متن و جملات

شعر تسلیت~ مجموعه اشعار غمگین برای تسلیت خانواده و عزیزان

در این مطلب مجموعه شعر تسلیت اعضای خانواده (پدر، مادر، برادر، خواهر، دوست و …) را با اشعار غمگین آماده کرده ایم.

فهرست موضوعات این مطلب

شعر تسلیت برادرشعر تسلیت مادرشعر تسلیت پدرشعر تسلیت مادر بزرگشعر تسلیت خواهرشعر تسلیت به دوستشعر تسلیت برادر

جوان نازنین در خاک رفتیاز این دنیای غم غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوست دارانچو گل پاک آمدی و پاک رفتی

برادر پشتوانه زندگی استو فقدانش رنج ‌آور و جانکاه است

دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کردتیغ طوفان بلا با گل بی خار چه کرد

شعله شمع به آرامی و مظلومی سوختداغ آن با دل پروانه بی یار چه کرد

شعر تسلیت مادر

مادر همچون چراغی پرفروغگرمابخش و نوربخش خانه استغم کمی نیست چراغ خانه خاموش گردد

در نگاهت خستگی معنا نداشتوسعت پاک تو را دریا نداشت

آه ای جاری‌تر از خورشید خوبکاشکی هرگز نمی‌کردی غروب

این چه شمع است که خاموش نگردد هرگزمرگ مادر که فراموش نگردد هرگز

وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید می‌شودﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید می‌شود

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﺳﺖﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید می‌شود

آبروی اهل دل از خاک پای مادر استهر چه دارند این جماعت از دعای مادر است

آن بهشتی را که قرآن میکند توصیف آنصاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی‌نور شدگوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد

مادر شایسته‌ای زین عالم ناپایدارروشن آن دیده که رویش می‌دید

تسلیت باد تو را ای که گلت پژمردهای که از جور جهان، جان و دلت افسرده

من نگویم که نکن شیون و زاری ای دوستکه غم عشق عجیب است، جهانت مرده

نسیم شهسواری

ای دیده ببار چو مادر نیست دگرآن سایه‌ی مهربان به سر نیست دگر

زآن چهره‌ی پرتبسمش صد افسوسجز عكس و ماتمی اثر نیست دگر

اگر مادر نباشد زندگی نیستبه خورشید و فلک تابندگی نیست

خدا عشق است ومادر مهر مطلقبه انان بندگی شرمندگی نیست

شعر تسلیت پدر

پدر که نباشد انگار سایه سرت نیستسایه سر که نباشد انگار تکیه گاهت نیستپدر که نباشد انگار تمام شهر خالیست

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدربهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر

کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاکآسمان زندگانی را قمر باشد، پدر

مردان خدا چه با صفا می‌میرنددلباخته در راه خدا می‌میرند

گویی که رسیده حکم آزادی شانخندان لب و با میل و رضا می‌میرند

کاش آن شب را نمی آمد سحرکاش گم در راه پیک بد خبر

ای عجب کان شب سحر اما به ماتیره روزی آمد و شام دگر

دیده پر خون از غم هجران و اوبا لب خندان چه آسان بر سفر

ای دریغ از مهربانی‌های‌ اودست پر مهر آن کلام پرشکر

غصه‌ها پنهان به دل بودش ولیشاد و خرم چهره‌اش بر رهگذر

در ارزان زان ما بود ای دریغگنج پنهان شد به خاک و بی‌ثمر

تا پدر رفت آن سحر از پیش روبی‌نشان را خاک تیره شد به سر

رفت تا نامش از گرد زمین پاک بماندآسمانی‌تر از آن بود که در خاک بماند

چه خوش باشد در این دنیای فانیبه خوش نامی نمودن زندگانی

که بعد از ما بسی گردش کند چرخنماند جز نکونامی نشانی

پدری رفت و پسر بر جایشآفرین بر هنر زیبایش

گرچه او نیست ولیکن پسرشنیست همچون پدرش همتایش

کار عشق است که اینگونه شدهنور عشق آمده در سیمایش

نیک گفتند گل از شاخه بودگرچه دیگر نبود بابایش

تسلیت باد بر این یاد پدرهست در پیش پیمبر جایش

مرگ یاران همه سخت است عزیزان، اماماتمی سخت‌تر از مرگ پدرنیست که نیست

ای گل باغ و چمن از ما گسستن زود بودپشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود

بهر تو همسر ندارد صبر در این انتظارای پدر بر سنگ نامت نقش بستن زود بود

شعر تسلیت مادر بزرگ

قلم ناتوان است و زبان قاصرخبر، خبری جانسوز استدرختان، باغ ها و زمین آسمان دلگیرندمی‌گویند فرشته خویان زمانی که زمین را به مقصد آسمان ترک می‌کننداینگونه می‌شود

مادربزرگحنایت رنگ ندارد دیگراو که آخر قصه قرار بود بیایداول قصه رفت

مادربزرگ‌ها همه در یک جایی از قصه‌هایمان جا می‌ماننداما یاد و خاطره‌شان در ذهن ما به نیکی باقی خواهد ‌ماند.

حیف شد از دست ما رفت آن عزیزآن تواناآن بزرگآن زنده یادکاش تا او زنده بودمی‌شنید از ما بزرگی‌های خویشمی‌شد از این گفتگوها نیز شادکاشکی جای سرود زنده یاددر حضورش می‌سرودم زنده باد

مادر بزرگ یعنی قشنگ‌ترین کلمه دنیاکه هیچ مترادفی نمی‌تونی براش پیدا کنینبودن‌هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی‌کندو آدم‌هایی هستند که هرگز تکرار نمی‌شوند

مادربزرگها هروقت بروند، زود رفته‌اند

و جای خالی آنها همیشه احساس می‌شود

شعر تسلیت خواهر

تو نیستی قلب من هم غصه داره

چشام بی خواب شده باز بی قراره

بهشت هم که بشه دنیا واسه من

بی تو دنیا دیگه معنا نداره

بی تو دنیا دیگه معنا نداره

به هر بهار، گُل از زیر گِل برآرد سرگُلی برفت که ناید به صد بهار دگرتسلیت عمیق مرا در سوگ خواهر نازنینت پذیرا باش.

ای کاش گذر زمان

در دستانم بود:

آنوقت لحظه های با تو بودن را

آنقدر طولانی میکردم

که برای بی تو بودن

دیگر وقتی نمیماند.

چه رسمی داره این رسم زمونه

می چینه هر گلی که مهربونه

دیگه دیدارمون رفت به قیامت

بی تو خواهر می شم من یه دیوونه

بی تو خواهر می شم من یه دیوونه

من چه باید کنم با غم خویش؟

با دل ناشکیبای درویش؟

من چه باید کنم با تباهی؟

بعد از این با غم بی پناهی؟

چون زمینی پناهم تو بودی

بهترین تکیه گاهم تو بودی

رفتی و من ز تو روسیاهم

گرچه بخشیده بودی گناهم

شعر تسلیت به دوست

زندگی راه درازیست، حریفش مرگ استعمر یک غصه و پایان ظریفش مرگ است

زیستن پرسش سختی‌ست که عمری با ماستپاسخ منطقی و نرم و لطیفش مرگ است

این طرف رهگذری، نام عزیزش انسانآن طرف همسفری، اسم شریفش مرگ است

داغ یاران سفر کرده چه سنگین داغی‌ستداغی آن گونه که یک سوز خفیفش مرگ است

زندگی یک غزل نیمه تمام است ای دلکه به هر وزن بگوییم ردیفش مرگ است

می توان گفت چه تلخ!یا چه سنگین و سیاه!یا که افسوس و فغان و صد آه!می توان در پی اندوه و غم رفتن آن یار رحیم!صبح هر روز، به اندازه صد سال گریست!

هرگز نمی‌میرداو زنده استدر وجود ما که هموارهطنین صدایش در گوش مان،زمزمه نوایش برلب هایمانو مهر بی‌پایانش در قلب هایمان جاری خواهد بود

بیداد رفت لاله بر باد رفته رایا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمیدنو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شودباران به دامن است هوای گرفته را

شهریار

 بالاترین ناباوری مرگ استدر عرصه پیکارمان با مرگتدبیری نمی‌دانیموقتی شبیخون می‌زند، ناچاردر بهت، در ناباوری، خاموش می‌مانیم

زدم فریاد خدایا این چه رسمی استرفیقان را جدا کردن هنر نیست

رفیقان قلب انسانند خدایابدون قلب چگونه می توان زیست؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا