متن و جملات

متن سیزده بدر برای عشقم ~ جملات عاشقانه تبریک سیزده به همسر و عشق زندگی

سیزده بدر جشن باستانی و زیبایی است که باید در این جشن به شادی پایکوبی در طبیعت پرداخت. از طرفی مهم است که این روز را به عشق زندگی خود نیز تبریک گفته و در این روز با او همراه شویم. ما نیز در این بخش از سایت بزرگ گلستان فان جملات عاشقانه تبریک سیزده به همسر و عشق زندگی را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. با ما باشید.

متن سیزده بدر برای عشقم

با بهار مهربان پیش رو

در به روی هرچه غصه بسته باد

سیزده بدر مبارک عزیزترینم

گره ميزنم در خيالم

تمام دوست داشتنم را به تار موهايت

و ميبافم باهم بودنمان را

كه باز نمى شود مگر با دستان تو

سيزده ات بدر همسر جان

عزیزم

هر نوروز و هر سیزده و هر روز و هر لحظه

بودنت را جشن می گیرم

همه مناسبت ها تنها بهانه اند

بهانه ای برای قدردانی از حضور تو

سیزده بدر مبارک همسر عزیزم

سبزه ها بهانه اند، من عاشقانه در خیالم

بختم را در خیال تو گره می زنم

سیزده بدر مبارک عشقم

با گره ی دیروزم…

نحسی ی سیزده بدر نشد

بخت بازوان ِ مرا،

تنهــا آغوش ِ تو باز خواهد

نگذار حرف هایت را به حساب دروغ سیزده بگذارم

بیا … نگذار آمدنت به دلم بماند

دوستت دارم

سیزده بدر مبارک مهربان ترینم

سبزه ها را گره میزنم

تا باز شدن گره ی افتاده در کارمان

برای رسیدنمان به هم

سیزه بدر مبارک عشقم

فردا تو را مثل سیــزده، بــــــه در میکنم

اما نمیدونم یادت را گره بزنم

به لحظه های زندگیم

تا بیایی تا بمانی

یا اینکه مثل یه دروغ سیزده فراموشت کنم

پیشاپیش سیزده بدر مبارک عشقم

سیزده سال عشق

نتوانست نحسی سیزده شاخه گلی را که روز آشناییمان هدیه دادی از بین ببرد!

سیزدت مبارک عشقم

نمی دانم آرزويت چيست!

اما برای رسيدن به آرزويت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نيت تو و آرزوهايت، هر چه كه هست، گره می زنم

سيزده بدر، روز آرزوهايت باد همسر عزیزم

منم زخمی دلتنگی در این سیزده بدر

همچو مجنون بی لیلا، هرکو در به در

این غم جان‌ سوز عشقت نازنین

ندانم کی زمان آید به پایانش دگر

سیزده بدر مبارک

سیزده بدر که می رسه

نوبت عاشق شدنه

نوبت آشه رشته و

سبزه به آب سپردنه

سیزدتون بارونی و شاد

عید آمد و تمام شد

سیزده بدر شروع شد

گره زدم سبزه را

بھار به دیدن او

رفت و گرفت سبزه را

سبزه به دست بھار

با شوق دیدار آب

در آب رود رھا شد

سیزده تون بدر شد

سیزده بدرتون مبارک…

بی‌ خیالِ شلوغى‌ هاى سیزده

خودم و خودت

طورى به هم گره بخوریم

که هیچ دستى

توانِ جدا کردنمان را نداشته باشد

عید است و زمین تـازه مسلمان شده است

از بـرکتِ عشـــق، دلـم گلستان شده است

گـر سیـزده ی عیـد گـره زنی سبــزی را

بخــت تــــو بلنــد و درد درمان شده است

روز طبیعت مبارک عزیزم

با بهار مهربان پیش رو

در به روی هرچه غصه بسته باد

سیزده بدر مبارک عزیزترینم!

گره سیزده از زندگیت باز شود

نغمه ی عشق به آهنگ دلت ساز شود

سوسن و سنبل و مریم همه تقدیم شما

این بهار و صد بهارت با گل آغاز شود

سیزده بدر مبارک…

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست

دریاب که هفتهٔ دگر خاک شده ست

می نوش و گلی بچین که تا در نگری

گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست

با آرزوی روزی شاد در روز طبیعت برای شما و خانواده گرامی

من گره خواهم زد

چشم‌ها را با خورشید

دل‌ها را با عشق

سایه‌ها را با آب

شاخه‌ها را با باد

سبزه عمرتان گره خورده با شادیها

سیزده به در و روز طبیعت مبارک

بهار می‌آید تا من و تو بدانیم

که سرنوشت درختان باغ،

سرسبزی و سرزندگی‌ست.

گذر ایام به کامت شیرین.

سیزده به در مبارک

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی

قرآنش نگهدارتان، آینه‌اش روشنایی زندگیتان

سکه‌اش برکت عمرتان، سبزیش طراوت و شادابی دلتان

ماهی‌اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد

سیزده بدر 1403 مبارک

نمی‌دانم آرزویت چیست!

اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نیت تو و آرزوهایت، هر چه که هست، گره می‌زنم

سیزده بدر 1403، روز آرزوهایت باد

چو سبزه سبز می‌گردد ز نوروز

به روز سیزدهم، آن روز پیروز

فزون بر سبزی دشت و چمنزار

به جان و دل بگردیم همچو گلزار

گل، هُویت بهار است

و بهار آیینهٔ قیامت

در این آیینه خود را تماشا کنیم…

سیزده بدرتون مبارک

امیدوارم با سیزده بدر غمها از دلها بیرون و با رفتن به دامان طبیعت

چون شکوفه‌های بهاری دلهاتون

شادوغنچه های امید برای آغازسالی نوشکوفا شود….

عید است و زمین تازه مسلمان شده است

از برکت عشق، دلم گلستان شده است

گر سیزدهٔ عید گـره زنی سبزی را

بخت تو بلند و درد درمان شده است

روز طبیعت مبارک

بهار بهاران بهاری شدست

غم روزگاران فراری شدست

روز طبیعت مبارک

گره بر سبزه زن تا غم برآید

که فردا عشق تو از در درآید

به صحرای پر از گل آرزو کن

تمامِ آرزوهایت برآید …

روز طبیعت مبارک

سیزده بدر که می رسه

نوبت عاشق شدنه

نوبت آشه رشته و

سبزه به آب سپردنه

سیزدتون بارونی و شاد

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار

سیزده بدر 1403 و روز طبیعت مبارک

سیزده هم از راه رسید از خدا میخوام

غماتون گره خورده باشه، به هر چی شادیه

درداتون گره خورده باشه، به هر چی سلامتیه

لحظاتتون گره خورده باشه، به هر چی موفقیته

دلاتون گره خورده باشه، به هر چی عشقه

جیباتون گره خورده باشه، به هر چی پوله

سیزده به در 1403 مبارک

باز هم سیزده سال نو از راه رسید

باز هم شادی و سر زندگی از راه رسید

آنجا که شمایید اگر ابری نیست

تندی بپرید بیرون که اصلاً جا نیست…

سیزده بدر 1403 مبارک

سیزدهتون بدر…

کرونای در به در هم؛ از در به در

گرفتاریهاتون زود بدر…

خوشیهاتون هزار برابر

سیزده بدر 1403 مبارک

گرهٔ کورزدم سبزهٔ امسالم را

تا که آن مقصد رؤیا، رسیدن باشد

سیزده بدر 1403 مبارک

رنگ‌ها، لبخند طبیعت به روی ما هستند

و لذت تماشا و تأمل کردن به آنها

بی شک بهترین و زیباترین هدیه طبیعت است

سیزده بدر مبارک

کوچه باغی و صفایی و کمی خاطره و …

سر من، شانهٔ تو، پای همین پنجره و …

شب و عهد من و تو سیزده فروردین

سبزهٔ پای درخت و زدن یک گره و …

اگر هر سین امسالت، به سر تاجی پر از گل زد

اگر تقدیرت از نحسی، به سمت روشنی پل زد

به تن کن رخت خوشبختی، نگو باور نمی‌کردم

که من خود این سعادت را، برایت آرزو کردم

سیزده بدر 1403 مبارک

سلامتی اونایی

که حتی یه دونه سبزه

هم گره نزدن ولی یه عمریه

دلاشون به هم گره کور خورده

13 بدر مبارک عشق من

سبزه در دست تو و چشم من اما نگران

که گره را به هوای چه کسی خواهی زد

سیزده بدر مبارک عشقم

تا تو با منی زمانه با من است

بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ

شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان

هر کجا روم روانه با من است

سیزده بدر مبارک عزیزم

سیزده و سبزه‌ها را بی خیال..

هر روزی که تو دلت را به دلم گره بزنی

من قول می‌دهم تمام نحسی‌ها دور شوند…

13 بدر مبارک عشقم

دلبر جانم!!!

ابریشم خیالم را به گیسویت گره می‌زنم

رؤیا می‌بافم آمدنت را… به رود می‌سپارم، تار گیسویت و آرزو می‌کنم،

شاید گره‌ای وا شود، تو بیایی و سهمم شوی….

سیزده بدر مبارک عشقم

بی تو

ســــال را هـم

تحویل نگرفته‌ام!

سیزده که عددی نیست…

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل می‌خورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

سیزده روز از این سال گذشت

اما من؛

همچنان منتظرِ لحظهٔ تحویلِ توام…

سیزده بدر…

بی تو سیزده را بِدر نخواهم کرد

من از این سین گذر نخواهم کرد

بی تو من از هراس سیلاب ها

 سوی قله سفر نخواهم کرد

بی تو حتی سپیده دم بزند

رو به قبله نظر نخواهم کرد

* سیزده را چطور بِدر گویم

تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

تو نباشی سبزه ها چون میخند

باغ و بُستان و چشمه، تاریخند

جاده ها هم به سوی قربانگاه

صف به صف همیشه چون تیغند

کوه ها هم اگر نباشی تو

همگی ماورای مریخند

* سیزده را چطور بِدر گویم

تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

گفته بودم هفت سین نشانم من

تا که آمد این غزل بخوانم من

خوش نشاندی کنار من سُنبل

سرمه راندی برای من ای گل؟!

عشق، سازیست که از تو می جویم

جانمازم، من از تو می گویم

* سیزده را چطور بِدر گویم

تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

 گر نباشی دگر چه لطفی هست

 من که هستم، به تو امیدی هست؟

سیزده هم بدون تو نحس است

 کل روز در دلم ز تو بحث است

  سیزده روز دو دیده بارانیست

چون تو نیستی دلم که زندانیست!

* سیزده را چطور بِدر گویم

تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

سیزده بدر که میرسه

نوبت عاشق شدنه

نوبت آشه رشته و

سبزه به آب سپردنه

قرار نانوشته ای

با بوسه های تب زده

بادبادکای رنگی و

سبزه های گرده زده

هنوز به گوشم میرسه

صدای تو با عشق و تب

صدای دخترای شهر

تو خنده های نیمه شب

سیزده بدر؛ سال دگر

عشق منی عشق آخر

سیزده بدر؛ سال دگر

عشق منی عشق آخر

زردیه روح و تنمو

به سرخیه تو میسپارم

کنار آسه چشم تو

یک دل کوچیک میذارم

اشکای روی گونه هام

با خندهء تو پاک میشه

یه دنیا دل تنگیه من

با یک نگاهت خاک میشه

هنوز به گوشم میرسه

صدای تو با عشق و تب

صدای دخترای شهر

تو خنده های نیمه شب

سیزده بدر؛ سال دگر

عشق منی عشق آخر

سیزده بدر؛ سال دگر

عشق منی عشق آخر

نمی دونم چی شد سیزده بدر شد / گوشم از جیغ و داد و نعره کر شد

به یاد تعطیلات رفته از دست / غم و غصه کنارم همسفر شد

از آجیل شب عید مونده تخمه / تموم پسته ها زیر و زبر شد

رو پیچ و تاب سبز سبزه ی عید / گره از بخت ما هم کور تر شد

عروس تنگ من ، زندانی عید / از آن قصر بلوریش به در شد

دروغ سیزده هر ساله ی ما / عجب عیدی به نیکویی بسر شد !

سیزده بدر مبارک . . .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا