنگهناز و عزیز کوچک و قشنگه
دو لپ داره، تربچهبا یک دهان غنچه
تربچه شو ماچ میکنمگاز میزنم قاچ میکنم!
یک و دو و سه
صبح شدساعتها زنگ زدندخروس، قوقولی قوقو کرد
خورشید آماده شد تااز پشت کوه بالا بیاید
اولی بیدارشد و گفت:خواب بَسه، تنبلی بَسه
دومی گفت:باید بریم به مدرسه
سومی گفت:نان و پنیر، گردو و شیر
چهارمی گفت:یک کمی نرمش بکنیم،یک و دو و سه
پنجمی گفت:نه نرمش ونه ورزشمیخوام بشم چاقالو
بُخور و بخواب کارَمهمدرسه کو؟ کلاس کو؟
مطلب مشابه: قصه کودکانه جالب و جدید ( 10 داستان برای کودک خردسال )
شعر درباره میوه ها
سیب
سیب، سیب، سیب، چه رنگیچه میوه قشنگی
رو سیب سرخ نوشتهکه میوه بهشته
چشمامو زود میبندمبو ش میکنم، میخندم
سبزه و سرخ و زردهکی سیبها رو خوشگل و خوشبو کرده؟
خدا خدای خوب مادوست تموم بچهها
دریا
این جا کجاست؟ یه دریاست
دریا چی داره؟ ماهی
چه ماهی بزرگی!چشم نخوری الهی
دو دست من ماهی شدهوای که چه زیبا شده
بالههاشو تکان میدهتو دریا هی تاب میخوره
دهنشو هی باز میکنهحرف میزنه آب میخوره
گلابی
خوش مزه و شیرینهمیوهای نازنینه
نه سیبه، نه خیارهنه هلو، نه اناره
گردن باریک دارهکلهای کوچیک داره
شکم نگو، یه انباره به، چه لطیف و آبداره
دم داره یا دسته دارهتوی دلش هسته داره
اشعار کودکانه در مورد حیوانات
ماهی
ماهی کجاست؟تو آبه
آبه کجاست؟ تو دریا
دریا
کجاست؟ پشت کوه
کوهه چقدر بلندهراه منو میبنده
با دو تا کفش زردمبه خونه برمی گردم
صد حبه انگور
هر خوشه داردصد حبه انگور
هر حبه یک رنگهر حبه یک جور
هر حبه ای هستبسیار زیبا
خوش مزه، شیرینبه به، بفرما
هر حبه آنمثل چراغ است
این خوشه، خوشه ستیا چلچراغ است؟
دو تا عینک
دو تا عینک به من دادندبرای خوبتر دیدن
دوتاشان مثل هم، امایکی تیره، یکی روشن
یکی را میزدم، شب بوددلی پُر کینه با من بود
و با آن دیگری شب همبرایم روز روشن بود
دلم با هر دو تا عینکچو سیر و سرکه میجوشید
برای دیدن دنیابه رنگ زنده میکوشید
اگر دیدی دو تا عینکمیان کوچه افتاده
رها کن، چون که باید دیدبدون عینک و ساده
مطلب مشابه: قصه کودکانه تصویری + 7 داستان کارتونی ویدیویی کودکانه زیبا
شعر کودکانه در مورد اشیا
مداد رنگی لالا
سفید و زرد و صورتیسیاه و نیلیام لالا
قرمز و خوشگلم بخوابمداد رنگیام لالا
تو جعبه راحت بخوابیدکنار هم خیلی قشنگ
برای هم قصه بگیدقصه باغ رنگارنگ
درخت
لی لی لی لی های هایگریه کنیم وای وایگریه چرا؟
چون که رفیق ناز ما مریض استدوست تمام بچهها مریض است
دست و بالش شکستهشاخه سبز پارسالش شکسته
گریه کنیم مریض شده وای وایدرخت نازنین بود های های
با باد همبازی میشدخواننده نازی میشد
سایهای داشت صفایی داشتدور و برش چه جایی داشت
آهای درخت مهرباننرو تو شهر ما بمان
باران میآد آب میخوریباد که میآد تاب میخوری
پسر
سرخ و سفید پسرمسیب شب عید پسرم
لپ نگو توت فرنگیچه چشمای قشنگی
چشم نگو، آسمونهآبی مهربونه
آقا پسرم پلنگهبا گرگ بد میجنگه
وقتی منو میبینهیه گوشه مینشینه
میشینه میگه: «قصه بگوقصه گرگ و شیر و قو»
تو قصه وقتی جنگ میشهگلپسرم پلنگ میشه
غرش و غوغا میکنهبا شیره دعوا میکنه
گرگه فرار میکنهبرای قو کاری میکنه
مطلب مشابه: اشعار کودکانه + شعرهای کودکانه شاد و زیبا برای کودکان
کتاب فروش
قصه دارم، قصه دارمقصههایی تلخ و شیرین
شعر دارم، شعر دارمشعرهایی شاد و غمگین
قصههای خوب دارمشعرهای ناب دارم
آفتاب و ابر دارمسایه و مهتاب دارم
دوستانی دارم اینجابهتر از گلهای زیبا
بی زبان، اما سخنگوکوچک، اما خوب و دانا
هر کدام از دوستانمدیدنی بسیار دارد
رود دارد، تپه داردکوه دارد، غار دارد
دوستان خوب خود رامفت و ارزان میفروشم
هر کدامش را بخواهیبا دل و جان میفروشم
غصه درخت
دار، دور، دار، درختممادر میز و تختم
سایه و شاخ و برگ من زیادهاما دلم نه راضیه، نه شاده
غصه دارم، یه عالمهچون میوههام خیلی کمه
کمک کن ای خدا جونتا میوههام زیاد و ارزون بشنخوشمزه و خوب و فراوون بشن
تا بچهها هی بخورن، بخندنقوی بشن با تنبلی بجنگن
اهل ایرانم
اسم من «سوسن»اسم من «زهرا» ست
اسم من «لادن»اسم من «مینا» ست
اسم من «مهدی»اسم من «عبدو» ست
اسم من «ایرج»اسم من «برزو» ست
من «عرب» هستماهل اهوازم
«فارس» هستم مناهل شیرازم
«گیل» هستم منساکن فومن
اهل تبریزم«ترک» هستم من
من «لر»م زیرادر لرستانم
«کرد» هستم مناز مریوانم
«ترکمن» هستماهل گرگانم
من «بلوچم» چون از سراوانم
مطلب مشابه: قصه کودکانه جدید و قدیمی زیبا (20 داستان برای کودک از پینوکیو تا پسری در جنگل)
شاپرک
دویدم و دویدمبه سبزهها رسیدم
رو فرش سبز سبزهگل قشنگی دیدم
کنار گل نشستمنفسزنان و خسته
دیدم که روی آن گل شاپرکی نشسته
سفید و سرخ و آبیدو بال رنگارنگ داشت
لطیفتر از پر گلدو شاخک قشنگ داشت
نسیم
یک دوست دارمکه مهربان است
جایش همیشهدر آسمان است
او صورتم را
هی میکند ناز
یا توی گوشممیخواند آواز
اسمش نسیم استآرام و شاد است
بابای خوبشآقای باد است
میشناسی من را؟
دوستم با دستتدوستم با مویت
میزنی من را گاهبه سرت، بر رویت
کوچکم من، اماقدرتم زیاد است
درد و بیماری ازکار من بیزار است
میشناسی من را؟اسم من «صابون» است
دل بیماری ازدست من پرخون است
مطلب مشابه: داستان های کودکانه گلستان سعدی و حکایت های آموزنده زیبا
روباه
یک روز دیدم کنج باغی روباه زیبایی نشسته
افسرده و بی حال و ساکت تنها و غمگین است و خسته
در قصهها من خوانده بودم:«روباه زرد و پرفریب است
بسیار مکار است، هرچنددر ظاهر آرام و نجیب است»
گفتم: «اگر زنده بماندحتما ازاینجا میگریزد
تا جای دیگر با فریبشخون خروسی را بریزد»
برداشتم سنگ بزرگی رفتم جلو، او هم مرا دید
رفتم جلوتر کم کم، امااصلا ز جای خود نجنبید
گفتم به او: «روباه مکاراز چیست بی حال و غمینی
در فکر مکری تازه هستییا خسته یا بی همنشینی؟»
آهی کشید آرام و گفت:«من نیستم روباه مکار
من نیز مانند تو هستماز حیله و نیرنگ بیزار
در قصههای کودکانهمن پرفریبم یا دورنگم
با آنکه زوری در تنم نیستبسیار فعالم، زرنگم
اما جدا از داستانها معمولی ام چون موش و خرگوش
ای کاش میکردند مردم آن داستانها را فراموش!»
روباه زیبا پا شد از جاکم کم روان شد سوی لانه
حیوان غمگین غصهها داشتاز قصههای کودکانه
شانه و مسواک
آن شانه را بر مو نزنچون شانه موی تو نیست
آن حوله بر صورت نزنچون حوله مال دیگریست
مسواک او، مسواک اوستمسواک من هم مال من
مسواک را با حوصلههر شب به دندانت بزن
مسواک کردن چهره راخندان و خوشرو میکند
بوی دهانت را فقط مسواک خوشبو میکند
مطلب مشابه: شعرهای انگلیسی کودکانه زیبا برای پیش دبستانی
آینه
من با تو، تو با منمیبینم، میبینی
خوشحالم، خوشحالیغمگینم، غمگینی
چشمم را میبندمچشمت را میبندی
هاهاها میخندمهاهاها میخندی
میخوابم، میخوابیمینوشم، مینوشی
گاهی که چیزی رامیپوشم، میپوشی
آئینه من رفتماما تو میمانی
زیرا من جان دارماما تو بی جانی
بهار
خبر خبر خبردارگل آمده به بازار
یکی، دو تا، نُه، ده تانُه ده، نُه صد، چه بسیار
به برف و سرما گفتهبرو خدا نگهدار
خبر خبر شبانهدرخت زده جوانه
دوباره بر سرش بستشکوفه دانه دانه
به روی شاخهای ساختپرستو آشیانه
خبر خبر خبرهاستمیان باغ غوغاست
کدام رو بگویمکه هر چه هست، زیباست
خلاصه خبرها«بهار خوب و زیباست»
پرستار
دیشب شب بدی بود بسیار بدتر از بد
زیرا که تب به جانم یک تیر آتشین زد
میسوخت مثل کوره تا صبح پیکر من
دستی نبود اما از لطف بر سر من
تب بود و درد هم بود مادر نبود اما
تا با محبت خود تسکین دهد دلم را
اما نه، یک نفر بود در آن سیاهی شب
وقتی که او میآمد میرفت از تنم تب
از کوشش پرستار شب شد چو روز روشن
امروز خوب خوبم تب رفته از تن من
مورچه
آی آهستهتر قدم بردارمن و این دانه را نمیبینی؟
اندکی بیش از این مواظب باشبهتر از این چرا نمیبینی؟
دانهای در دهان خود دارمدانهام توشه زمستان است
میبرم دانه را به لانه خودفکر کردی که کارم آسان است؟
من و این دانه را نمیبینی؟بی خبر فکر کار خود هستی
زیر پایت اگر بمیرم بازدر غم روزگار خود هستی
گرچه من مور کوچکی هستممثل تو جان و آرزو دارم
زنده بودن چقدر شیرین استاز غم و درد و رنج بیزارم
شهر من گرچه زیر خانه توستشهر با نظم و خوب و زیبائیست
توی آن شهر خانهای دارمکه کم از خانه تو اصلاً نیست
بچههائی که مثل گل هستندتوی خانه در انتظار منند
آشنایان پرتلاشم نیزهمه چشم انتظار کار منند
حرفهای دلم فراوان استاندکی را شنیدی از بسیار
پس کمی فکر زیر پایت باشیعنی آرامتر قدم بردار
مار
تو که شکل قطارینیش و سر و دم داری
با آن پوست نرم و لیزتند و تیز و سینه خیز
رفتی دراز و باریکتوی سوراخ تاریک
نمیترسم از نیشاتاز صدای فیش فیشات
پر از نقش و نگارینگو که بی آزاری
تاپ تاپ خمیر
دونه رو بکارتو دل زمین
خوشه به خوشهگندمو بچین
گندمو آرد کنتوی آسیاب
آرد و خمیر کنبه کمک آب
خمیر و بگیرچونه به چونه
چونه رو واکندونه به دونه
آتش و تنورتاپ تاپ خمیر
نون داغ داغبخور با پنیر
نانوا
شاطر چطوری؟قربانت آقا
خسته نباشیممنون، بفرما
حالت چطور است؟الحمدالله
کارت چه طور است؟دلخواه دلخواه
یک سنگک داغقربان دستت
باشد سر چشم اما به نوبت
صبح شد
تیک و تیک و تیک صبح شد بچهها
با نام خدا برخیزید از جا
برخیزید از جا با لب خندان
سلام به بابا سلام به مامان
شستشوی دست شستشوی رو
با آب تمیز بگیرید وضو
با نماز صبح با شکر خدا
میشود آغاز روز خوب ما
گل و گلدون
گریه نمیکنم دیگهمامان برام گل میخره
میخنده گل، با خندههاشچهچهه بلبل میخره
گل اگه خسته شد، مامانبرام یه گلدون میآره
یواش یواش، مامان جونمگل رو تو گلدون میکاره
گل اگه تشنه شد، مامانبرام یه آبپاش میخره
آبش میدم آب برا گلنیناش ناناش ناش میخره
گل که دوباره جون گرفتبا هم میخندیم: هاهاها
پروانهها پر میکشنمیآن کنار ما دو تا